وساطت در فيض تشريعي
در امر هدايت انسان، و تشريع قوانين، و تعيين احکام، و بيان «صراط مستقيم» نيز، امر همين گونه است. امر هدايت و تشريع، خود فيضي عظيم است و افاضه اي بزرگ. پس اين امر نيز نيازمند واسطه قابل است. بايد نفوس قابل، وحيو هدايات و آيات الهي را دريافت کنند، و به بشريت برسانند و بياموزند. اينگونه نيست که هر نفسي مستعقد قبول وحي باشد، و هر کسي يا هر قومي خود، پيامبر خود و امام خود باشند. بايد واسطه فيض- که مستعد پذيرفتن وحي است- بيايد، و نفوس را تزکيه کند، و کتاب و حکمت تعليم دهد. اين حقايق، در«قرآن کريم» ياد شده است. و مبعوث ساختن و فرستادن معلم هدايت، جزء نعمتهاي الهي به شمار آمده است، نعمتهاي بزرگ، که خداوند آن را با تعبير «لَقَد مَنَّ اللهُ...» [1] ذکر فرموده است.
بشر، خود به خود، نمي تواند به کشف حقايق برسد، و به پايگاه عالي خداشناسي و توحيد دست يابد، و «تکليف الهي» خود را بشناسد. [2] بشر نمي تواند مسائل جهان بعد را بفهمد، و بدون تعاليم آسماني و گفتار انبيا، از آن دانستنيها آگاه گردد، و آنچه براي «حيات جاويد» لازم است و توشه آن راه و وسائل آن حيات است، تشخيص دهد. بشر نمي تواند شکل اعمال تکاملي و حکمت و اسرار آنها را بيابد، و راه حرکت صحيح و مستقيم را کشف کند. عقل نيز براي وصول به اين مقصدها کافي نيست. [3] عقل به منزله چراغيبيش نيست. اگر راه را به او نشان دادند، چه بسا بتواند آن را بپيمايد، اما نه خود مي تواند اصل راه را پيدا کند، و نه مي تواند مستقيم بودن راهي را- اگر خود پيدا کرد-
[ صفحه 182]
تضمين نمايد. [4] اين است عقل نيز، خود نيازمند به مدد رساني و دستگيري است. اين چراغ، پيوسته، به ريختن زيت و روغن، و پيراستن فتيله نيازمند است. پس در فيض هدايت نيز، بايد به انسان مدد برسد، و دست بشر گرفته شود، و عقل او، به استواري و استوار روي وادار گردد.
واسطه فيض تکويني و واسطه فيض تشريعي، در مصداق خارجي، يکي است: پيامبر، و به نيابت از پيامبر، امام. در پيامبر اکرم«ص» مرتبه کامل ولايت و رسالت، تحقق يافته است. در ائمه طاهرين، علي و اولاد علي، نيز هم ولايت است، و هم امامت، که نيابت از رسالت است. اينان، هم واسطه فيض تکوينند،
لَو لا وُجودُهُمُ لَمْ تَاْوِ صورَتُنا
اِلي الهَيولي، فَلَمْ نَخْرُجْ مِنَ العَدَمِ
و هم واسطه فيض تشريع
بآلِ مَحمّدٍ عُرِفَ الصَّوابُ
و في اَبياتِهِم نَزَلَ الکِتابُ
پاورقي
[1] آل عمران:164.
[2] اين مطلب، در نوشته اي ديگر، اينگونه بيان شده است: «همان طور که فيوضات بني واسطه مي خواهد، فيوضات تشريعي هم واسطه مي خواهد. بشر خودبخود نمي تواند خدا را بشناسد، بايد واسطه اي باشد که مقرّب تر و شايسته تر و نزديک به نور الهي باشد، و وجه ربّ باشد. صفات «خدا» هم شناخته نمي شود مگر مظاهري داشته باشد. و ائمه «ع» مظاهر صفات الهي اند.».
[3] «اِنَّ مُجَرَّدَ العقلِ غيرُ کافٍ في الهدايةِ الي الصِّراطِ المُستقيم».
[4] بر فرض بپذيريم که عقل مي تواند مطالبي را درک کند، و آداب و سلوکي براي زندگي تعيين نمايد، و آنچه او درک مي کند بي نقص است و رساننده به سعادت، بر فرض که چنين چيزيي را- در کار عظيم هدايت و سعادت فرد و اجتماع- بپذيريم مي دانيم که اين امکان براي همه عقول و همه افراد نيست، بلکه شمار اندکي از بزرگان و متفکرين ممکن است چنين استعدادي داشته باشند(آنهم نه در همه امور و مسائل و جوانب) پس باز بايد آنان براي توده هاي بشري سرمشق قرار گيرند، و دستور دهند، و راهنما تهيه کنند، و کتاب بنويسند، و قانون بگذارند. در اين صورت، پيروي از کتاب آسماني و نبي مرسل، اولي است، يا پيروي از تعدادي فيلسوف و متفکر و قانونگذار بشري که با همه کمالاتي که دارند، داراي هزار گونه نقصند و نارسايي تشخيص و عدم شناخت، و گرفتار تفکرات متناقضند و اميال گوناگون و جهت گيريهاي پراکنده؟.