بازگشت

هدايت، تربيت است و سياست


واقع اين استکه دين، تربيت است و سياست. به سخن ديگر، دين عامل هدايت است. و هدايت، دو رکن است:

1- تربيت.



[ صفحه 219]



2- سياست.

تربيت، دادن خط است به انسان، سياست، نظارت بر حجرکتِ انسان است در خط. و زندگي فرصتي است که به انسان داده اند براي حرکت. و اين فرصت(يعني فرصت حيات و زندگي)، مرکب از دو جريان است، دو جريان تفکيک ناپذير.

1- جريان حيات فردي.

2- جريان حيات اجتماعي.

چون چنين است، اسلام به اين هر دو جريان، توجه عميق کرده است، تا هي چکدام دچار تباهي و فساد و انحطاط نگردد. زيرا که هر يک از اين دو جريان، دچار تباهي و فساد و انحطاط گردد، آن ديگري را نيز به تباهي و فساد و انحطاط خواهد کشانيد. اگر جريان حيات فردي فاسد باشد، جريان حيات اجتماعي فاسد خواهد شد. و اگر جريان حيات اجتماعي فاسد باشد، جريانِ حيات فردي فاسد خواهد گشت.

اين است که اسلام، به منظور تصحيح حيات فردي، به امرِ تربيت مي پردازد، و به منظور تصحيح حيات اجتماعي، به امرِ سياست. و در اين زمينه، هم فرد را، و هم اجتماع را، هر دو را، زير پوشش حفظ کننده قرار مي دهد: فرد را، به عنوان فرد، زيرپوش تربيت اسلامي قرار مي دهد، و به عنوان عضوي از اجتماع، زير پوشش سياست اسلامي. و جامعه را، به عنوان جامعه، زير پوشش سياست اسلامي قرار مي دهد، و به عنوان افراد، زير پوشش تربيت اسلامي.

بنابر آنچه ياد شد، در نظام اسلامي، تربيت(رهبري و اداره فرد)، و سياست (رهبري و اداره اجتماع)، دوشادوش حرکت مي کنند، براي اداي«رسالت بزرگ». بدينگونه، تربيتِ اسلامي فرد، مددگار سياست اسلامي اجتماع است، و سياست اسلامي اجتماع، مددگار تربيت اسلامي فرد. و اينها همه، مقدمه ارائه«تفسير بزرگ» است، يعني: «تفسير حيات» و «تفسير زندگي».

اسلام، زندگي را، در رابطه با انسان و سعادت، تفير مي کند: «انسان در مسير زندگي ناپايدار حرکت مي کند براي به دست آوردن سعادت پايدار و



[ صفحه 220]



جاويد.» اين است تفسير بزرگ. و آنچه براي انسان مي ماند، حاصل همين حرکت است:

وَ اَنْ لَيسَ لِلاِنْسانِ اِلّا ما سَعي.

- هر کسي آن دِرَوَدْ عاقبتِ کار که کِشت.