بازگشت

ويژگيهاي پيامبران، در مهدي


آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري

انسان، عُصاره عُصاراتِ کائنات است. انبيا و اوليا، عصاره انسان و انسانيتند. و مهدي«ع»، عصاره انبيا و اولياست. اين است که ميان او و پيامبران - بجز امر «غيبت»- شباهتهاي ديگري نيز هست، و پاره اي از ويژگيهاي



[ صفحه 174]



پيامبران در مهدي«ع» متجلّي است.

آري، مهدي، ولي اعظم، و سر اکبر است. او ذخيره الهي، و بقيةُ الله، و خلاصه تجلّيات گذشته است. اگر ذخاير وامکانات پيامبران سَلَف، در نزد او باشد، اگر همه اسرار جهان پيش او مکشوف بوَد، اگر ودايع اوليا در خدمت او گرد آيد، همه درست است و بجا. در احاديث، خصوصياتي از پيامبران ياد شده است، که در قائم آل محمد«ص» هست:

از حضرت آدم «ع» ـ طول عمر.

از حضرت نوح«ع» ـ طول عمر.

از حضرت ابراهيم«ع» ـ پنهان بودن ولادت و دوري از مردم.

از حضرت موسي«ع» ـ پنهان بودن ولادت و غيبت از قوم، هيبت و شکوهمندي.

از حضرت يوسف«ع» ـ زيبايي، جود، بودن در ميانِ مردم و شناخته نشدن. [1] .

از حضرت صالح«ع» ـ غيبت از قوم.

از حضرت داود«ع» ـ قضاوت کردن به حکم داودي. [2] .

از حضرت سليمان«ع» ـ جهانداري و حشمت سليماني.

از حضرت ايوب«ع» ـ برخورداري از فَرج و گشايش پس از گرفتاري. [3] .

از حضرت يونس«ع» ـ رجوع به ميان مردم، پس از غيبت، در هيئتِ جوانان.

از حضرت عيسي«ع» ـ نورانيت، مورد اختلاف قرار گرفتن احوال شخصي.

از حضرت محمد «ص» ـ انقلاب خونين و خروج با شمشير و در هم کوبيدنِ جبّاران.

همچنين ديگر علوم و اسرار انبيا و اوليا و بزرگان در نزد مهدياست: اسماء شيثي، و علوم هِرمِسي، و اذکار يونسي، و...

در صلَوات منسوب به حکيم قُدّوسي، خواجه نصيرُ الدّينِ طوسي، حضرت مهدي«ع»، با ويژگيهاي پدران خويش نيز، توصيف شده است:



[ صفحه 175]



اَللّهُمَّ! صَلِّ وَ سَلِّمْ، وَزِدْ وَ بارِکْ، علي:

صاحبِ الدَّعوَةِ النَّبَوية،

و الصَّولَةِ الحيدرية،

و العِصمَةِ الفاطمية،

و الحِلمِ الحَسَنية،

و الشّجاعةِ الحسينية،

و العِبادةِ السَّجّادية،

و المَآئِرِ الباقرية،

و الآثارِ الجَعفرية،

و العُلومِ الکاظمية،

و الحُجَجِ الرَّضوية،

و الجُودِ التَّقَوية،

و النَّقاوَةِ النَّقَوية،

و الهَيبةِ العَسکَرية،

و الغيبة الآلهية،

القائمٍِ بالحَقّ، والدّاعي اِلَي الصّدقِ المطلق، کلمةِ الله، و امانِ الله، و حجّةِ الله، القائمِ بامرِ الله، المُقْسِطِ لِدينِ الله، الغالبِ لِاَمرِ الله، و الذّابِّ عن حَرَمِ الله، اِمامِ السِّرِّ وَ العَلَن، دافِعِ الکَربِ و المِحَن، صاحبِ الجودِ و المِنَن، الامامِ بِالحقّ، ابيالقاسم محمّدِ بنِ الحَسن، صاحبِ العَصرِ و الزَّمان، و قاطِعِ البُرهان، و خليفةِ الرَّحمان، و شريکِ القُرآن، و مُظهرِ الايمان، و سيدِ الاِنس و الجانّ، صلَواتُ اللهِ و سلامُه علَيه و عليهِم اَجمَعين.

اَلصَّلاةُ و السَّلامُ علَيک، يا وَصي الحَسن، و الخَلَفَ الصّالِح، يا امامَ زمانِنا، اَيها القائمُ المنتظَرُ المَهديّ، يا بنَ رسولِ الله، يا بنَ اميرِ المؤمنين، يا امامَ المسلمين! يا حُجَّة اللهِ علي خَلقِه! يا سيدَنا و مولانا! اِنّا تَوَجَّهْنا، وَ اسْتَشْفَعْنا، و تَوَسَّلْنا بِکَ اِلَي الله، و قَدَّمناکَ بَينَ يدَي حاجاتِنا، في الدُّنيا



[ صفحه 176]



و الآخرة، يا وجيهاً عندَالله، اِشْفَع لَنا عِندَ الله- عَزَّوّجَلّ.

