بازگشت

آثار وجودي حجت در عصر غيبت


در بحث پيش، زمينه شناخت آثار حجّت، در عصر غيبت بيان گشت، آنجا که گفتيم امام و حجّت خدا را غيبت کلي نيست، آنچه هست غيبت جزئي است، و او، در اصل ايصال فيضِ وجود و اصول نعمتها، همواره حضور دارد. بنابراين قوانين و اصول، حجّت، دايمُ الاستفاضه، و دايمُ الافاضه است. همواره فيض ميگيرد، و همواره فيض مي بخشد. جعل الهي اين است که اينگونه باشد.

بدينسان مي يابيم که عمده ترين فايده وجود حجّت، آثارِ ولايت تکويني اوست. حجّت و وليّ، از نظر ناموس تکوين، و قانون ايجاد، و پيوستهاي دروني



[ صفحه 186]



نظام حکيمانه آفرينش، بايد باشد. زيرا مبناي عالم هستي- چنانکه در پيش نيز ياد شد- بر اسباب و وسايط است، و بر وجود فرد کامل در سببيت و وساطت، که خود واسطةُ الوَسايط، و سبَب الاَسباب است. پس تربيت مردم، و اداره اجتماع، و نشر اسلام در همه جهان، و تشکيل حکومتِ حَقَّه، يکي ازچند و چندين اثر وجود حجّت است، و در صورتي که به دليل حکمتهايي چند، عملي نگشت، و به تأخير افتاد، و حجّت از نظر عامه که به دليل حکمتهايي چند، عملي نگشت، و به تأخير افتاد، و حجّت از نظرعامه مردم غايب شد، ديگر آثار- که عمده است- بر وجودِ او مترتب است. و بلکه آن آثار، مساوي با نفس وجود اوست. و احکام دو شيءِ مساوي، مساوي است. ثبوت هر يک، عين ثبوتِ ديگر است: تا حجّت هست، جهان است. چنانکه تا جهان هست، حجّت هست.

خلاصه: رسيدن فيض پياپي هستي، و تحقق مراحل «اِضافاتِ اِشراقيه»، به وجود ولي بسته است، او چون آينه اي تابان، در برابرِ مطلعِ انوارِ بيکرانِ ازليت قرار گيرد، و فروغ حيات بخشِ هستي را بر جان کاينات- هم در مرحله تحقُّق، و هم در مرحله تداوُم- منعکس ميسازد.

اين است که آثار وجود حجّت را، تنها نبايد از جهتِ تربيت اجتماعات و حضور در جوامع و تشکيل حکومت الهي، مورد توجه قرار داد، بلکه بايد از نظر قانون تکوين و روابط ماهوي تسبيب و عليت نيز، به اين واقعيت نگريست، و ديد که حجّت، در اين رابطه، حضور عِلّي دارد، و اگر نباشد، لَساخَتِ الاَرضُ بِاَهْلِها [1] خواهد شد، نه زميني برجاي خواهد ماند، و نه زميني بر روي آن جاي خواهد گرفت. و به تعبير متکلم معروف، شيخ عبدُ الجليل قزويني رازي:

امام روزگار، خاتمُ الاَبرار، مهدي بن الحَسنِ العسکري- عليه و علي آبائِهِ الصَّلاةُ و السَّلام-... که وجود عالم را حوالت به بقاي اوست، وعقل و شرع، منتظرِ حضور و ظهور و لقاي او... [2] .

آنچه گفته شد، اشاره اي بود به آثار وجودي حجّت غايب، در بُعد وساطت تکويني. اما در بعد وساطت تشريعي و امر هدايت و تربيت بشر، بايد بگوييم که غيبت در اين بعد بيقين آثاري ناگوار دارد. محروميت انسان از درک



[ صفحه 187]



حضور مرّبي اکبر، و حُجَّتِ بالغه، امري ساده نتواند بود. ليکن اين پيشامد، که بر طبق علتها و حکمتهايي بوده است- چنانکه گذشت، و در «فصل چهاردهم» نيز اشاراتي خواهد آمد- موجب نگشته است تا آثار هدايت و تربيت بکلي از ميان برود. غيبت کبراي امام غايب، در شرايطي به وقوع پيوسته است، که اين امکانات در اختيار بوده است:

1- کتاب خدا.

