بازگشت

چگونگي ارتباط غيبت با ترس از کشته شدن


بيان ارتباط غيبت با ترس از کشته شدن اين است که گر چه خداوند متعال قادر است هر زمان که بخواهد حضرت ولي عصر (عليه السلام) را بر تمام حکومت هاي موجود غالب گرداند، امّا چون جريان امور در اين جهان بر اساس اصل اسباب و مسبّبات قرار دارد، تا اسباب ظهور از راه هاي معمولي و مناسب فراهم نشود، قيام آن حضرت به تأخير خواهد افتاد و اگر پيش از فراهم شدن مقدّمات لازم و ضروري، آن حضرت ظاهر شود، از گزند دشمن در امان نخواهد بود؛ همان طور که اگر پيامبر اکرم نيز در آغاز بعثت در مکه، دست به جهاد و مقابله مستقيم با مشرکين مي زدند موفقيّتي نصيب آن حضرت نمي شد و احياناً با خطراتي نيز مواجه مي شد.

اينک اين سؤال مطرح مي شود که چرا آن حضرت مانند امامان قبل از خود ظاهر نمي گردد که يا با پيروزي، دين حق را حاکم گرداند و يا اين که مانند نياکان خويش در راه خدا به شهادت برسد؟

در پاسخ بايد بگوييم که هر کدام از پيامبران خدا و اوصياي آنان داراي مسئوليّت و وظيفه خاصّي بودند که بايد آن را به گونه اي شايسته انجام مي دادند. از آن جا که حضرت مهدي (عليه السلام) آخرين حجت و ذخيره خدا در زمين است، وظيفه اي بسيار مهمّ و سنگين بر عهده دارد و آن تحقق بخشيدن به اهداف تمام پيامبران الهي است که بايد با برقرار کردن صلح و صفا و عدل و داد و امنيّت عمومي در سراسر گيتي، انسان ها را زير پرچم افتخارآميز اسلام جمع نمايد و همه را به سوي دين توحيد و يکتا پرستي فرا خواند و تمام احکام قرآن کريم را به عنوان آخرين دستور العمل کامل از طرف خدا، اجرا کند و راه سعادت و کمال را به همگان بياموزد.

واضح است که اجرا کننده يک چنين برنامه عمومي بايد در شرايطي قيام کند که موفقيت و پيروزي براي وي حتمي و مسلّم باشد و هيچ امري نتواند مانع پيشبرد اهداف او باشد. همچنين براي نزول امدادهاي غيبي و نصرت خداوند از نظر حکمت الهي مانعي نباشد.

بنابر اين، اگر برنامه آن حضرت، قبل از حصول شرايط لازم، آغاز گردد و هدف وي که حاکميّت بخشيدن به دستورات اسلام و قرآن است محقق نشود، نقض غرض مي شود. پس بايد دنياي بشريّت در انتظار تحقّق وعده هاي خداوند بماند.

بديهي است تا خداوند اجازه نفرمايد و زمينه و شرايط لازم براي ظهور آن حضرت و غالب شدن دين حق بر ساير اديان محقق نشود، غيبت آن بزرگوار به طول خواهد انجاميد.

اين جا است که بايد پيروان مکتب آسماني قرآن و ارادتمندان به اهل بيت وحي و نبوت تمام توان خويش را در اعتلاي فرهنگ ديني مردم به کار گيرند و انسان ها را به ضرورت اقامه قسط و عدل در جامعه به رهبري انساني کامل و معصوم و مؤيّد از طرف خداوند توجه دهند، تا شرايط لازم براي نجات تمام مردم ستمديده جهان به دست توانمند حضرت مهدي (عليه السلام) فراهم گردد.

از سوي ديگر بايد دانست که وظيفه و مسئوليت حضرت مهدي (عليه السلام) از جهاتي با وظايف ائمه قبل از آن حضرت فرق مي کند که هر يک از آن جهات ايجاب مي کند که آن حضرت خود را از مواجه شدن با خطرات جدّي حفظ کند و منتظر امر خداوند متعال براي ظهور و حاکميت بخشيدن به قانون هميشه جاويد اسلام و قرآن باشد.