- بار خدايا! رحمتهاي پياپي فرست، و درودهاي خجسته خويش ارزاني دار، بر امام بزرگواري که صاحب دعوت محمدي است، و صولت حيدري، و عصمت فاطمي، و حلم حسني، و شجاعت حسيني، و عبادت سجادي، و مفاخر باقري، و آثار جعفري، و علوم کاظمي، و حُجَج رضوي، وجود تقوي، و نقاوت نقوي [4] ، و هيبت عسکري، و غيبت الهي.

آن قائم به حق، و درفش افراز صدق مطلق، کلمه خدايي، و امان الهي، و حجّت رباني، برپاي دارنده امر خداي، و گسترنده آيين عدل خداي، و پيروز گرداننده حکم خداي، و پاسدارنده ناموس خداي، امام آشکارا و نهان، برطرف سازنده گرفتاريها و اندهان، صاحب جود و بخشش و احسان، امام بر حق، ابوالقاسم محمد بن الحسن، صاحب عصر و زمان، روشن کننده حق و برهان، خليفه خداي رحمان، عِدْل وانباز قرآن، آشکارساز مظاهر ايمان، و مهتر آدميان و پريان. رحمتها و درودهاي خدايي بر او باد و بر همه نياکان پاک او.

درود و رحمت و سلام و تحيت بر تو باد! اي وصي حسن عسکري، و اي جانشين شايسته شايستگان، اي امام زمان، اي مهدي قائم منتظران، اي زاده ختم رسولان، ، اي فرزند امير مؤمنان، اي امام مسلمانان، اي حجّت خدا در ميان مردمان، اي سرور ما، اي مولايما! ما به آبروي تو، روي به درگاه خدا آورديم، و تو را نزد خداي شفيع ساختيم، و به اعتبار منزلت تو، حاجات دو جهان خويش طلبيديم. اي سرافراز در نزد خدا، و اي آبرومند بارگاه کبريا، حاجات ما را، از خداي عزيز جليل، تو طلب کن، و برآوردِ آنها را تو بخواه.

تعبيراتِ عميق و زيباي حکيمِ بزرگ، خواجه نصيرُ الدّينِ طوسي، در توسُّل و ثناي امام غايب، حضرت حُجَّتِ بنِ الحسَنِ المَهدي«ع»، عباراتِ لطيف علّامه حاج ميرزا نوري را به ياد مي آورد، عبارات لطيف و پر مغزي، که وي در ديباچه کتاب«جَنَّةُ المَأوي»، [5] در مقام اظهار ادب و ثنا، به پيشگاه حجّت کبري، معروض داشته است:

... عنقاءِ قافِ القِدَم، القائمِ مِرقاةِ الهِمَم، الاسمِ الاعظمِ الالهيّ، الحاوي لِلْعلمِ الغيرِ المُتَناهي، قطب رُحَي الوُجود، و مرکزِ دائرةِ الشُّهود، کمالِ النَّشأَةِ الکَمال، جمالِ الجمعِ و مجمعِ الجَمال، المُتَرَشّحِ بالاَنوارِ



[ صفحه 177]



الالهية، المُرَبّي تحتَ اَستارِ الرُّبوبية، مطلَعِ الانوارِ المُصطفويةَ، و منبعِ الاَسرارِ المرتضويةَّ، ناموسِ ناموسِ اللهِ الاکبر، و غايةِ نوعِ البشر، ابي الوقتِ و مُرَبِّي الزّمان، الَّذي هُوَ لِلحَقّ امينُ و لِلْخَلقِ اَمانٌ، ناظِمِ المَناظِم، الحُجَّةِ القائِم...

- عنقاء بلند آشيان ستيغ ازليت، عقاب آسمان سير دور از حد فکر و همت، اسم اعظم الهي، گنجور علم نامتناهي، محور چرخِ وجود و هستي، نقطه پرگار شهود و حق پرستي، کمال بخش جهان و جهانيان، شمع محفل زيبايي و زيبايان، خاورستان انوارِ سبحاني، پرورده سراپرده غيب ربّاني، مشرق انوار هدايتِ مصطفوي، مطلع اسرارِ ولايت مرتضوي، سِرِّ ناموسِ خداي اکبر، ربِّ النّوعِ افراد بشر، پدر زمان، مربّيدوران، امينِ خالق منّان، امانِ مردم جهان، نظم فرماي منظومه هاي متراکم، حُجَّتِ بر حقِّ قائم...

