بازگشت

پنج پرسش و پاسخ


پرسشي که در بخش پيش ياد شد: «آيا در عصر غيبت تکليف چيست؟»، در مرحله تحليل، به صورت پنج پرسش پيوسته در مي آيد. اينک به ذکر اين پرسشها و پاسخ مي پردازيم:

پرسش نخست:

آيا در عصر غيبت تکليف باقي است؟

توضيح: آيا با وجود غيبت امام، بايدافراد بر طبق موازين ديني تربيت شوند، بايد جامعه بر طبق سياست ديني و اسلامي اداره شود، و اين سياست در جامعه حاکم باشد؟ يا نه، در عصر غيبت تکليفي بر کسي نيست، هر چه شد شد، و هر گونه بود بود، دين و دينداري بر جاي ماند ماند، و نماند نماند؟.

به سخن ديگر، آيا در عصر غيبت، تکليف از گردن مردم ساقط است، و دينداري، و حفظ دين و انتقال آن به نسب=لهاي بعد، وظيفه نيست، و تربيت و سياست ديني الغا شده است: نه افراد لازم است بر اساس دين تربيت شوند، و نه جامعه لازم است بر اساس دين اداره شود. لازم نيست احکام قرآن عملي گردد. اين کتاب بايد به صورت يک شيء مقدس درآيد، و در رفها و طاقها و روي ميزها ي زيبا و در جلدها و قابهاي قشنگ جاي داده شود؟ آيا اين است؟ يا نه، بلکه در عصر غيبت نيز، بايد تربيت ديني در سطح فرد، و سياست ديني در سطح اجتماع، عملي گردد، هم فرد بر مبناي دين تربيت يابد و هم جمع بر مبناي دين اداره شود. بايد احکام قرآن مورد عمل قرار گيرد، و هدايت قرآني فعليت يابد، و قرآن کتاب شناخت و عمل باشد، کدام است؟



[ صفحه 225]



پرسش دوم:

معلم تربيت و مدير سياست، در عصر غيبت، کيست؟

توضيح: اگر پاسخ پرسش نخستين اين باشد که تکليف باقي است، بطبع، اين سؤال پيش

مي آيد، که اکنون که تکليف باقي است و افراد بايد داراي تربيت ديني باشند، و جامعه مسلمين بايد بر طبق مقررات سياست اسلامي اداره شود، حال که بايد هدايت قرآني فعليت يابد، و احکام قرآن عملي شود، و جامعه قرآني پديد آيد، اين تربيت بدون نمونه و اسوه، و اين سياست بدون زعيم و رهبر، و اين جامعه بدون امام و سرپرست، چگونه تحقق پذيرد؟ و چگونه اجرا گردد؟ و چگونه تشکيل يابد؟

به سخن ديگر: معناي باقي بودن تکليف اين است که هم تکليف فردي باقي است و هم تکليف اجتماعي(زيار اين دو تفکيک پذير نيست)، بنابراين، بايد تعليمنامه دين، به تمام و کمال اجرا شود. و اجراي تعليمنامه، مجري مصمّم و ناظر اجراي دانا مي خواهد، يعني همان وظيفه که امام در عصر حضور برعهده دارد. اکنون آيا در عصر غيبت، مجري و ناظر بر اجرا کيست؟ آيا نمونه تربيت فرد، و قطب هدايت کننده حرکات اجتماع چه کسي است؟

پرسش سوم:

آيا نايب امام يک مقام تشريفاتي است يا يک مقام تشکيلاتي؟

توضيح: اگر پاسخ پرسش دومين اين باشد، که جريان امامت و رهبري، در عصر غيبت گسسته نيست، بلکه در اين عصر، مربي افراد، و مدير جامعه، نايب امام است، سؤال اين است که آيا اين نيابت، امري است تشريفاتي، و به اصطلاح براي خالي نبودن عريضه است، يا نه، امري است تشکيلاتي، در رابطه با نگهداري و بقا و گسترش دين خدا؟

پرسش چهارم:

آيا مقام نيابت تجزيه بردار است؟



[ صفحه 226]



توضيح: اگر پاسخ پرسش سومين اين باشد، که مقام نيابت از امام، يک مقام تشکيلاتي است نه تشريفاتي، بطبع، اين سؤال پيش مي آيدکه آيا وظايف اين مقان- با توجه به اينکه محتواي تشکيلاتي دارد- رسيدگي به امور تربيتي است فقط، يا نه، هم رسيدگي به امور تربيتي است و هم رسيدگي به امور سياسي، زيرا اين دو قابل تفکيک نيست که نيست.

به سخن ديگر: وظايف نايب امام، در عصر غيبت، که مسلمين جز او کسي و پناهي و مرکزيتي ندارند، فقط و فقط بيان احکام دين است و تأليف و تدريس فقه، يا نه، بلکه وظيفه او پرداختن به همه مسائل مسلمين و حل مشکلات آنان است، اعم از تربيتي و فردي، سياسي و اجتماعي، اعتقادي و عملي، و...؟ نايب امام هم بايد بيان احکام کند، و هم ضمانت اجراي احکام را تأييد نمايد، هم جامعه را در خط دين بيندازد، و هم در اين خط رهبري کند، تا مردم بتوانند روي خط دين حرکت کنند، و تا مسلمين قدرت داشته باشند که مسلمان باشند و احکام دين خود را عملي سازند؟ و تا عزت اسلام، و حشمت قبله، و استقلال سرزمينهاي اسلامي، و عظمت و آزادي مسلمين مصون باشد؟

پرسش پنجم:

