بازگشت

صبح اميد






ز حجاب جلوه گري نما، که امام ذرّ و نسم تويي

ز عتاب چهره مکن نهان، که ضياي چشم امم تويي



تو بيا به محفل عاشقان، که جمال نور قِدَم تويي

توفروز مُلک وجود من، که سراج قدس حرم تويي



تويي شمس صبح ازل شها، ز جهان مزيل ظُلَم تويي

شب تار روز حيات من، که ز چشم نور تو شد نهان



نه به دست عنان قرار من، به فراق تو شه انس و جان



نه توان برفتن کوي تو، که مکان تو است لامکان

به هواي شمس جمال تو، همه شب به ديده خون چکان



نگرم به سوي ستارگان، که نجوم جاه و حشم تويي

تو بيا بيا تو بيا بيا، که تو شمس صبح اميد ما



تو وليّ آيه انّما، تو مديح سوره والضحي



تو حميد حمد و سواد با، تو بيان سوره انبيا

تو عليم علم فنا و بقا، تو محيط کرسي و ماسوي



تو قلم بکش به کتاب ها، که مفاد «نون و قلم» تويي

ز حريم مغرب غيب خود، چو شعاع شمس ظهور کن



ز مشعشعات جمال خود، همه خلق شعله طور کن



به مفاد آيه والضحي، همه ارض وادي نور کن

ز رياض گلشن خسروي، تو شميم عدل نشور کن



تو بپوش لبس ملوک را، که سزاي تاج و علم تويي

تو وليّ عصر و زمان من، تو امام من تو امان من



تويي روح قالب بوالبشر، زوجود تو است نشان من



ز ازل درختِ ولاي تو، شده منشعب به جنان من

ز زمين رسيده به آسمان، نفحات گلشن جان من



به فداي تو همه جسم و جان، که وليّ ذرّ و نسم تويي [1] .


پاورقي

[1] سوگند به نور شب تاب، ص 55، به نقل از نغمه هاي پيروزي، ص 40.