بازگشت

انتظار، نام قائم و قيام


چگونه کساني به خود اجازه مي دهند، که پاره اي از تعاليم والاي تشيعِ مقاوم و خونين نگاره را، نامتعهدانه تفسير کنند، و از تشعشع الهي اين مکتبِ خون و قيام بکاهند.آنان که مرد ميدان حماسه ها و مبارزات نيستند، خوب است بگويند: «ما اهل اين اقدامات نيستيم»، نه که بگويند: «اينها تکليف نيست». کجا و کي تکليف مسلمان قعود و ذلت بوده است! کجا تکليف مسلمان اين بوده است که بنشيند تا همه چيزش بر باد رود، حتي دين و ناموسش؟ کجا تکليف مسلمان بوده است که زير سلطه کافران و از خدا بي خبران درآيد، با اينکه قرآن کريم فرياد مي زند:

و لن يجعل الله للکافرين علي المؤمنين سبيلا. [1] .

ـ خداوند هرگز نخواسته است که کافران بر مؤمنان سلطه داشته باشند.

ملتي که منتظر پيشوايي است که بيايد و ستمگران را براندازد، و از جمله القاب اين پيشوا، «قائم» است، و انسانِ منتظر هر گاه اين نام را مي شنود، قيام مي کند، اينگونه ملتي و امتي را چگونه برخي به قعود و ذلت پذيري سوق داده بودند؟

و اکنون نيز چگونه برخي مي خواهند- دوباره- به قعود و ذلت پذيري سوق دهند، چگونه؟!...

درباره قيام، به هنگام ذکر نام «قائم»، مطالبي ذکر کرده اند، از جمله اينکه اين احترام موجب توجه خاص آن امام به قيام کننده مي شود. ليکن حکمت اجتماعي و اقدامي آن نيز نبايد مورد غفلت قرار گيرد. آمادگي افراد، در هر آن، براي «قيام» و مبارزه و جهاد، در راه تحکيم عدالت جهاني، و حفظ حقوق انسانها واجد اهميتي بسزاست. شيعه منتظر- بلکه هر مسلمان- در عصر غيبت، بايد همواره داراي چنين هدفي باشد، و در راه تحقق آن، به وسايل گوناگون بکوشد، و تا آنجا اين آمادگي را داشته باشد و ابراز دارد، که هر گاه نام پيشواي



[ صفحه 265]



قيام (قائم)، ذکر مي شود به پا خيزد، و آمادگي همه جانبه خويش را نشان دهد، و اين آمادگي را، هميشه، به خود و ديگران تلقين و در خود و ديگران تحکيم کند.

در اينجا خوب است به سخنان آيتُ الله سيد محمود طالقاني- رحمةُ الله عليه- توجه کنيم:

اين دستور قيام، شايد براي احترام نباشد، والا بايد برا ي خدا و رسول و اولياي مکرم ديگر هم به قيام احترام کرد، بلکه دستور آمادگي و فراهم کردن مقدمات نهضت جهاني، و در صف ايستادن، براي پشتي باني اين حقيقت است.

کوچکترين اثر بدبيني، بي رغبتي به خدمات اجتماعي، و دلسردي از اقدام به کارهاي عامُّ المنفعه و نيکوست. پس توجه دادن مردم به آينده درخشان، و دولت حق، و نويد دادن به اجراي کاملِ عدالت اجتماعي، و تأسيس حکومت اسلام، و ظهور يک شخصيتِ خداساخته و بارز، که مؤسس و سرپرست آن حکومت و دولت است، از تعاليم مؤسسين اديان است، و در مکتب تشيع، که مکتب حق اسلام و حافظ اصلي معنويات آن است، جزء عقيده قرار داده شده، و درباره خصوصيات چنين دولتي توضيحات بيشتري داده اند، و پيروان خود را به انتظار چنين روزي ترغيب نموده، و حتي انتظار ظهور را از عبادت دانسته اند، تا مسلمانان حقپرست، در اثر ظلم و تعدي زمامداران خودپرست، و تسلط دولتهاي باطل، و تحولات اجتماعي بزرگ، و حکومت ملل ماده پرست، اعم از شرقي و غربي، خود را نبازند، و دل قوي دارند، و جمعيت را آماده کنند.

و همين عقيده است که هنوز مسلمانان را اميدوار و فعال نگاه داشته است. اين همه فشار و مصيبت، از آغاز حکومت دودمان دنائت و رذالت اموي، تا جنگهاي صليبي، و حمله مغول، و اختناق و تعديلهاي دولتهاي استعماري، بر سر هر ملتي وارد مي آمد خاکسترش هم به باد فنا رفته بود. ليکن ديني که پيشوايان حق آن دستور مي دهند که چون اسم صريح «قائم»، مؤسس دولت حقه اسلام، برده مي شود، به پا بايستيد، و آمادگي خود را براي انجام تمام دستورات اعلام کنيد، و خود را هميشه نيرومند و مقتدر نشان دهيد، هيچ وقت نخواهد مرد... [2] .



[ صفحه 266]




پاورقي

[1] نساء، 141.

[2] مجله«مجموعه حکمت»، شماره 1 و 2، سال 3.