بازگشت

ادامه بحث امکان تشرف


اينک بحث امکان تشرف به حضور آن حضرت را پي مي گيريم:

دسته دوم: از رواياتي که دلالت بر امکان ارتباط با امام زمان (عليه السلام) در غيبت کبري مي کند، رواياتي است که دلالت دارد بر اين که در غيبت دوم و طولاني حضرت نيز کساني هستند که علاوه بر ارتباط با آن حضرت، جا و مکان وي را نيز مي دانند که دو نمونه از آن را ذکر مي کنيم:

1 ـ عن إسحاق بن عمّار قال: قال ابو عبد اللّه (عليه السلام): «للقائم غيبتان: أحدهما قصيرة و الاُخري طويلة، الغيبة الاُولي لا يعلم بمکانه فيها إلاّ خاصّة شيعته و الاُخري لا يعلم بمکانه فيها إلاّ خاصّة مواليه». [1] .

«اسحاق بن عمار از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند که حضرتش فرمود: براي قائم (عليه السلام) دو غيبت است که يکي کوتاه و ديگري طولاني است. در غيبت اول جا و مکان آن حضرت را جز خواص شيعيان وي کسي نمي داند و در غيبت دوم، جز مواليان خاص آن جناب کسي از جا و مکان او اطلاعي ندارد».

گرچه اين روايت را در بحث هاي گذشته آورديم، ولي به خاطر استفاده نکات ديگر، آن را ذکر نموديم.

از قسمت آخر روايت به خوبي استفاده مي شود که در غيبت دوم نيز ارتباط با آن حضرت در شعاع و گستره اي کمتر از غيبت صغري وجود دارد و به طور کلي ارتباط قطع نيست و براي آن حضرت، خدمت کاران خاص و ويژه اي وجود دارد که از جا و مکان وي آگاه هستند.

تذکر اين نکته لازم است که اين روايت، از نظر سند نيز صحيح است و تمام راويانِ آن از افراد برجسته شيعه مي باشند. [2] .

2 ـ مفضّل از امام صادق (عليه السلام) نقل مي کند که حضرت فرمود:

«إنّ لصاحب هذا الأمر غيبتين، إحداهما تطول حتّي يقول بعضهم: مات، و بعضهم يقول: قتل، و بعضهم يقول: ذهب، فلا يبقي علي أمره من أصحابه إلاّ نفر يسير، لا يطّلع علي موضعه أحد من وليّ ولا غيره إلاّ مولي الّذي يلي أمره [3] ؛ براي صاحب اين امر، دو غيبت است که يکي از آن دو به قدري طولاني مي شود که بعضي مي گويند: او وفات کرده است، و بعضي مي گويند: کشته شده است، و بعضي مي گويند: رفته است؛ به طوري که کسي از اصحاب او بر اعتقاد به امامت وي باقي نماند، مگر افراد اندکي، و از مکان او کسي از دوست و غير دوست آگاه نيست، جز موالي و خدمتکار آن حضرت».

از اين روايت هم استفاده مي شود که اگرچه بر اثر طولاني شدن غيبت دوم حضرت، بسياري از معتقدين به امامت وي ـ جز عده کمي ـ دست از عقايد حقّه خودشان بر مي دارند و کسي هم از مکان آن حضرت مطلع نمي شود، لکن از آخر حديث استفاده مي گردد که باز هم مواليان و خدمت کاران براي حضرت وجود دارد که علاوه بر ارتباط با آن جناب، مکان وي را نيز مي دانند.

صاحب غيبت نعماني (رحمه الله) بعد از نقل اين حديث مي فرمايد:

«ولولم يکن يروي في الغيبة إلاّ هذا الحديث، لکان فيه کفاية لمن تأمّله؛ اگر در موضوع غيبت تنها همين روايت بود، براي کساني که در معني و مفهوم آن تأمّل مي کنند، کافي بود».

نتيجه اي که از اين روايات به دست مي آيد، اين است که درغيبت کبري به طور کلي ارتباط آن حضرت با شيعيان قطع نيست و افرادي هستند که از برکت و فيض حضور حضرت برخوردارند، اگر چه تعدادشان اندک است.

بنابر اين، با توجه به اين روايات و روايات دسته اول که بيانگر کيفيّت حضور حضرت در جامعه بود و با توجه به قضايا و شواهد متقن تاريخي که در طول غيبت کبري براي عده بسياري از بزرگان و معتمدان شيعه در رابطه با تشرّف به حضور حضرت رخ داده است، نمي توان گفت که در غيبت کبري به طور کلي ارتباط بين آن حضرت و شيعيان قطع شده است.

