بازگشت

در فلسفه اشراقي


در فلسفه اسلامي، جريان اشراقي نيز، مسئله امام و رئيس جامعه مطرح گشته است، و به موضوع«غيبت» نيز توجه شده است. شيخ شهابُ الدّين سُهْرَوَردي، در آغاز کتاب«حِکمةُ الاِشراق»، وارد بحث درباره رهبر و اقسام رهبر و رئيس جامعه مي شود، و بر طبق مباني اشراقي خويش، شرايط کسي را که مي تواند رئيس و مربي جامعه باشد بيان مي دارد. او امر

«غيبت» را نيز مورد نظر قرار مي دهد، و آن را قابل تحقق و قبول مي داند. وي، در اين باره، چنين مي گويد:

... اَلعالًَمُ ما خَلا قَطُّ عنِ الحکمة، و عَن شخصٍ قائمٍ بِها، عندَهُ الحُجَجُ وَ البَيناتُ، و هُوَ خليفةُ الله في اَرضِه. و هکذا يکونُ مادامَتِ السَّماواتُ وَ الاَرض... فَاِنِ اتَّّفَقَ في الوقتِ، مُتَوَغِّلٌ في التَّاَلُّهِ و البَحْثِ، فَلَهُ الرَّئاسَةُ، وَ هوَ خليفةُ الله... و لا يخلوا الارض، عن مُتَوَغِّلٍ فِي التَّاَلُّهِ اَبَداً...

وَ لَسْتُ اَعني بهذهِ الرَّئاسةِ التَّغَلُّبَ، بَلْ قَد يکُونُ «الامامُ» المُتَالِّهُ، مُستولياً ظاهِراً مکشوفاً، و قد يکونُ خَفِياً. وَ هُوَ الَّذي سَمّاهُ الکافَّةُ «القُطبَ». فَلَه الرَّئاسةُ، و اِن کانَ في غايةِ الخُمول. و اِذا کانتِ السّياسَةُ بِيدِهِ، کانَ الزَّمانُ نورّياً... [1] .



[ صفحه 157]



- جهان، هيچگاه، از حکمت (علم کامل)، و از وجود کسي که داراي حکمت باشد، و حُجَج و بينات خدا نزد او باشد، خالي نبوده است. و اين چنين کس، خليفه خداست در زمين. وتا زمين و آسمان برپاست، چنين خواهد بود (و زمين از وجود چنين کسي خالي نخواهد ماند)... پس در هر زمان، چون شخصي به هم رسد، که خدايي باشد، و نمونه کامل علم و عمل، رياستِ جامعه با اوست. و او خليفه خداست در زمين. و زمين هرگز از چنين انساني، تهي نخواهد بود... اينکه مي گوييم رياست با اوست، مقصود من، بالزام، حکومت ظاهري او نيست، بلکه گاه، «امام خدايي»، [2] حکومت تشکيل مي دهد، و آشکار است و مبسوطُ اليد، و گاه، درنهايت پنهاني (غيبت) به سر مي برد. و اين امام، همان کسي است که مردم او را«قطب زمان» (وليعصر) مي نامند. رياست جامعه با اين انسان است، اگر چه نشاني از او در دست نباشد. البته اگراين رئيس، ظاهر باشد و در رأس حکومت قرار گيرد، زمان، زمان نوراني خواهد بود.

فيلسوفِ اشراقي، بصراحت، مسئله «امام مُتَأَلِّه» و حتميتِ او را براي رياست و تربيت جامعه مطرح مي کند، و رياست را از آنِ او مي داند، اگر چه پنهان باشد. اينکه«امامِ مُتَأَلِّه» را حتي درزمان پنهاني، رئيس جامعه مي داند، تا حدود بسياري منطبق با اعتقادات و جهانبيني شيعي است. در تفکر اعتقادي شيعه، رياست جامعه، در عصر غيبت نيز با «امام عصر» است، و ولي امرِ واقعي اوست، منتهي اين رياست و ولايت، به دست نايبان عام سپرده شده است، و از طريق نيابتِ عامّه، اِعمال مي شود. اين است که مردم ما خود را، در نهايت، تحتِ ولايتِ امامِ عصر«ع» و قيمومت شرعي آن امام مي دانند. در اين باره، خلاصه اي در فصل سوم، گذشت، و در فصل يازدهم، مطالبي خواهد آمد.


پاورقي

[1] «حکمة الاِشراق»، از «مجموعه مصنَّفاتِ شيخِ اشراق»، ج2، ص 11-12، «شرح حکمة الاشراق»، ص 23-24.

[2] «امام خدايي» را به جاي «الامام المتألّّه» گذاشتيم. متأله (بر وزن متفکر) يعني: خدازي، انساني که در شناخت خدا، و توجه به خدا، و عبادت خدا غرق است، براي خدا هست و براي خدا زندگي مي کند. انساني که از سرّ سويداي وجودش، تا همه ابعاد هستي و فکر و فعلش براي خداست، و د رهمه چيز، حتي خودش و خويشتن خويشش، مقصدي جز خداي ندارد.