معمرين
مُعَمَّرين(و مُعَمَّرُون)، جمع «مُعَمَّر» است، بر وزنِ «مکرّر» يعني: درازْ زي، انسانِ دراز عمر، «دراز زندگاني»، کسي که عمر دراز کرده است. اين کلمه، در کتابهاي تاريخ و سيره و اَنساب، اصطلاح شده است. [1] و اين به دليل داشتنِ مصاديق بسيار است.
آري، در مآخذ تاريخي و منابع معتبر نقل واستناد، کسانِ بسياري معرفي گشته اند، که عمرهايي بس طولاني داشته اند، و روزگاراني دراز زيسته اند، و بهارها و پاييزهايي بسيار ديده اند. اينگونه کسان با عنوان «مُعَمَّرين» مشهور گشته اند.
مورخان و پژوهشهايي که در صدد جمع آوري تواريخ و اخبار و احوال مردمان بوده اند، واز سرگذشت انسانهاي پيشين- و بويژه از قبايل وانساب، در محيط عربي- آگاهي هاي فراوان گرد آورده اند، نمونه هايي بسيار از مُعَمَّرين و درازْ زيان برشمرده اند. مورخان اين کسان را بخوبي شناسانده اند، و نام و نشان، نسب و قبيله، سالهاي عمر، مکان زيست، شماره فرزندان، سفرها، برخوردها و
[ صفحه 198]
ملاقاتهاي آنان، همه را ضبط کرده اند، و حتي کلمات و سخنان و وصايا(پندها و سفارشها و و صيتها) يي از ايشان نقل کرده اند.
اينک شماري از مورخان مورد اعتبار، که در کتابهاي خويش برخي از مُعَمَّرين را ياد کرده اند:
1- عبدالله ابن قُتَيبه [2] در کتاب المَعارف.
2- احمد بن يحيي بلاذُري [3] در کتاب اَنسابُ الاَشراف.
3- محمد بن جَرير طَبَري. [4] در کتاب تاريخُ الاُمَم و المُلوک.
4- علي بن حسين مسعودي [5] در کتاب مُرُوجُ الذَّهب.
5- ابو عبدالله حمزه اصفهاني [6] در کتاب تاريخُ سِني مُلوکِ الاَرضِ وَ الاَنبياء.
6- شيخِ صَدوق [7] در کتاب اِکمالُ الدّين.
7- شيخ طوسي [8] در کتاب الغيبة.
8- ابو الفرَج ابن جَوزي [9] در کتاب اَلمُنتَظَم في تاريخِ المُلوکِ و الاُمَم.
9- عِزُّ الدّين ابن اَثير [10] در کتاب اَلکامل في التّاريخ.
10- عِمادُ الدّين ابو الفِداء دمشقي [11] در کتاب مختصرُ تاريخِ البَشر.
همچنين برخي از مورخان، به نوشتن کتابهايي ويژه احوال مُعمَّرين دست يازيده اند، مانند:
[ صفحه 199]
1- هِشام بن محمد بن سائب کَلبي [12] نويسنده کتاب المُعَمَّرين. [13] .
2- ابو حاتم سَهل بن محمد سجِسْتاني [14] نويسنده اَلمُعَمَّرُونَ وَ الوَصايا. [15] .
عالمان و نويسندگان عصرهاي اخير و معاصر نيز، با استناد به منابع پيشينيان، به ذکر معمّرين پرداخته اند، مانند:
1- علّآمه مجلسي [16] در بحارُ الانوار(ج51).
2- سيد اسماعيل عقيلي طبرسي [17] در کفايةُ الموحّدين(ج3).
3- سيد محسنِ امينِ عاملي [18] در اَلبُرهان علي وجودِ صاحبِ الزَّمان.
از نويسندگان معاصر اخير نيز گروهي، درکتابهاي خويش به ياد کردِ معمّرين مبادرت ورزيده اند، از جمله، نويسنده فاضل عراقي، علي محمد علي دُخَيل، در کتاب پر ماده
«اَلامامُ المَهديّ». [19] .
در کتاب اخير، 223 تن، از معمرين- بر اساس مآخذ تاريخ و منابع نقل و استناد- شناسانده شده اند، و ذکر نام و نشان و سالهاي عمر و شمار فرزندان و خصوصيات ديگر آنان آمده است. [20] .
و خود توجه داريم که اين شمار، بر پايه مآخذ عربي است، و تا آنجايي است که اطلاع حاصل شده است، و مربوط است به بخشي از بشريت، که همان مناطق سکونتِ عرب است، يعني جاهايي که تواريخ را بيشتر ضبط مي کرده اند، و به علم انساب و روابط نژادي و قبيله اي توجهي مخصوص داشته اند. پس اگر اين پژوهش و آمارگيري و ثبت، در ديگر مناطق سکونتِ انسان، جريان مي يافت- چه آنجاها که تواريخي داشته اند، [21] و چه مناطق بسياري که تواريخ
[ صفحه 200]
گذشته هاي دور آنان در دست نيست- شمار مُعَمَّرين به تعدادي بسيار بيش از آنچه هست مي رسيد.
البته عمر بشر- بطور معتاد و متعارف- اندازه اي دارد معين، و نوَساني محدود. ليکن آنچ ه از طرح مسئله «مُعََمَّرين» مقصود است، اين است که نشان داده شود که مقدار عمر دو جريان دارد:
1- جريان معمولي و متعارف، که در اغلب افراد انسان وجود داشته است، و وجود دارد.
2- جريان نادرُ الوقوع و غير معمولي و استثنايي، که در پاره اي از افراد انسان وجود داشته است، و وجود دارد. پس درازْ عمري، داراي يک قاعده قطعي و ضابطه کلي نيست، و مواردي از آن، قابل نفي نيست.
پاورقي
[1] اين کلمه، در«قرآن کريم» نيز به کار رفته است: فاطر:11.
[2] درگذشته 276 هجري قمري.
[3] درگذشته 279 هجري قمري.
[4] درگذشته 310 هجري قمري.
[5] درگذشته 333(يا:345) هجري قمري.
[6] درگذشته بين 350-360 هجري قمري.
[7] درگذشته 381 هجري قمري.
[8] درگذشته 460 هجري قمري.
[9] درگذشته 597 هجري قمري.
[10] درگذشته 630 هجري قمري.
[11] درگذشته 732 هجري قمري.
[12] مؤلف پر کارپر اثر، در گذشته 204.
[13] «تأسيسُ الشّيعةِ لِعلومِ الاسلام»- تأليف علّامه سيد حسن صدر کاظميني، ص 238.
[14] درگذشته 250.
[15] چاپ دارُ اِحياءِ الکُتبِ العربية، قاهره(1961)، به تحقيق عبدُ المُنعم عامِر.
[16] درگذشته 1111هجري قمري.
[17] درگذشته 1320.
[18] درگذشته 1371.
[19] چاپ نجف.(1385).
[20] صفحات 161- 214.
[21] در اينجا اشاره مي کنيم که در تواريخ و اطلاعات مربوط به «ايران باستان» نيز، از معمّرين و دراز عمراني چند ياد شده است، که با صرف نظر کردن از تفاصيل مي توان بطور اجمال، وجود مصاديقي از اين پديده را- در قوم ايراني نيز- تحقق يافته دانست.