دسته سوم: رواياتي است که از ظاهر آن ها استفاده مي شود که آن حضرت در ايام غيبت با خفاي شخصي زندگي مي کنند و ديده نمي شوند و نيز نام حضرت هم برده نمي شود. اکنون ما روايات مزبور را از منابع اصلي آن ذکر مي کنيم و سپس توضيحات لازم را نسبت به هر کدام ارائه خواهيم کرد:

1 ـ از امام صادق (عليه السلام) نقل شده است که فرموده اند:

«الخامس من ولد السابع يغيب عنکم شخصه و لا يحلّ لکم تسميته [4] ؛ پنجمين نفر از فرزندان هفتمين امام، (کسي است که) شخص وي از شما غايب مي شود و بردن نام او بر شما روا نخواهد بود».

اين روايت دلالت دارد که شخصِ حضرت از ما غايب مي شود و بردن نام حضرت نيز براي ما حلال نيست؛ امّا از اين که غيبت حضرت طوري باشد که هيچ ارتباطي براي هيچ کس با وي نباشد ساکت است. زيرا اين روايت اصل مسئله غيبت را بيان مي فرمايد.

بنابر اين، روايات ديگري که دلالت دارد خواص از شيعيان در غيبت صغري و مواليان و خدمت کاران حضرت در غيبت کبري جاي ايشان را مي دانند و در دسته دوم به دو نمونه از آنها اشاره شد، منافاتي با اين روايت ندارد. نتيجه اين مي شود که گر چه حضرت از انظار غايب هستند، لکن ممکن است در مواردي هم افرادي خاصّ حضرت را ديدار نمايند.

مطلب ديگري که در مورد اين روايت مي توان گفت اين است که بعضي از ناقلين آن مانند محمّد بن سنان در علم رجال تضعيف شده است، چنانکه علاّمه در «خلاصه» مي فرمايد: محمّد بن سنان از اصحاب امام هفتم و هشتم و نهم است؛ لکن هم ضعيف است و هم مورد طعن واقع شده است.

مرحوم شيخ طوسي فرموده است: اين مرد جدّاً ضعيف است و اعتماد بر او نمي توان کرد و آنچه به تنهايي نقل نموده باشد قابل التفات و توجه نيست.

ابو عمرو کشّي در کتاب رجال خود از فضل بن شاذان چنين نقل مي کند: «لا اُحلّ لکم أن ترووا أحاديث محمّد بن سنان؛ جايز نمي دانم براي شما که احاديث محمّد بن سنان را روايت کنيد».

غضائري نيز از کتب فضل بن شاذان چنين نقل مي کند: از دروغگوهاي مشهور، محمّد بن سنان است. [5] .

با توجه به سند روايت فوق که چنين فردي ناقل آن است هيچ وقت نمي توان به وسيله آن يک مطلب اعتقادي را اثبات يا نفي کرد.

2 ـ ريّان بن صلت از امام رضا (عليه السلام) چنين روايت مي کند:

«سئل الرضا (عليه السلام) عن القائم (عليه السلام) فقال: لايري جسمه ولايسمّي باسمه» [6] .

«از امام هشتم درباره حضرت قائم (عليه السلام) سؤال شد. حضرت فرمود: شخص او ديده نمي شود و نام وي برده نمي شود».

اين روايت، مطلق است و قابل تقييد مي باشد و از جهت سند نيز مخدوش است. زيرا در سند آن جعفر بن محمّد بن مالک مي باشد که تضعيف شده است.

در ترجمه وي آمده است: جعفر بن محمّد بن مالک بن عيسي بن سابور ابو عبد اللّه کوفي در نقل حديث ضعيف است. و احمد بن حسين گفته است که وي حديث وضع مي کرده و از افراد ناشناخته نيز روايت نقل کرده است. علاوه بر اين، فاسد المذهب نيز بوده است. سپس اضافه مي کند که نمي دانم به چه جهت علي بن همام و ابو غالب زراري از او روايت نقل کرده اند. علاّمه در «خلاصه» فرموده که او ثقه است؛ لکن اضافه مي کند که وي را تضعيف کرده اند و درباره مولد حضرت قائم (عليه السلام) اعاجيبي نقل کرده است و من نيز به روايت او عمل نمي کنم. [7] .

بنابر اين، به طور حتم حديثي که از چنين فردي نقل شده باشد، عمل به آن درست نيست؛ به خصوص که روايت در رابطه با مسائل اعتقادي باشد.