آيا اطاعت از احکام نايب امام واجب است؟

توضيح: اگر پاسخ پرسش چهارمين اين باشد، که مقام تجزيه بردار نيست، نايب امام هم نمونه تربيت اسلامي است، و هم مجري سياست اسلامي، بنابراين، آيا وظيفه مسلمين است که از احکام او اطاعت کنند، يا نه؟

اين پنج پرسش، به صورتي عميق، در برابر ما قرار دارد. اگر چه، در ضمن توضيحات، پاسخ آنها نيز تا حدودي دانسته شد، ليکن اکنون پاسخ هر يک را- بترتيب- مي آوريم:



[ صفحه 227]



پاسخ پرسش نخست:

آري، در عصر غيبت، تکليف باقي است، هم به دليل عقل و هم به دليل نقل، و هم به دليل اعتبار- چنانکه بزرگان دين بيان کرده اند. [1] .

پاسخ پرسش دوم:

معلم تربيت و سياست، در عصر غيبت، نايب امام است. مسلمين در اين عصر نيز بي سرپرست رها نشده اند. و طبق قاعده لطف کلامي- که د رامامت بدان استدلال مي شود- نايب امام، به جاي امام قرار دارد. و احيا و اجراي احکام قرآن، و رهبري شعار قرآن، و تشکيل دادن جامعه قرآني، به عهده او است. و نايب امام، در هر عصر، عالم بزرگ آن عصر است، عالم نمونه امام(عالمِ ربّاني)، و جامعه همه شرايط لازم.

پاسخ پرسش سوم:

نه، نيابت از امام، يک مقام تشريفاتي نيست، بلکه، يک مقام تشکيلاتي است. بنابراين، نمي تواند سازمان نيافته و ديمي و بي نظم و بي قاعده باشد. بلکه بايد اصول لازم، در آن رعايت گردد، و از هر گونه هرج و مرج، و تعدد مراکز، و اختلاف نظر، که موجب تشتت قدرت مذهبي مي شود- دور باشد. هر کسيکه سالي چند درس خواند و زحمت کشيد و مجتهد شد- اگر شرايطِ لازم فقاهت را واجد گشت- فقيه هست، اما زعيم و رهبر و اقامه کننده سياست اسلامي نيست، پس اين ن مي شود که هر کسي در اين مقام قرار بگيرد، و جمعي را گرد آورد، اموالي را صرف کند، و قدرتِ مرکزي اسلامي را تجربه نمايد، و مسلمين را دشمنکام سازد. جامعه تشيع نمي تواند بهاي چند سال فقه و اصول خواندن و درسِ خارج گفتن و رساله نوشتن هر کس را، به قيمت نابودي موجوديتِ



[ صفحه 228]



فرهنگي و ميراث خونين و حيثيت اجتماعي خود بپردازد. رهبري براي نظم و سازماندهي و ايجاد تشکيلات و بقا و گسترش تشيع است، هر چه با اين هدف معارض باشد، کنار گذاشته مي شود.

پاسخ پرسش چهارم:

نه، مقام نيابت از امام تجزيه بردار نيست. اين مقام، غير از فقه دانستن و اجتهاد کردن و بيان احکام نمودن و مدرس خارج بودن است. اين مقام، محتواي تشکيلاتي دارد. [2] بنابراين، هم بايد متوجه مصالح فرد باشد، از راه اشاعه تربيت اسلامي، و هم متوجه مصالح جمع، از راه اقامه سياست اسلامي، بخصوص که مي دانيم- چنانکه چند بار اشاره کرديم- که ميان تربيت(خط زندگي فردي) و سياست(خط زندگي اجتماعي) جدايي نيست. هر يک در آن ديگري نقش سرنوشت ساز دازد. اگر در جامعه اي، تربيت اسلامي نباشد، سياست اگر اسلامي هم باشد، موفق نيست و کاري از پيش نمي برد. و اگر در جامعهاي، سياست اسلامي نباشد، تربيت اگر اسلامي هم باشد، موفق نيست و کاري از پيش نمي برد.

پاسخ پرسش پنجم:

آري، اطاعت از احکام نايب امام، واجب است. گفتيم که نايب امام، در هر عصر، عالمِ کاملِ ربّاني جامعِ آن عصر است. عالمي که، در بُعد علم و آگاهي و تقوي و تعهد، نمونه و کامل باشد. چنين کسي، به جعل و نصِّ و تعيين و تأکيد امام«ع»، صاحب «ولايتِ شرعيه» است. و در عصر غيبت، پيروي از او لازم است. و حرکت در خط او، حرکت در خط دين و خط ائمه طاهرين است. و مقابله با او، و اهمال در امر او، و موضعگيري در برابر او، و جبهه گشايي در قبال او- تا چه رسد به قيام در برابر او و توهين و تحقير او- همه و همه، خروج از خط امامت و قرآن است. و خروج از خط امامت و قرآن، خروج از خط نبوت است. و



[ صفحه 229]



خروج از خط نبوت، خروج از خط دين و توحيد است.

اين، دين ماست و تعليمات ائمه ما. آنچه از آيات و احاديث- که اساس دين است- استفاده مي شود، اين است. [3] .


پاورقي

[1] «تَلخيصُ الشّافي»- تأليف شيخُ الطّايفه ابو جعفرِ طوسي.

[2] چنانکه از روايات ائمه طاهرين«ع» استفاده مي شود.

[3] باز هم تأکيد مي کنم، مسئله «شرايط» و «کم و کيف شرايط» و «جامع شرايط» بودن، و چگونگي اين جامعيت هيچگاه نبايد مورد غفلت قرار گيرد.