بازگشت

انتظار، بسيج عمومي


آينده از آن هيچ کس نيست، که «آينده از آن خداست». آنچه از ما ساخته است، اين است که براي آينده آماده شويم، و خود را براي اجراي آنچه آينده از ما چشم دارد، مهيا سازيم. [1] .

ـ«ويکتور هوگو».

در پيگيري بحثهاي غيبت و انتظار، به اين نتيجه مي رسيم، که انتظار،



[ صفحه 286]



يک بسيج عمومي است. مکتب تشيع علوي، در عصر انتظار، پيرواني مي خواهد هميشه آماده، و همواره در سنگر....

هميشه آماده، از نظر قدرتهاي ايماني و روحي، نيروهاي بدني و سلاحي، تمرينهاي عملي و نظامي، پرورشهاي اخلاقي و اجتماعي، و سازماندهي هاي سياسي و مرامي.

... و همواره در سنگر، سنگر مبارزه با تمايلات نفساني، با سستيهاي تکليفي، با فتورهاي موضعي، سنگر مبارزه با ذلت پذيري و استعمار زدگي، مبارزه با تطاول و ستم و تبعيض و استثمار و انحراف، مبارزه با زير بار کفر رفتن، و برده ديگران شدن، و سلطه يهود و نصاري و ملحدان را پذيرفتن، و قدرتهاي ناحق را تحمل کردن.

اين آمادگي عمومي و هميشگي، جوهر اصلي انتظار است. اين است که بايد ماهيت انتظار شناخته شود، تا انتظار، انتظاري اسلامي باشد و شيعي و سازنده، نه يک تنبلي، و تکليف رهايي، و «وادادگي». انتظار پديده اي عظيم و جرياني مهم است. همه مي دانيم که ظهور مهدي موعود، و رسيدن فرج اعظم، و فتح اکبر، امري بسيار بزرگ و بسيار مهم است: نشر عدالت در همه آفاق، و نشر حق در همه نفوس. شيعه، منتظر اين امر بزرگ است. شيعه خود را براي چنين هدفي عظيم آماده مي دارد.

همچنين مي دانيم که در احاديث و تعاليم رسيده است که انتظار فرج نيز، فرج و پاره اي از فرج است، بلکه افضل اعمال، انتظار فرج است. بنابراين، بايد انتظار نيز، مانند خود فرج، امري بسيار بزرگ و بسيار مهم باشد، تا قسمتي از فرج باشد، و افضل اعمال به شمار آيد. و چنين هم هست...

يقين است که انتظاري که به اندازه خود فرج اهميت دارد، و خود پاره اي و بخشي از فرج کلّي الهي خوانده شده است، نمي تواند امري ساده، و حالتي بي تفاوت، و روزگاري خالي ار تعهد و شور باشد. اين است که بايد بر شناخت مسئله انتظار، و فلسفه انتظار تأکيد شود. اين پديده، بايد در فرهنگ تشيع، موضوعي درسي باشد. چگونه مي شود جامعه اي که از ديدار امام و تربيت حضوري او محروم است، و در عصر غيبت کبري به سر مي برد، با اين وصف، در حال فرج باشد، يعني حالي که امام حق ظاهر گشته است، و حق همه جا را



[ صفحه 287]



گرفته، و عدالت به همه سوي رخت کشيده است؟ اين چگونه مي شود؟ فرض کنيد: در جايي شب باشد، و پرتوي از ماه بتابد، و خورشيد و فروغ تابنده خورشيد در کار نباشد، با اين وصف بگوييم، در اينجا شب جونان روز است، و پرتو ماه چونان نور تابنده و خيره کننده خورشيد. اين در چه وقت و در چه حال ممکن است؟ و اين سخن کي درست تواند بود؟ در جامعه منتظران نيز چنين است. مي گوييم، حال غيبت امام و عدم تابش مستقيم نور ولايت و هدايت، مانند حال حضور و تابش مستقيم است. اين به چه معني درست است؟

پاسخ اين است که چنين چگونگي در ارتباط دقيق است با وضعيت منتظران. اگر جامعه منتظر، چنانکه بايد باشد باشد، و انسان منتظر، انسان تراز مکتب و تراز انتظار باشد، انتظار نيز به منزله فرج است. و انتظار، افضل عبادات است...

