بازگشت

انتظار، دعوت به حماسه و اقدام


«خودداري از جنگ، وسيله آمدن ابر مرد نيست. بلکه شخص بايد با حماسه وارد پيکار شود. بايد سپاه انسانيت مجهز شود، شمشير و سپر بگيرد، و بي اعتنا به فرياد بزدلان به سوي آينده باشکوه پيش رود، و فضايل آن نيز فضايل جنگاور پهلوان باشد.»



[ صفحه 263]



نبايد پنداشت که انتظار ظهور، و چشم به راه «مهدي موعود» بودن، به گونه اي، موجب از دست هشتن حرکتهاي اصلاحي، و حماسه هاي ديني و اجتماعي است. هرگز چنين نيست. انتظار، دعوت به «نپذيرفتن» است، نه «پذيرفتن»، نپذيرفتن باطل، نپذيرفتن ستم، نپذيرفتن بردگي و ذلت. انتظار، درفش بنيادگر مقاومت است، در برابر هر ناحقّي، و هر ستمي، و هر ستمگري.

مجاهدات خستگي ناپذير و «فَوَرانهاي خونين» شيعه»، در طول تاريخ، همواره گواه اين است که در اين مکتب، هيچ سازشي، و هيچ سستي راه ندارد. شيعه، با حضور در حوزه

«انتظار»، يعني، انتظار غلبه حق بر باطل، و غليه داد بر بيداد، و غلبه علم بر جهل، و غلبه خرد بر سبکسري، و غلبه تقوي بر گناه، و غلبه آگاهي بر کور بيني، همواره، آمادگي خود را براي مشارکت در نهضتهاي پاک و مقدس تجديد مي نمايد، و با ياد تاريخِ سراسر خون و حماسه سربازان فداکار تشيع، مشعل خونين مبارزات عظيم را بر سر دست حمل مي کند.

در همين فصل خواهيم گفت، که به شيعه، به عنوان منتظر، دستور داده اند، که سلاح خود را هميشه آماده داشته باشند. و چنين هم بايد باشد. شما اگر منتظريد که کسي بيايد، و عدالت و داد را بگستراند، معلوم مي شود به عدالت و داد عقيده داريد. و هر کسي نسبت به هر چه عقيده دارد، تعهد نيز دارد.

بنابراين، چگونه انسانِ مؤمن و معتقد به عدالت و داد، و متعهد نسبت به اجراي عدالت و داد، خود، در سالهاي سال دوران عمر خويش، ساکت مي نشيند، و هر ظلم و ناحقي را تحمل ميکند، و آرمان اعتقادي و تعهدي خويش را به کناري مي نهد، تا پس از سالها و سده ها، ظهور تحقق يابد، و مصلح موعود بيايد، و عقايد و تعهدات او را تحقق بخشد. چگونه انسان معتقد متعهّد چنين خواهد کرد؟ و چگونه جامعه مؤمن و متعهّد چنين خواهد زيست؟ آنچه مصلح موعود و ياران او انجام مي دهند، تکليف خود آنان است در روزگار ظهور. تکليف امروز ما چه خواهد شد؟ و اگر انجام ندهيم چگونه خواهد بود؟ نه... سستي و سکوت پذيرفته نيست؟ انتظار، دعوت به حماسه و اقدام است، و هدايت به حرکت و قيام. و چنانکه گفته اند: «خود داري از جنگ، وسيله آمدنِ اَبَرمرد نيست...».



[ صفحه 264]