باري، صلَواتِ خواجه نصير را، [6] به عنوان توسُّل، و به طريق «خُتومات» مي خوانند. البته، در مقام توسل، به ساحتِ مقدس حضرت حُجَّتِ بن الحَسن المهدي«ع»، زيارتهاي چندي رسيده است، از جمله زيارتِ«رَبّاني آيات».

همچنين در مقام نيايش و توجه به درگاه خداوند متعال، و طلب خيرات معنوي و توفيقات کلي، به وسيله مقام ولايت نيز، دعاهايي بس ارجمند رسيده است، از جمله، دعاي پس از زيارتِ «رَبّاني آيات»، و دعاي«عهد».

اين توسُّلات و دعاها، همه و همه، توجه به درگاه کبريايي الهي است. و اين انوار طاهره- که بندگان خاص و مقرَّبِ خدا و وسايط فيض اويند- وسايل تقرُّبند به درگاه او. آنچه دراين مرحله اهميت بسيار دارد، توجه به ابعاد گوناگون دعاها و زيارتهاست. بُعد بسيارمهمي که دراين تعليمات نهفته است، بعد معرفتي و شناختي آنهاست. دعاها و زيارتها، بجزبُعد ذکر و مناجات، و درخواست حاجات، که با خواندنِ خاشعانه دعا انجام مي پذيرد؛ و بجز بُعد توجّه و توسّل، و اظهارِ ادب و محبت، که با خواند مؤدّبانه زيارت محقق مي شود، شامل عظيمترين حقايقند، در زيباترين و ساده ترين عبارات [7] ... بايد در آن



[ صفحه 178]



معاني و مضامين تأمل نمود، و آنها را با تفکر و دقت و توجه خواند، و آن معارف و مطالب را وارد نفس و قلب کرد.

کمالِ واقعي انسان، در شناخت حقايق عالم است، و شناخت چگونگي وجود، و فيض وَ جود، و وسايط فيض، و مقامات آنان، و چگونگي و ظرايف ديگر امور و احوال عالم امر و خلق. نبايد از شناخت اين معارف و تحصيل يقين به آنها غافل بود. نبايد از ادعيه و زيارات غفلت داشت، و از محتواي عميق آنها بي خبر ماند. و نبايد تنها به خواندن سطحي اين اوراق نوراني، و اين سطور روحاني، بسنده کرد. زلالترين چشمه ساران حقايق اعلا، و پاکترين زلال ناب معارف والا، در ابعاد شناخت حقايق توحيد و ولايت، و فيض و تکوين، و انعام و تقدير، و تلطيف سرّ و تصعيد روح، و ديگرِ مسائل عالي الاهيات و تدابير، و جهان و عوامل، و همچنين حکمتِ نفسي و تربيتي، و حقايق اجتماعي و تکليفي، و اصول سياسي و اقدامي، و مباني حماسي و اصلاحي، در دعاها و زيارتهاي مأثوره موج مي زند...


پاورقي

[1] چنانکه براردان يوسف«ع» او را مي ديدند و نمي شناختند، تا آنکه خويش را معرفي کرد.

[2] احکام داودي معروف است. حضرت داود«ع» بر طبق علم خود به واقع، حکم مي کرد، و منتظر بيّنه و شاهد نمي ماند.

[3] حضرت ايوب«ع» پس از مدتها گرفتاري و ابتلا، به فرج و آسودگي و گشايش رسيد. مهدي «ع» نيز، پس از هجوم عباسيان به خانه پدري آن امام، به آوارگي و دوري از ياران و دوستان مجبور گشت، و سپس طبق حکمت الهي از نظرها غايب شد و اين غيبت به درازا کشيد. او نيز چونان حضرت ايوب به فرج و گشايش و آسودگي خواهد رسيد. و فرج او، فرج مؤمنان و مستضعفان و بر حقان است.

[4] نقاوت: پاکي و پاکيزگي، مطهّر بودن.

[5] «جَنَّةُ المأوي»- ديباچه، «بحار الانوار»، ج53، ص 200.

[6] اين صلوات که داراي 14 بند است، و در توسل به ذيل عنايات چهارده معصوم- عليهم السّلام- انشا شده است، به «دوازده امام خواجه نصير» شهرت يافته است. نسخه هاي خطي و چاپي آن، در دسترس است، از جمله در کتاب «مفتاح». در نسخه ها، گاه اختلافي در ضبط وجود دارد. بند چهاردهم که در بالا آورده شده است، از مجموعه اي خطي نقل شد، و جمله اي از آن، از روي نسخه اي چاپي تکميل گرديد.

[7] بيشتر بخش دعاها، با عبارات ساده ادا گشته است. البته دعاهايي از قبيل دعاي «جوشن صغير» نيز وارد شده است.