3 ـ از داوود بن قاسم جعفري نقل شده که گفت: از امام هادي (عليه السلام) شنيدم که مي فرمود:

«الخلف من بعدي الحسن فکيف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولِمَ جعلني اللّه فداک؟ قال: انّکم لاترون شخصه ولا يحلّ لکم ذکره باسمه» [8] .

«جانشين بعد از من، فرزندم حسن است. چگونه خواهيد بود در زمان جانشين پس از وي؟ عرض کردم: جانم فدايت! به چه جهت؟

فرمود: زيرا شما شخص او را نمي بينيد و بردن نام او براي شما جايز نيست».

اطلاق اين روايت نيز قابل تقييد است و با رواياتي که دلالت دارد بر اين که حضرت را بعضي از افراد ـ اگر چه به طور ناشناس ـ مي بينند يا رواياتي که دلالت دارد مکان آن حضرت را بعضي از افراد در غيبت کبري مي دانند، تقييد مي خورد.

علاوه بر اين، سند اين روايت نيز به خاطر محمّد بن احمد علوي مخدوش است و مرحوم آية اللّه العظمي خويي در «معجم رجال الحديث» مي فرمايند: اگر چه وجوهي بر وثاقت وي ذکر شده است لکن اين وجوه، وثاقت وي را ثابت نمي کند. [9] .

گذشته از اين در «کافي» چنين آمده است: علي بن محمّد عمّن ذکره، که معلوم نيست اين فرد کيست.

بنابر اين، استدلال به چنين روايتي، آن هم در مورد مسايل اعتقادي، صحيح نيست. زيرا يکي از راويان آن مجهول است.

4 ـ عبيد بن زراره از امام صادق (عليه السلام) چنين روايت مي کند:

«للقائم غيبتان، يشهد في إحداهما المواسم، يري الناس ولايرونه». [10] .

«براي قائم (عليه السلام) دو غيبت است که در يکي از آن دو، حضرت در موسم هاي حج حاضر مي شوند و مردم را مي بينند، لکن مردم ايشان را نمي بينند».

اين روايت با روايتي که از نايب دوم حضرت ـ محمّد بن عثمان (قدس سره) که به طور حتم از ديگران نسبت به آن حضرت آگاه تر است ـ نقل گرديد، معارض است؛ زيرا وي مي فرمايد: «يرونه ولايعرفونه [11] ؛ او را مي بينند ولکن نمي شناسند». همچنين با رواياتي که در آنها، زندگاني حضرت در غيبت کبري به زندگاني حضرت يوسف (عليه السلام) تشبيه مي شود، معارض است. زيرا در آن روايات مي فرمايد: «يرونه ولايعرفونه» [12] علاوه بر همه اين ها، اين روايت فقط تشرّف در زمان حجّ را نفي مي کند نه همه زمان ها را. بنابر اين، با توجه به رواياتي که زندگاني حضرت مهدي (عليه السلام) را به زندگاني حضرت يوسف (عليه السلام) تشبيه فرموده بود و با توجه به رواياتي که دلالت بر امکان ارتباط براي بعضي از مواليان خاصّ حضرت دارد، براي توجيه روايت چهارم مي توان گفت:

گرچه زندگاني حضرت ولي عصر (عليه السلام) به صورت خفاي شخصي در زمان غيبت، امري ممکن است؛ لکن اين طور نيست که حضرت در غيبت کبري به طور دايم بدين منوال زندگي کنند، بلکه در شرايط خاصّي که زندگي معمولي و طبيعي براي حضرت ممکن نباشد ممکن است از طريقه خفاي شخصي استفاده کنند.

باتوجه به اين که استفاده ازطريقه «خفاي شخصي» معمولا ملازم با اعجاز است، مي توان گفت حضرت به طور معمول و طبيعي از راه «خفاي عنوان» به طور ناشناس در بلاد و شهرهاي مختلف زندگاني مي کنند و در مواردي هم ممکن است ـ در صورت لزوم ـ از راه اعجاز به صورت خفاي شخصي زندگي نمايند؛ نه اين که به طور دايم و مستمر زندگي حضرت بدين گونه باشد.

