وساطت در فيض تکويني
هر گونه فيضي، که از مبدأ فياض مي رسد، از طريق واسطه فيض، افاضه مي گردد. در واقع فيض اعظم، خود واسطه وجود و خلقت است. و به اعتباري، خلقت اصلي خودِ اوست. او نخستين خلق است، و سبب پديد آمدنِ ديگر مخلوقات. و فيض الهي، پيوسته از طريق او، و امتداداتِ وجودي او، به کاينات ايصال مي گردد. کسب فيض از مبدأِ مُفيض، نيازمند به واسطه قابل است. واسطه قابل، به قابليت خود، فيض را کسب مي کند، و به مستفيض مي رساند.
به تعبيري ديگر، در اينکه همه هستي و سراسر کاينات و آنچه در عالم
[ صفحه 180]
وجود هست- مجردات همه... و ماديات همه- از ذره و کوچکتراز ذره تا کهکشانها و بزرگترين جهانها و عوالم، تمام به فعل الهي تحقق يافته است، سخني نيست. فعل الهي، صادر از مشيت و اراده است. و از مشيتِ غني مطلق، و اراده جواد علي الاطلاق، افاضه و انعام مقصود است. بلکه بايد گفت، متعلِّق مشيت، همان افاضه و انعام است. حال، سخن در اين است که اين فيض رساني(افاضه) به موجودات، بي واسطه است يا با واسطه؟
واقع اين است که تعلق فيض، به موجودات عالي و داني، با واسطه است. و واسطه فيض نيز فيض است، بلکه حقيقت فيض همان است- چنانکه ياد شد.
حقيقت ولايت مطلقه، همان فيض است، و واسطه رسيدن فيض به ديگر کاينات. نفس وليّ مطلق، «وعاءِ مَشيت» است و مبدأِ سَرَيانِ فيضِ الهي است، و سرچشمه فَيضانِ جود و وجود، و ديگرِ فيوضات است به موجودات.
بنابراين، نفس ولي(پيامبر يا امام)، صاحب چنين مرکزيتي است در بطن هستي. و ملکوت او، معبر تداوم هستي، و فَيضانِ وجود، و تسلسل آفرينش و جود است.
به بيان ديگر، جهان، جهان سببيت است. همه چيز حساب شده است و بر اساس وسايط و اندازه و تقدير، تقديري از سوي مقدِّرِ عليم حکيم. در نفس همين جريان سببيت، و تقدير ازلي عظيم، وجود وليّ، نخستين نقطه فَيضان است، و مبدأِ فيضانهاي ديگر. بدين گونه ولي، در بطن و متن هستي جاي دارد. و او خود، سبب همه افاضه ها و انعامهاست: هستي ولي، سببيت دارد براي هستيهاي ديگر.
اين امر، در نظام حکيمانه وجود، چنان عام و شامل است- و در واقع، قانون است- که
مي بينيم حضرت آدم صَفي الله «ع» نيز، در مقام استفاضه توبه، بايد وسيله اي بجويد، و تلقّي«کلمات» [1] کند (فَتَلَقّي آدمُ مِن رَبِّهِ کَلِماتٍ، فَتابَ عَلَيه) [2] «فاء»، درتعبير «فَتابَ»، براي تفريع و ترتيب است، و اشاره
[ صفحه 181]
است به همين تَرَتُّب عليت.
پاورقي
[1] اين کلمات(بر اساس حقايق علم حروف، بويژه آنچه از ائمه طاهرين رسيده است) ناگزير بايد اسمائي باشد(و حاکي از ذواتي که آنان نيز به اعتباري اسماء الله اند)، تا بتواند منشأ افاضه و وجه سريان فيض قرار گيرد. اين است که در روايات- از طريق اهل سنت و شيعه- رسيده است، که آن کلماتي که آدم صفي فرا گرفت و تلقي کرد، و آنها را واسطه فيض ربوبي قرار داد، نامهاي مبارک پنج تن بود.
[2] بقره:37.