اينک براي روشن شدن مطلب به دو نمونه از مواردي که زندگاني و مسئوليت حضرت مهدي (عليه السلام) با ساير ائمه (عليهم السلام) تفاوت دارد اشاره مي کنيم:

اول: احتمال خطر کشته شدن

دوم: رهايي از بيعت ستمگران

جهت اول: با توجه به اين که حضرت مهدي (عليه السلام) آخرين امام و پيشواي معصوم از اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) است، اگر در غير وقت مناسب و قبل از حصول زمينه و شرايط براي پيروزي حتمي در اجتماع ظاهر شود، با خطر کشته شدن از طرف دشمن مواجه مي گردد. در اين صورت علاوه بر اين که نقض غرض در تحقّق بخشيدن به اهداف انبيا (عليهم السلام) و حاکميّت دين حق بر ساير اديان لازم مي آيد، خسارت عظيم و جبران ناپذير فقدان آخرين حجت خدا را نيز به دنبال دارد. چنين خسارتي در شهادت امامان قبل از آن حضرت وجود نداشت. زيرا هر کدام از ائمه قبل از آن حضرت که با جريان شهادت روبرو مي شد، مي دانست که بعد از وي امام و حجت معصوم ديگري هست و زمين خالي از حجت نمي شود؛ از اين رو، در صورت لزوم در راستاي انجام وظيفه تا سرحدّ شهادت در راه خدا پيش مي رفت. مانند حضرت امام حسين (عليه السلام) که در ميدان کربلا به تنهايي در مقابل انبوه لشکريان کفر استقامت نمود و ذرّه اي انعطاف در مقابل دشمن نشان نداد. زيرا به خوبي مي دانست که با شهادتش دشمن رسوا خواهد شد و طولي نخواهد کشيد که مقدّمات نابودي و اضمحلال قدرت طاغوتي دشمن نيز فرا خواهد رسيد. آن حضرت مي دانست که امام و حجت خدا پس از او، مي ماند و پرچم هدايت را به نحو عالي به دوش خواهد کشيد و در مرکز حکومت ظالمانه دشمن، پايه هاي کاخ طاغوتي وي را متزلزل مي سازد. لذا در آخرين لحظات زندگاني خويش که اسرار امامت را به فرزند عزيز و گرامي اش امام سجاد (عليه السلام) تحويل مي دهد، آن حضرت را از عاقبت کار خبر داد و امر به صبر و استقامت فرمود و موقعي که امام سجاد (عليه السلام) خواست به ياري آن حضرت بشتابد، امام حسين (عليه السلام) به حضرت امّ کلثوم (عليها السلام) فرمودند که او را از رفتن به ميدان باز بدار؛ مبادا کشته شود و زمين از آل محمّد (عليهم السلام) خالي بماند. [1] .

امّا زندگاني امام عصر (عليه السلام) با زندگاني ساير ائمه (عليهم السلام) فرق اساسي دارد. زيرا وي بر اساس فرمايشات پيامبراکرم (صلي الله عليه وآله وسلم) و آباي گرامي خويش مي داند که آخرين حجت و ذخيره خدا در زمين است و مي داند که زمين بدون حجت خدا قابل سکونت و زندگاني نيست که «لو بقيت الأرض بغير إمام لساخت [2] ؛ اگر زمين بدون امام و حجت بماند، هر آينه خراب خواهد شد».

بنابر اين، موضوع اين نيست که امام (عليه السلام) از ترس جان و خوف از مرگ، اختفا و غيبت را انتخاب نموده باشد؛ بلکه وي به حکم اين که واسطه فيض بين خدا و مخلوقات است، سزاوار است که نقش حياتي خويش را براي تداوم فيض خداوند به مخلوقات ايفا کند و جان خويش را از هر نوع خطري در امان بدارد تا زمينه و شرايط کافي براي محقق شدن وعده خداوند که مي فرمايد: «وَاَشْرَقَتِ الاَْرْضُ بِنُورِ رَبِّها» [3] فراهم شود و زمين به نور وجود آن حضرت روشن گردد و کاروان بشر در پرتو هدايت و ارشاد آن بزرگوار، راه سعادت وکمال را بپيمايد و به سوي خدا هدايت شوند. آن وقت است که به واسطه ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) دين حق بر ساير اديان غالب شده و زمين با حاکميت دين خدا، از قسط و عدل پر خواهد شد.

جهت دوم: از موارد تفاوت برنامه هاي عملي حضرت مهدي (عليه السلام) با ساير ائمه (عليهم السلام) اين است که بر حسب آنچه از روايات استفاده مي شود، آن حضرت همانند امامان قبل از خويش که بنابر اقتضاي زمان ناگزير از نوعي صلح و مسالمت باخلفاي زمان مي شدند، نيست. زيرا آن حضرات در مواردي ناچار مي شدند که براي حفظ مصالح اسلام و مسلمانان از اصل تقيّه که يک دستور العمل قرآني است [4] ، استفاده کنند و بدين وسيله خطري را که از جانب دشمن متوجه شيعيان و احياناً خودشان بود دفع نمايند. مانند موضوع حکميّت در زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام) و صلح امام مجتبي (عليه السلام).

