بازگشت

در قلمرو قدرت الهي


تا اينجا مسير طبيعي را، درباره طول عمر، دنبال کرديم. و ديديم که درازْ عمري، به هيچ دليل و ضابطه اي محال نيست، بلکه از نظر عقلي، و ديد وسيع علمي، و امکان وقوعي، چندان بعيد نيز نبايد شمرده شود. اکنون از نظر قدرت الهي بدان نظر مي افکنيم. پيداست که از اين نظر، هيچ امري ناممکن نيست. همه مردماني که معتقد به خدا و مبدئي براي عالم هستند، از هر مذهب و ملت، به قدرت مطلقه خدا قائلند. و مي دانند که همه چيز در يدِ قدرت الاهي است، از جمله مقدار عمر انسلن. اجلها و عمرها، همه، در دست خدا و به اراده خداست. از عمر يکروزه، عمر يکماهه، عمر يکساله، تا عمرهاي بسيار طولاني... همه و همه، در برابر قدرت خداوند، يکسان است. براي خدا، کوچک و بزرگ، سخت و آسان، کم و بسيار، همه يکي است. در قدرت خدا، عجز و ناتواني تصور ندارد.



[ صفحه 215]



بنابراين، خداوند، همانگونه که به کسي 70 سال عمر مي دهد، او را در اين مدت زنده نگاه مي دارد و حفظ مي کند، مي تواند 170 سال عمر دهد، و زنده نگاه دارد، و مي تواند 1700 سال عمر دهد، و زنده نگاه دارد، و اجل او را نرساند. اينها، و کمتر از اينها و بيشتر از اينها، در برابر قدرت مطلقه الهي، با هم مساوي است.

خداوند بر همه چيز تواناست، اِنَّ اللهَ عَلي کُلِّ شَيءٍ قَدير.«تمام آثار و نتايج نجومي، و ارضي، و مادي، با يک اراده خداوند توليد مي شود.»

البته، حکمت کل عالم بر اين قرار گرفته است که انسان داراي عمري محدود باشد، زيرا اين جهان، سراي عبور است و تالار بزرگ امتحان. اينجا جاي امتحان شدن است و رفتن به مرکز رسيدگي به کارنامه ها و نمره ها، و اعلام نتايج...

بنابراين، مدت و فرصت، محدود است و عمرها کوتاه. ليکن استثنا هست. گاه همان حکمت کلي عالم، در موارديي، اقتضا مي کند که بعه کسي - يا کساني- عمري درازتر داده شود، مانند عمر حضرت نوح«ع» در پيشينيان، و عمر حضرت مهدي«ع» در آخر الزّمان. و هر چه اراده الهي به آن تعلق گرفت، شدني است.

غيبت امام دوازدهم، و طولاني شدن اين غيبت، و امتداد يافتن حيات امام تا به هنگام ظهور و بعد از ظهور... اينها همه - طبق روايات مُسلّم حقيقت است، و مورد اراده ازلي الاهي است، و واقع است و واقعيت.

طبق حکمتِ الهي، امام دوازدهم، مهدي موعود«ع»، بايد از انظار غايب شود، و سالهاي سال زنده بماند، و راز دارِ جهان و بقاي جهان باشد، و پس از گذراندن غيبتي طولاني، ظاهر گردد، و جهان آکنده از ستم و بيداد را، آکنده، از عدالت و داد بسازد.



[ صفحه 217]