در اينجا بايد با تأکيد بگوييم، که در اين روزگار بيداري و حرکت و خون و شهادت، برادران اهل سنت نيز بايد به خود آيند، و از اين رؤساي خائن ممالک اسلامي دل بردارند، و به حرکت انتظار و حرکت منتظران بپيوندند، و با جباران و دست نشاندگان در افتند، و وارد مبارزات بزرگ شوند، و در رده استقبال کنندگان دولت مهدي آل محمد«ص» در آيند، تا به احاديث و دستورات پيامبر اکرم«ص» عمل کرده باشند- چنانکه در فصل پنجم نيز اشاره کرديم.

واقع اين است که مسلمان، همين اندازه که مسلمان باشد و پيرو قرآن و تابع سنت(چه پس از قرآن به صحاح ستّه عمل کند و سنّت را از اين طريق بگيرد، يا به نهج البلاغه و کتب اربعه عمل کند، و سنت را از اين طريق بگيرد.)، ديگر اهل هر فرقه اي از فرقه هاي اسلامي باشد، بايد به «مهدي موعود» معتقد باشد، و بايد منتظر ظهور باشد، زيرا که اين، اشارات قرآن است و بشارات پيامبر «ص». مسلمانان ديگر، بايد در اين بسيج عمومي، و حماسه کلي، وآمادگي اسلامي، و خروش رهايي، و طلب روشنايي، با شيعه آل محمد«ص» همگام و هماهنگ و همفرياد باشند، آنهم با همان قوام و عينيت، و با همان نضج و بلوغي، که بدان اشاره شد، بعني جامعه هاي آنان نيز بايد داراي «عينيت مقاومت» باشد، نه«عينيت تسليم».

اکنون تصور کنيد که اگر همانگونه که برخي از مردان متعبّد شيعه مقيد



[ صفحه 288]



بوده اند که همواره شمشيري تيز داشته باشند، [2] و شب هنگام آن را بر بالين نهند، و همواره دل بيدارو چشم براه باشند، و اندک بخوابند و سحرگاهان به پا خيزند، تا با اين چگونگي، آماده ياري رساندن به دولت دادگستر مهدي باشند، و آماده برکندن ريشه ستم و ستمگري، و واژگون ساختن تخت و تاج جباران و قصر و کاخ ستمکاران... اگر ديگر مسلمانان جهان نيز- اين يک ميلياردمردم اهل قبله- چنين باشند، و در اين حماسه مقدس، وحدت يابند، و به هنگام تهاجم ستمگران و مستکبران، به پا خيزند و به سوي آنان و ارتشهاي آنان هجوم برند، آيا چه کسي، و چه قدرتي، و چه ارتشي در برابر مسلمين تاب مقاومت تواند داشت، و مقاومت تواند کرد؟ و آيا چه کسي، و چه قدرتي مي تواند اينهمه پراکندگي و ذلت در ميان مسلمين پديد آورد، و اينگونه ثروتهاي مسلمين را ببرد؟ و شخصيت مسلمين را خرد کند، و به دين و مقدسات مسلمين تحقير روا دارد؟ و اگر چنان باشد که ياد شد، آيا چه کسي مي تواند اين عروسکهاي کوکي، و اين دست نشانده هاي رذل خائن، و اين نوکران پست بي شخصيت بدبخت را، به نام«ملک»، و «سلطان»، و «رئيس جمهور»، و «امير فلان»، بر توده هاي مصمم قرآني مسلط سازد، و همه چيز آنان را، به وسيله اين خائنان ناپاک ببرد و نابود کند؟! اي مسلمانان يکدم به خود آييد! به عزت خدايي خود بازگرديد! طومار اين تفرقه و ذلت را درنورديد! اين دست نشاندگان خائن و اين نوکران يهود و نصاري و ملحدان را سرنگون سازيد! بانگ «الله اکبر» برداريد، و حق را بطلبيد! و سر تسليم و انقياد بپيچيد، و سر به آستان حق و عدل فرود آوريد!


پاورقي

[1] مجله«سخن»، دوره 20، ص 126.

[2] البته با توجه به اين موضوع، که مقصود از شمشير آخته و تيز، سلاح دفاعي و سلاح تهاجمي مناسب با هر زمان است، و بايد در هر زمان، از بهترين و کارآترين نوع اسلحه آن زمان باشد. اگر اين است که «حلال محمد حلال الي يوم القيامة، و حرام محمد حرام الي يوم القيامة»، اگر اين است، و اين حلال و اين حرام، تا رستاخيز هست، بايد همواره، آن را در هر زمان پاس داشت. در هر زمان، بر طبق امکانات و وسايل همان زمان خواهد بود.