بازگشت

پايه اعتقادي مقاومت


مقصد اصلي، از انگيختن پيامبران، و فرود آمدن کتاب از آسمان، برپاداشتن دادگري(قسط) است در ميان مردمان. بر پايي دادگري، در جامعه انساني، سرچشمه همه خيرها و نيکيهاست. اگر دادگري نباشد، هيچ خير و فضيلتي نخواهد بود. و اگر خير و فضيلتي باشد، نخواهد ماند.

دادگري واقعي به آن است که حکومت از آنِ خدا باشد، نه از آنِ انسان. انسان نمي تواند بر انسان حکومت کند، و نبايد حکومت کند. و انسان نبايد زير بار حکومت انسان برود. مگر علي«ع» نفرموده است:

و لا تَکُنْ غيرِک وَقَدْ جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً. [1] .

- سرِ بندگي در برابر احدي فرود نياور، که تو را آزاد آفريده اند.

مگر امام حسين«ع» نفرموده است:

هَيهات مِنَّا الذِّلَّة

ما و سر فرود آوردن در برابر حکومت جباران، هيهات؟!

و مگر امام جعفر صادق«ع» نفرموده است:



[ صفحه 233]



خَمسُ خِصالٍ، مَن لَم تَکُنْ فيه، لَم يکُن فيه کثيرُ مُستَمْتَعٍ: الدّينُ و العقلُ، و الادبُ، و الحُريةُ، و حسنُ الخُلق. [2] .

- پنج خصلت است که در هر کس نباشد، وجود او براي اجتماع چندان ارزشمند نخواهد بود: دين، خردمندي، ادب، حريت و آزادگي، و خلق نيکو.

امام صادق«ع»، در تعليم اخير، سودمندي و ارزشمندِ فرد را در جامعه، از جمله، به حريت و آزادگي او وابسته دانسته است. اين است ترسيم سيماي والاي انسان، در فلسفه اعلاي تشيع.

آري، حکومت از آنِ خداست. و همچنانکه مالک اصلي خداست(وَلِلّهِ ما فِي السَّماواتِ و ما فِي الاَرض: [3] هر چه در آسمان و زمين است، متعلق به خداست)، حاکم اصلي نيز خداست(ان الحکم الّا لله [4] : حکومت و حاکميت، فقط و فقط، متعلق به خداست). و چون خداوند متعال، از عالم جسم و جسمانيت مبرا، و از شباهت به مخلوقات منزه است، و از معاشرت با خلق دور است و متعالي، و او قديم است و لطيف و سبحان، از اين رو، براي نشر دين خود و برپاداشتن حکومت خويش، در زمين، انسان کامل و شايسته اي را، به عنوان پيامبر، به سوي خلق مي فرستد، و احکام خود را، به صورت وحي، بر او نازل مي کند، تا پيامبر بر اساس آن احکام، جامعه الاهي را تشکيل دهد، و حاکميت خداوند را در زمين جاري سازد. بدينگونه پيامبر، به نيابت و خلافت خدا، حاکم جامعه است. و پس از پيامبر، امام حاکم است.

پس، پيامبران پاک و امامان معصوم، به نيابت از خدا، بر جامعه انساني حکومت مي کنند، و حکم خدا را مُجري مي دارند. اين است که حکومت پيامبر و امام، همان حکومت خدا و حاکميتِ خداوند است. و در عصرهاي غيبت، بايد عالم ربّاني، بهدخلافت و نيابت از امام، حکومت کند، يا بر حکومت، نظارت تام داشته باشد، و احکام خدايي، زير نظر او، و با تشخيص ِ او، که عالمِ دين است و نايب امام، اجرا گردد.

و چون مي نگريم که در تاريخ، پيوسته بيدادگراني و جبّاراني به هم



[ صفحه 234]



مي رسند، و بر گرده انسان تازيانه ستم فرود مي آورند، و انسانيت را تحقير مي کنند، و دين خدا را- که مانع تجاوزها و تطاولهاي آنان است- از صحنه برکنار مي دارند، و نَفَسِ پيامبران را شهيد مي کنند، و فرياد امامان را خاموش مي سازند، چون چنين است، مقاومت در برابر آنان، هميشه، يک وظيفه بزرگ، و يک اقدامِ مقدس، و يک تکليف ديني، و يک واجب الاهي است. خداوند، از داد و دادگري خشنود است و از بيداد و بيدادگري ناخشنود. خداوند خواسته است که بندگان اوناتوان شمرده نشوند، و ناتوان شمردگان حمايت شوند. خداوند فرموده است که دين او حاکم باشد، و احکام او اجرا گردد. اينست که پيوسته، پيامبران و امامان و پيروان راستين آنان، در رده پيشين مبارزات عظيم و درگيريهاي سترک، با ستم و ستمگري، جاي داشته اند و جاي دارند. اينان بوده اند که بت مي شکسته اند و بتخانه ويران مي کرده اند. اينان بوده اند که به کاخهاي فرعون و فرعونيان حمله مي برده اند. اينان بوده اند که با جالوتيان کارزار مي کرده اند. اينان بوده اند که در برببر جباران، با آفريدن حماسه هاي بزرگ، مي ايستاده اند. و اينان بوده اند که عاشورا مي آفريده اند. و اکنون نيز چنين است: اينانند که عاشورا مي آفرينند، و فلسفه عاشورا را مي گسترانند.. اينست پايه عقيدتي و مايه تکليفي مقاومت، در حوزه اعتقادي و اقدامي مذهب.


پاورقي

[1] نهج البلاغه، نامه 31(وصيت نامه، به امام حسن«ع»).

[2] «خصال» شيخ صدوق، ص 142، چاپ قديم.

[3] آل عمران: 109، و...

[4] انعام: 57، و...