بازگشت

معيار انسان


انساني که در کره زمين زندگي مي کند، در بسياري از امور با جانوران شريک است. جانوران نفس مي کشند، حرکت مي کنند، مي خورند،



[ صفحه 144]



مي خوابند، توليد مثل مي کنند، اصوات را مي شنوند، اشيا را مي بينند، عواطف و لذتهايي دارند، و دردها و آسيبهايي نيز به آنها مي رسد. انسان عادي، از اين جهتها مانند جانوران و حيوانات است. [1] بلکه انسان تربيت نيافته، و انسانِ گمراه در بسياري از امور و صفات و احوال حيات مادي، از جانوران نيز پست تر است و ناتوان تر- بَلْ هُم اَضَلُّ سَبيلا. [2] .

انسان، چه وقت، از مرحله حيوانيت مي گذرد، و به مرزِ انسانيت مي رسد، و به تعبير سعدي: «آدميت»؛ وقتي که به مرتبه طيران آدميت برسد، خويشتن را از حَضيض طبيعت رهايي دهد، و به اوج واقعيت برساند. انسان تا هنگامي که همين ظواهر را بنگرد، و با همين ظواهر سر و کار داشته باشد، و اسير «خور و خواب و خشم و شهوت» باشد، و شناخت درستي از حقايق عالم، و حقايق وجود خود نداشته باشد، با حيوانات، فاصله چنداني ندارد. انسان هنگامي از اين مرحله فاصله مي گيرد، که از حرکت در ظاهر، ديدن ظاهر، شنيدن ظاهر، و حضور ظاهري، در مرحله حيات اين جهاني، بگذرد، و به مرحله باطن، و ديدن باطن، و شنيدن باطن، و حرکت در باطن، و حضور باطني برسد. و به سخن ديگر: از وجود مُلکي خود فراتر رود، و به ملکوت (واقعيت وجودي، ماهيتِ باطني) خويش پي برد، و به آن برسد، و آن را بيابد، و سپس از راه پي بردن به واقعيتِ وجودي خويش، به واقعيت وجودي ديگر اشيا و ملکوتِ آنها نيز پي ببرد و برسد و بيايد.

آنچه - باجمال- ذکر شد، در گرو شناخت صحيح است از خود، و از عالم. و اين شناخت صحيح، در گرو شناخت رابطِ وجودي و ماهيتِ حقيقي اشياء است. و شناختِ دوم، در گرو شناختِ «يدُ اللهِ المَبسوطَة» است در عالم، و توجه به آن، که همان «ولي زمان» است يعني:هويتِ باطنه عالَم.

و براي هدايت به همين شناخت است، و باور به همين واقعيت، که پيامبر اکرم«ص»

مي خواهد تا مردم، به «شب قدر» باور آورند. زيرا اين باور و اعتقاد، از جنبه نظري و شناختي، موجب مي شود تا شناخت انسان، درست و مطابق واقع و موافق قانون خدايي جهان باشد، و از جنبه عملي و اقدامي، سبب



[ صفحه 145]



مي گردد تا انسان داراي موضع صحيح، و سياست درست، و رهبري خدايي باشد، و در نتيجه به حرکت تکاملي و کمالي دست يابد و به سعادت بزرگ برسد.

شيخ مفيد، با اسناد، آورده است که حضرت امامِ جواد«ع» از پدران خود، از امير المؤمنين «ع» از پيامبر اکرم«ص»، نقل کرده است که به اصحاب فرمود:

آمِنُوا بِلَيلَةِ القَدْر، فَاِنَّهُ ينزَلُ فيها اَمرُ السَّنَة. وَ اِنَّ لِذلکَ وُلاةً مِن بَعدي: علي بن ابيطالبٍ و اَحَدَ عَشَرَ مِن وُلْدِهِ. [3] .

- شب قدر را باور بداريد! در اين شب تقدير امور سال فرستاده مي شود. اين شب را، پس از من نيز صاحباني است. صاحبان اين شب پس از من، علي و يازده فرزند اويند.

