در مکاشفات و عرفان
عارفان اسلامي، از مذاهب مختلف، و اصحاب مکاشفات نيز، اعتقاد به مهدي موعود را مطرح کرده اند، و بر عظمت مقامِ آن امام تأکيد نموده اند. برخي از آنان به وجود امام غايب «ع»، از طريق «مُکاشفه» پي برده اند، و برخي سخن از «مُشاهده» و رؤيت نيز گفته اند. آنان اين مطالب را به گونه هايي به ديگران رسانيده اند، و دراين باره، به شعر و نثر، مسائلي ابراز داشته اند.
بطورکلي، در ميان عارفان مسلمان، اعم از سُنّي و شيعه، و اعم از آنان که ادعاي رؤيت و مشاهده کرده اند، يا آنان که چنين ادعايي نکرده اند، به چهره هاي مشهوري بر مي خوريم، که هر کدام به گونه اي، وجود مهدي«ع»، و «غيبت»، و «ظهور» او را مورد تأکيد قرار داده اند، و اين موضوعات را از حقايق مسلَّمِ دين و وقايع حتمي جهان دانسته اند، کساني از رده:
1- شيخ محيي الدّين ابن عربي. [1] .
2- شيخ صدرُ الدّين قونَيوي.
3- جلالُ الدّين رومي. [2] .
[ صفحه 161]
4- شاه نعمةُ الله ولي. [3] .
5- شيخ حسن عراقي.
6- شيخ عبدُ الوَهّاب شَعْراني.
7- شيخ فريدُ الدّين عطّار نيشابوري.
8- حافظ رجب بُرْسي.
9- شيخ محمود شبستري.
10- شيخ احمد جام نامقي(ژنده پيل).
11- شيخ ابو يعقوب بادسي.
12- خواجه محمد پارسا.
کسانيکه نام برديم برخي از عرفاي اهل سنتند و برخي شيعه. در اينجا لازم است بگوييم که در ميان اهل سنت، بويژه عالمان و محققان و عارفان و شاعران ايشان، کسان بسياري به هم رسيده اند، که نسبت به مقام والاي مهدي آل محمد«ص» اظهار ارادت و اخلاص کرده اند، و شيفتگي نشان داده اند، تعبيراتي زيبا در اين باره به کار برده اند، [4] و قصايد و اشعاري- چنانکه ياد شد- سروده اند. جمعي ازعالمان متصوف آنان، مهدي «ع» را، قطب زمان، و ولي دوران، و خاتم اولياء دانسته اند. و از راه کشف و مشاهده، وجود«مهدي» را اثبات کرده اند. در اين مقوله، فيلسوف اجتماعي معرف، ابن خلدون مغربي، چنين آورده است:
متصوفان متأخر، درباره اثبات وجود اين «ولي فاطمي» طريقه اي ديگر دارند و استدلالي ديگر، آنان از راه کشف و شهود- که اصل طريقه آنان است-
[ صفحه 162]
وجود وي را اثبات مي کنند.از متاخرين تصوف و عرفان، کسي که بيشتر از همه، درباره اين «ولي فاطمي» سخن گفته است، محيي الدّين ابن عَرَبي است، در کتاب «عنقاء مغرب»، و ابن قسي است، در کتاب «خلعُ النَّعلَين»... محيي الدين او را «خاتم اولياء» ناميده است... اما متصوفاني که با ما هم عصر بوده اند بيشتر آنان به ظهور مردي اشاره مي کنند، که مُجَدِّدِ احکام دين و مراسم حق و آيين است... برخي از آنان مي گويند: اين مرد فاطمي و از فرزندان فاطمه است. برخي ديگر، به طور مطلق مي گويند. ما اين مطلب را از جماعتي از آنان
شنيده ايم که بزرگتر ايشان، رئيس اوليا در مغرب، ابويعقوب بادسي است. اين عارف، در آغاز اين قرن، قرن هشتم، مي زيسته است. نواسه او که دوست ماست: يعني: ابويحيي زکريا، از پدر خود، ابو محمد عبدالله، از جد خود ابو يعقوب مذکور، مطلب مهدي را براي من نقل کرد. [5] .
سخنان عرفا و اصحاب رياضات، در کتابهاي مربوط نقل شده است. برخي از ايشان در سخنان خويش ياد کرده اند که اوليا و اهل توجه، همواره در طلب مهديهستند و متوجه به حضرت مهدويه اند. ما در اين رساله، به نقل دو قطعه منظوم، از دو عارف معروف، بسنده مي کنيم:
پاورقي
[1] شيخ محيي الدين ابن عربي، در اين باره سخنان بسيار دارد، هم به رمز و اشاره، و هم به بيان و صراحت در «فتوحات مکيّه» و در ديگر آثار خود. در اين باره قطعه هاي منظومي نيز گفته است. همچنين کتابي دارد به نا به نام «عنقاء المغرب في بيان المهدي الموعود و وزرائه».-«المهدي الموعود»، ج1، ص187.
[2] از جمله در اشعاري که «ينابيع المودّة» نقل کرده است- «المهدي الموعود...»، ج1، ص195.
[3] از شاه نعمت الله ولي اشعار معروفي در دست است، که درآنها، علائم و احوال آخر الزمان قبل ظهور و نزديک به ظهور را ذکر کرده است.
[4] مانند جملات قاضي کمال الدين حسين ميبدي شافعي، شارح ديوان منسوب به امام علي بن ابيطالب «ع» و مؤلف شرح «هدايه اثيريّه»، در حکمت مشّاء، وي در شرح قطعه اي که درباره ملاحم و خروج مهدي «ع» است، مي گويد: اميدم به کرم وهّاب نعم، آنکه باصره ما، از کحل الجواهر خاک آستان آن حضرت، روشني يابد. و آفتاب عالمتاب حقيقت جامعه او، بر در و بام تشخّص ما تابد. و ما ذلک علي الله بعزيز. ـ «منتخب الاثر»، ص 332.
[5] «مقدمه»، چاپ مصر، مطبعه مصطفي محمد، صفحات 311و 323و 334و 327.