بنابر اين اگر امامان پيشين که در جمع مردم حضور داشتند در مواردي از اصل تقيّه استفاده مي کردند و احياناً بيعت با خلفاي جور را در ظاهر مي پذيرفتند، لکن حضرت مهدي (عليه السلام) با توجه به روايات فراواني که از پيامبر اکرم و امامان معصوم (عليهم السلام) درباره آن حضرت و برنامه ايشان رسيده است، امکان استفاده از اصل تقيّه را ندارد. زيرا بر اساس روايات، برنامه و دستور کار آن حضرت ريشه کن کردن ظلم و فساد از روي زمين و برپا نمودن قسط و عدالت عمومي در روي زمين است. اجراي چنين برنامه همه جانبه و فراگير، قبل از فراهم شدن شرايط و مقدّمات لازم، علاوه بر اين که ممکن نيست، مشکلات فراواني را نيز براي مجري آن به دنبال مي آورد. زيرا طبيعي است که وقتي دشمن احساس کند در مقابل چنين فردي قرار گرفته است، آرام نمي گيرد و هيچ گونه تقيّه و سازشي را از وي نمي پذيرد.

ديگر اين که برنامه و دستور کار آن حضرت، که همان تحقق بخشيدن به حاکميت همه جانبه دستورات قرآن و اسلام است، با هيچ گونه تقيّه و سازش با قدرت هاي طاغوتي نمي سازد.

اين مطلب در روايات فراواني به عنوان يکي از علل و اسباب غيبت و اختفاي آن حضرت بيان شده است که وي در هنگام ظهور و قيام براي برپايي عدالت و قسط جهاني، از هيچ کس عهد و پيماني بر گردن ندارد چنانکه از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرمودند:

«يقوم القائم وليس لأحد في عنقه عهد و لا عقد ولابيعة» [5] «قائم (عليه السلام) در حالي قيام مي کند که براي هيچ کس در گردن وي عهد و پيمان و بيعتي نيست».

شايد بتوان گفت که منظور از چنين رواياتي ـ که تعداد آن نيز فراوان

است ـ اين است که در هنگام ظهور مهدي (عليه السلام) فرصت از کافران و ستمگران گرفته شده و روزگار آن ها سپري گرديده است و هنگام آن رسيده که آخرين حجت و ذخيره الهي در زمين با استفاده از امکانات و شرايط لازم و نيز با استفاده از امدادهاي غيبي خداوند، در راستاي تحقّق بخشيدن به اهداف انبياي الهي (عليهم السلام) قيام کند و وعده حتمي خدا را در غلبه دينِ حق بر اديان باطل محقّق سازد و زمين را براي حکومت صالحان آماده سازد و بدين وسيله آيه کريمه زير تحقّق يابد:

(وَلَقَدْ کَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ) [6] .

«در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتيم که بندگان شايسته ام وارث حکومت زمين خواهند شد».

بنابر اين، اگر در روايات يکي از علل و اسباب غيبت، عدم عهد و پيمان و بيعت ديگران بر گردن آن حضرت بيان شده، به جهت اين است که آن حضرت در هنگام ظهور، هيچ حکومت و قانوني را جز حکومت خدا و قوانين قرآن کريم به رسميّت نمي شناسد، بلکه حکومت خدا را بر اساس موازين و دستورات قرآن کريم جايگزين تمام حکومت هاي طاغوتي مي گرداند و جهان بشريت را تحت يک حکومت الهي کامل جمع مي کند و به سوي تکامل و سعادت دنيا و آخرت هدايت مي فرمايد.


پاورقي

[1] منتهي الآمال، ص 281.

[2] اصول کافي، ج 1، ص 179، ح 10.

[3] سوره زمر، آيه 69.

[4] اشاره به آيه شريفه «لايتّخذ المؤمنون الکافرين أولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلک فليس من اللّه في شيء إلاّ أن تتّقوا منهم تقية؛ مؤمنين با کافرين پيوند دوستي برقرار نکنند... مگر در صورتي که خوف و ترس از ناحيه دشمن آنان را تهديد کند. و غالب مفسّرين از اين آيه اصل تقيّه را استفاده کرده اند» مي باشد.

سوره آل عمران، آيه 28.

[5] اصول کافي، ج 1، ص 342.

[6] سوره انبيا، آيه 105.