حديث مشهوري نيز، که از پيامبر اکرم«ص» نقل شده است، ناظر به همين حقايق است:

مَن ماتَ وَ لَمْ يعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ، ماتَ ميتَةً جاهليةً.

- هرکس، بي آنکه امام زمان خود را شناخته باشد، از جهان برود، همچون مردم دوران جاهليت از جهان رفته است.

انساني که خط حرکت صحيح را، در حيات خود نشناسد، حرکات و سکنات و فعاليتهاي او در زندگي، درجهت تکامل نخواهد بود. حرکت تکاملي انسان، حرکت روي خطِ صحيحِ «وجود» و «تکليف» و «غايت» است. شناخت اين خط، که همان «صراط مستقيم» است، بدون شناخت راهنماي خط ممکن نيست. و حرکت در غيرخط، انحطاط است و ابطال فرصت وعمر. به سخن ديگر: حرکت تکاملي، حرکت به سوي کمال است و بهترين و بالاترين کمال، کمال مطلق است. کمال مطلق خداست. پس حرکت تکاملي، حرکت در راه خدا، و به سوي خداست. بلکه بايد گفت، حرکت تکاملي، منحصر است به حرکت به سوي خدا: «لا اله الا الله». و معلوم است که حرکت به سوي خدا، بدون شناختِ «حُجَّتِ خدا»، که راهنماي خط است، ممکن نيست. اين است که حضرت امام رضا«ع»- در حديث مشهور- خود را، به عنوان حجّت خدا، از



[ صفحه 146]



شروط «لا اله الا الله» مي داند- وَاَنا مِن شُروطها.

بنابراين، نشناختنِ امام، نشناختنِ خطِّ حرکتِ تکاملي و خصوصيات آن است. و نشناختن اين خط، يا مستلزم رکود است و سقوط، يا انحراف و حرکت در جهت ضد. و اينها همه، دوري و دور شدن از هدايت است، و سقوط در ورطه هلاک و جاهليت.

و همين است که پيامبر اکرم«ص»، در حديث مشهور «ثِقْلَين»، که ياد شد، دو چيز را با هم، و تفکيک ناپذير، عامل هدايت و نجات شمرده و معرفي فرموده است: قرآن و عترت، يعني: برنامه و راهنما، کتاب و معلم. کتاب بدون معلم و جدا از معلم، و معلم بدون کتاب و جدا از کتاب، مفيد فايده اي چندان نخواهند بود. کتابِ حق(نَزَّلََ الکِتابَ بالحَق). [4] معلمِ صادق (وَکُونوا مَعَ الصّادقين) [5] ، عامل هدايتِ تام و تمام است، و تمسک به اين هر دو، و پيروي از اين هر دو، مستلزم نجات است، و بيرون آورنده انسان است از ظلمات طبيعت، و جهل، و جاهليت.

گفته اند:

هر کس حقيقت زمان خويش را، که امام زمان- حاضر يا غايب- مَظهر آن است، درک نکرده بميرد، معدوم محض مي شود... نابودي محض در آن است که شخص حقيقت زمان خويش را درک نکند.

البته، انسان هيچگاه معدوم محض نمي شود. انسان براي بقا و زندگي در جهان جاويد آفريده شده است، و به حقايق وجودي خود پايدار است و فنا و موتي ندارد، فقط به عوارض وجودي فاني مي شود و مي ميرد، يعني به بدن. پس انسان، در هيچ حال، معدوم نخواهد شد، ليکن از نظر فقدان جوهر انساني، در صورتِ نشناختن حقيقت زمان، انسان در حکم معدوم خواهد بود، و از نظر هدايت الهي و معرفت اسلامي، و سعادت جاوداني، و بقاي مينُوي، در زمره هدايت نايافتگان و مردمان عصر جاهليت.

