بازگشت

تعاليم مقاومت آموزان


اين سنگرباني و حضور حماسي در برابر جباران، و اين عينيتِ مقاومت در برابر طاغوتيان و ستمگران، جزءِ ماهُوي مذهبِ ماست، و جزءِ نهاد توحيد است. حکومت بر انسان، «عهد خدايي» است. و عهد خدا به ظالمان نمي رسد. اين است که قبول حکومت ظالم، در مذهب ما نقض توحيد است. بنابراين، در مذهب ما، حکومت ظالم، براي يک لحظه هم قابل قبول نيست. در اينجا براي تَنُّبه افکار و توجُّه اذهان- بويژه اذهان متدّينينِ ساده انديش و غافل از امور حکومت ديني و سياست شرعي- سخني بزرگ و تعليمي عظيم، از هشتمين



[ صفحه 236]



پيشواي مقاومت آموز، امام ابو الحسن علي بن موسي الرّضا«ع»، نقل مي کنيم، سخني و تعليمي که قاطعيت و عظمت آن، در بُعد حضور اجتماعيو مقاومت تکليفي، جز در مکتب پيامبران و امامان، درهيچ مذهبي و مکتبي، يافت نمي شود. امام مي فرمايد:

اِنَّ الاِمامَةَ خَصَّ اللهُ- عزَّوجَلّ- بها ابراهيمَ الخليل، بعدَ النُّبُوَّةِ وَ الخُلَّة، مرتبةً ثالِثةً، و فضيلَةً شَرَّفَهُ بِها، و اَشادَ بِها ذِکْرَهُ، فقالَ:«اِنّي جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً». فقالَ الخليلُ- عليه السَّلام- سُروراً بها: «وَ مِن ذُرِيتي؟» قالَ اللهُ تَبارَکَ و تَعالي: «لا ينالُ عَهدي الظّالمين.». فَاَبْطَلَتْ هذِهِ الآيةُ اِمامَةَ کُلِّ ظالِمٍ، الي يومِ القيامة. [1] .

- امامت، مقام و مرتبه اي است که خداوند متعال، به ابراهيم خليل داد، پس از مقام نبوت و پيامبري، و مقام خُلَّت و دوستي. خداوند امامت را، به عنوان مقام سوم، به ابراهيم داد، و او را بدين فضيلت برتري بخشيد، و به نام افتخار بزرگ ابراهيم از آن ياد کرد: «من تو را اي ابراهيم، امام مردم قرار دادم.» ابراهيم«ع»، از اِعطاي اين مقام، چنان شادمان گشت که گفت:«و از ميانِ فرزندانم؟» (يعني: از ميان فرزندان و اعقاب من نيز کساني امام خواهند بود؟). خداوند متعال فرمود: «پيمان من(امامت)، به دست ستمکاران سپرده نخواهد گشت»(يعني در ميان فرزندان تو اگر کساني گناهکاري را، تا روز قيامت، نفي و رد کرده است.

و اين است راز گسترش آن اعتقاد مترقي و شور گستر: رد هر حکومت ظالي، و «نه» گفتن به هر جبار و ستمگري. حکومتِ کسي که «رَبّاني» نباشد، يعني: حاملِ «عهد خدا» نباشد، از نظرِ يک مسلمان شيعي مردود است، چنين کسي نمي تواند پيش افتد، و امام باشد، و حکومت کند. اين است که شيعه، زير بار هيچ حکومتي نمي رود، مگر ولايت و حکومت معصوم. و در عصرِ غيبت معصوم، ولايت و حکومت نايب معصوم. يعني: در عصرِ غيبت امام نيز، انسان مؤمن، نبايد قدر خود را بکاهد، و تن به هرحاکمي و حکومتي بدهد، و حکم هر شاهي يا اميري يا رئيسِ جمهوريرا بخواند، بلکه بايد حاکميتيرا بپذيرد که به گونه اي متصل به امام معصوم باشد، يعني: همان حاکميت خداوند.



[ صفحه 237]



و اين اصل عقيدتي که ياد شد، مترقي ترين، انساني ترين، و والاترين، فلسفه سياسي، در تاريخ بشر است، زيرا اين فلسفه سياسي فرياد مي زند که انسان چنان با ارزش و با منزلت و با کرامت است که نمي تواند و نبايد هيچ حکومت و حاکميتي را برتابد، مگر حکومت و حاکميتِ خدا را.

و اين اعتقاد و جهان نگري، مايه بزرگترين افتخارات است براي ما، در تاريخ طولاني زندگي انسان، در کره ارض. و همين افتخار پر خروش است که جامعه شيعه را به جوش مي آورد، و هر روز را براي او عاشورا، و هر زمين را براي او کربلا مي کند. و همين است که شهادتهاي ما را- تا هم امروز، و تا در رکابِ مهدي و ظهور عدل جهاني- مضموندار مي سازد. و همين است که در جام نوراني خورشيد ميريزد، و به هر سوي پراکنده مي شود. و همين است که فجرها را، و شفقها را، با خون مُتَلأْلِئ حق، سرخْ فام و حماسه ساز، مي آرايد...


پاورقي

[1] «اصول کافي»، کتابُ الحجة، «بابٌ نادرٌ جامعٌ في فَضلِ الاِمام...».