اين تذکر لازم است که زندگي کردن از راه خفاي شخصي، منحصر به آن حضرت نيست؛ بلکه پيامبر اکرم و ائمه اطهار (عليهم السلام) نيز گاهي از اين طريقه استفاده مي کردند چنانکه در آغاز هجرت پس از آنکه مشرکين نقشه قتل پيامبر را کشيدند و آن حضرت ناگزير به ترک مکه شدند، به حضرت علي (عليه السلام) دستور فرمود که در جاي ايشان بخوابد و خود شبانه از جلوي چشم مشرکين گذشتند و کسي از آن ها وي را مشاهده نکرد چنانکه قرآن کريم در اين باره مي فرمايد:

(وَجَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لايُبْصِرُونَ) [13] .

«ما در پيش روي آنان (مشرکين) سدّي و نيز در پشت سر آنان سدّي قرار داديم و چشمانشان را پوشانديم، لذا آن ها نمي بينند».

بنابر اين چنين نتيجه مي گيريم که اگر در شرايطي براي پيامبر و امام لازم باشد و سلامتي ايشان بر خفاي شخصي متوقف باشد، از اين راه استفاده مي کنند؛ امّا در غير اين صورت نيازي به بهره جستن از راه خفاي شخصي نخواهد بود. زندگاني حضرت ولي عصر (عليه السلام) نيز چنين است و همان طور که توضيح داده شد و در ضمن نقل روايات بيان کرديم، در صورتي که براي حضرت امکان زندگاني معمولي با خفاي عنوان ـ يعني به طور ناشناس ـ در بلاد مختلف وجود داشته باشد، ايشان نيازي به استفاده از خفاي شخصي ندارند.

مؤيّدات مطلب مورد بحث:

براي اين نظريه که به طور معمول و طبيعي، جز در موارد ضرورت، امام زمان (عليه السلام) به طور ناشناس و با خفاي عنوان، زندگي مي کنند، مؤيّداتي وجود دارد که به يکي از آن ها اشاره مي کنيم:

1 ـ رواياتي است که در آن ها از تصريح به اسم حضرت مهدي (عليه السلام) نهي شده است و علّت آن نيز، اين گونه بيان گرديده است که اگر مردم از مکان و اسم آن بزرگوار آگاهي پيدا کنند موجب دسترسي دشمنان به وي خواهد شد. دراين صورت ممکن است از ناحيه دشمن براي حضرت، مزاحمت ايجاد شود. لذا هنگامي که بعضي از شيعيان درباره اسم و مکان سؤال کردند، جوابي بدين مضمون صادر شد:

«إن دللتهم علي الإسم أذاعوه و إن عرفوا المکان دلّوا عليه». [14] .

«اگر مردم را به اسم حضرت، دلالت و راهنمايي کرديد، آن را در ميان مردم پخش مي کنند و اگر از مکان وي آگاه شوند، مردم را به سوي حضرت دلالت مي کنند».

واضح است با شرايط خاصي که حضرت مهدي (عليه السلام) دارند، اگر دشمنان از نام و نشان و مکان وي آگاه گردند، براي حضرتش ايجاد مزاحمت مي کنند.

بنابر اين، اگر امام (عليه السلام) به طور دايم به وسيله اعجاز با اختفاي شخصي زندگي کنند، ديگر خوفي از ناحيه دشمن نمي تواند وي را تهديد کند. زيرا در اين صورت شخصِ حضرت از انظار غايب است و براي احدي امکان دسترسي به وي نيست و ديگر لزومي نخواهد بود که از تصريح کردن به اسم و آگاه نمودن از مکان وي نهي شود. پس از همين نهي که در روايات بيان شده است استفاده مي شود که ائمه اطهار (عليهم السلام) مي خواستند که مردم از اسم و عنوان آن حضرت بي خبر باشند تا زمينه براي زندگاني آن حضرت در ميان جامعه به طور ناشناس فراهم شود. بنابراين ممکن است، آن حضرت راببينند، ولي آن بزرگوار را نشناسند.


پاورقي

[1] کافي، ج 1، ص 340.

[2] به پاورقي ص 91 همين کتاب مراجعه شود.

[3] غيبت نعماني، ص 172، غيبت طوسي، ص 102.

[4] کمال الدين، ص 333.

[5] جامع الرواة، ج 2، ص 124.

[6] اکمال الدين، ص 648.

[7] جامع الرواة، ج 1، ص 160.

[8] کافي، ج 1، ص 332.

[9] معجم رجال الحديث، ج 5، ص 56.

[10] کافي، ج 1، ص 339.

[11] بحارالانوار، ج 51، ص 350.

[12] همان، ص 224.

[13] سوره يس، آيه 9.

[14] کافي، ج 1، ص 333، ح 2.