حاج شيخ عباس قمي، در اين مقام بياني دارد، که توجه به آن سودمند



[ صفحه 147]



است، مي فرمايد: مشکوف باد، که در ميان علماي اسلام، شبهه اي نيست که رسول خدا- صلّي الله عليه و آله - فرمود:

«مَن ماتَ وَ لَم يعْرِفْ اِمامَ زمانِهِ ماتَ ميتَةً جاهليةً»- هر کس بميرد و حال آنکه امام زمان خود را نشناخته باشد، بر کفر و مردن زمان جاهليت مرده. و اين حديث، درکتب شيعه و سني، فوق حد استفاضه روايت شده، بلکه در جمله اي از صِحاحِ عامّه، و در اکثر کتب اهل سُنّت، به طور ارسال مسلَّم، نقل شده... همچنين در طريقه شيعه متواتر است که هيچگاه روي زمين از «حُجَّة الله»، يعني: امام و خليفه پيغمبر- صلّي الله عليه و آله- خالي نخواهد بود، اگر طَرفَةُ العَيني زمين بي حُجَّت باشد، اهل خود را فرو مي برد. و اين مطلب، مطابق با قواعد عقليه، که ممکن در استفاضه از حضرت واجب تعالي، واسطه فيض مي خواهد، که صاحب عصمت و جنبه قدسيه باشد. پس بر هر مسلماني واجب است که اگر خواهد از کفر جاهليت خارج شود، امام زمان خود را بشناسد، واو را واجبُ الاِطاعه، و واسطه نزول رحمت و الطاف الهيه قرار دهد. کسي که اعتقاد داشته باشد به رسالت حضرت خاتمُ الانبياء، محمد بن عبدالله- صلَواتُ الله عليه و آله- و به امامت امامهاي گذشته که اول ايشان، اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب- عليه السّلام- است، و يازدهم ايشان، حضرت امام حسن عسکري- عليه السّلام- است، بايد اعتقاد داشته باشد که امام زمان، و امام ثاني عشر، حضرت خَلَفِ صالح، حُجَّت بن الحسن العسکري- صلَوات الله عليه- مهدي موعود، و قائم منتظر، و غايب از انظار، و ساير در اقطار است، که به حسب نُصوص متواتره، از حضرت رسول، و امير المؤمنين، و ساير امامان گذشته- صلواتُ الله عليهم اجمعين- تصريح به اسم و وصف و شمايل و غيبت آن جناب رسيده، بلکه اختلافي نيست در ميان فرق معروفه مسلمين، در اينکه حضرت رسول«ص» خبر دادند به آمدن مهدي- عليه السَّلام- در آخرُ الزَّمان، که همنام است با آن حضرت (محمد). و دين آن حضرت را رواج دهد، و زمين را از عدل و داد پر کند. [6] .

اين است که بايد کوشيد تا- به هر اندازه که ممکن است- با حقيقت



[ صفحه 148]



زمان، و سرِّ دوران، و روح جهان آشنا شد، و به او متوجه گشت، تا حيات انسان، حيات بيداري و شناخت باشد، و مرگ او نيز مرگ بيداري و شناخت و صعود، نه مرگ جاهليت و سقوط(زيرا انسان هر آنگونه که زندگي کند، همانگونه مي ميرد)، و تا مرگ انسان، درگاهي باشد، براي ورود به جهانِ حياتِ واقعي، جهاني که فنا و تغير و زوال در آن نيست، جهانيکه «لَهَِي الحَيوان» است، حيات است در حيات، و زندگي است در زندگي، و همه چيز آن، حضور است و جاودانگي...



[ صفحه 149]




پاورقي

[1] بلکه پاره اي از جانوران، از جهت ديدن برخي موجودات و شنيدن برخي صداها و آگاه شدن از برخي حوادث، از انسان عادي برترند.

[2] فُرقان: 44.

[3] «الارشاد»، ص 348.

[4] بقره: 17.

[5] توبه: 119.

[6] تَتِمَّةُ المُنتهي، ص300-301.