رشد معنوي
براي پي بردن به ارزش و والايي هدف هاي ياد شده، لازم است نگاهي گذرا به حيات بشر در طول دورانهاي حاکميت طاغوت ها بيفکنيم.
در طول زندگي انسان، به دور از حاکميت حجت الهي، معنويّت و ارزشهاي معنوي چه جايگاهي داشته است؟ آيا جز اين است که بشريت گم گشته و راه گم کرده، پيوسته در مسير انحطاط معنوي گام برداشته و با پيروي از تمايلات نفساني و وسوسه هاي شيطاني يک يک زيبايي ها و خوبيهاي حيات خود را به فراموشي سپرده و با دست خود آنها را در گورستان شهوات دفن کرده است؟! پاکي و پاکدامني، صداقت و درستکاري، تعاون و همکاري، گذشت و ايثار، احسان و نيکوکاري، جاي خود را به هواپرستي و شهوتراني، دروغ و دغل بازي، خودمحوري و موقعيت جويي، خيانت و جنايت و زياده خواهي و افزون طلبي داده است. و در يک کلمه معنويّت در زندگي بشر نفس هاي آخر را مي کشد و در بسياري از نواحي و براي بسياري از آدم نماها اثري از آن باقي نمانده است!!
حکومت آخرين ذخيره الهي در راستاي زنده ساختن اين بخش از وجود انسان گام بر مي دارد و براي جان بخشيدن به اين مرده مردار گشته تلاش مي کند؛ تا طعم شيرين حيات واقعي و زندگي حقيقي را به آدم هاي مسجودِ ملائک بچشاند و به همگان يادآوري کند که از ابتدا مقرر شده بود که آنان در چنان حياتي تنفس کنند و عطر پاکي ها و خوبي ها را با مشام جان، استشمام کنند.
يا اَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُول اِذا دَعاکُم لِما يُحْييکُم... [1] .
اي گروه مؤمنان آنگاه که خداوند و پيامبر، شما را به سوي آنچه شما را زنده مي کند مي خوانند، آنها را اجابت کنيد و به نداي آنها لبيک گوئيد.
بنابراين حيات معنوي که امتياز بني آدم از حيوانات است، بخش عمده و قسمت اصلي وجود انسان را تشکيل مي دهد زيرا که آدمي با برخورداري از همين حيات است که «آدم» ناميده شده است و همين حيات است که او را به خداوند حيات آفرين مي رساند و به مقام قرب او نائل مي سازد.
از اين رو در زمان حاکميّت وليّ پروردگار، اين بخش از وجود آدمي سروسامان مي گيرد و ارزش هاي انساني در همه ابعاد زندگي رونق و طراوت مي يابد. صفا و صميميّت، ايثار و وفا، راستي و درستي و... همه آنچه به عنوان «خوبي» از آن ياد مي شود، همه جا را فرا مي گيرد.
البتّه رسيدن به اين هدف بزرگ و نقطه درخشان، نياز به برنامه اي دقيق و جامع دارد که در بخش هاي آينده بيان خواهد شد.
پاورقي
[1] سوره انفال، آيه 24.