2- سُنَّتِ رسول«ص».

3- احاديث و کلمات و تعليمات يازده امام.

4- سيره عملي و روش زندگاني يازده امام، در طول 250 سال، در ابعاد گوناگون، تعهد و تکليف، و تربيت و اقدام، و حماسه و ايثار.

5- دوره 70 ساله غيبت صغري، و مجموعه تعاليم و ارشاداتي که در اين مدت، از سوي امام غايب، افاضه گشته، و به وسيله نايبان و سفيران امام، در اختيارامت قرار گرفته است- که در پيش اشاره کرديم.

6- وجود جمعي از عالمان و بزرگان شيعه، که خود با واسطه هاي کم، دوره هاي تربيتي و تعليمي ائمه طاهرين را ديده بودند.

و از فيلسوف بزرگ، ابو نصر فارابي، و برخي ديگر از بزرگان و فيلسوفان شنيديم که گفتند، هنگامي که رئيس «مدينه فاضله» غايب بود بايد به سنن و قوانين پيشينيان او عمل کرد. علماي بزرگ تشيع نيز همين سيره را عملي کرده اند. اين است که با وجود اين ميراث هدايتي و تربيتي بزرگ، در ابعاد گوناگون مسائل زندگي و حيات، و با خطِّ «نيابتِ عامّه»، در عصر «غيبت کبري»، مي نگريم که آثار وجودي حجّت، در دوران غيبت نيز، بطور کامل منتفي و منقطع نيست.

پس، مثال خورشيد ابرآلود که براي امام غايب آورده اند، بدرستي، صدق مي کند: خورشيد، چه آشکار باشد و چه در پس ابر، خورشيد است، و همه آثار وجودي و فعليتهاي تأثيري او برقرار است. نهايت هنگامي که در پس ابر است، پرتو طلايي رنگ او، به چشمها نمي رسد، اما ديگر اثرها و تأثيرهاي او در جريان است و مستدام.

استاد بزرگوار ما، شيخ مجتبي قزويني خراسان- که از نوادر روزگار



[ صفحه 188]



بود، و از «نيکبختان»- فوايد وجود امام بزرگ، مهدي موعود«ع» را، در حال غيبت، با بياني آميخته با آگاهي عيني ياد کرده است. خوب است در اينجا سخنِ او را بشنويم که، عندليب آشفته تر مي گويد اين افسانه را:

امام، در حال غيبتي که در اثر عصيان خود مردم به وجود آمده است باز حجّت است، و در صورتي که مردم با خلاص وي را بخواهند آشکار خواهد گشت، و در همان حال غيبت نيز:

1- حوايج و مقاصد متوجِّهين و متوسِّلين را برآورده مي سازد.

2- در مشکلات علم دين و پي بردن به معارف، جويندگان را امداد مي کند.

3- دعا و اراده اش در دگرگون ساختن نيات سرکشان و متنفِّذين اثر مي گذارد.

4- چون او ناظر کردارهاست، مردم معتقد، از گناه و خلافکاري چشم مي پوشند، و راه صلاح و تقوي در پيش مي گيرند.

5- تربيت و ايصال نفوس مستعِد، در سير مدارج کمالات باطني نيز به عهده اوست. او طالبان بصير را مدد مي کند، و از اينکه به دام هوسبازان و دينسازان و مدعيان و اقطاب دچار آيند، نگاه مي دارد. [3] .


پاورقي

[1] «اصول کافي»، کتابُ الحجة، «بابُ اَنَّ الارضَ لا تَخلُو مِن حُجَّةٍ»، حديث 1-13.

[2] کتاب«نقض»، چاپ محدث ارموي، مقدمه، ص6.

[3] «بيان الفرقان»، ج5، نيز «کفاية الموحدين»، ج 3.