بازگشت

پيشينه غيبت


غيبت و نهان زيستي، پديده اي نيست که براي اولين بار و تنها درباره آخرين حجت پروردگار روي داده باشد بلکه از روايات فراوان استفاده مي شود که تعدادي از پيامبران بزرگ الهي، بخشي از زندگي خود را در پنهاني و غيبت بوده اند و اين امر به جهت حکمت و مصلحت خدايي بوده و نه يک خواسته شخصي و يا مصلحت خانوادگي.

بنابراين غيبت يکي از سنت هاي [1] الهي است که در زندگي پيامبراني همچون ادريس، نوح، صالح، ابراهيم، يوسف، موسي، شعيب، الياس، سليمان، دانيال و عيسي عليهم السلام جريان يافته است و هر يک از آن سفيران الهي به تناسب شرايط سالهايي را در غيبت بسر برده اند. [2] .

به همين دليل است که در روايات از غيبت حضرت مهدي عليه السلام به عنوان يکي از سنت هاي پيامبران ياد شده است و يکي از دلايل غيبت آن حضرت، اجرا شدن سنّت انبياءعليهم السلام در زندگي حضرت مهدي عليه السلام شمرده شده است.

امام صادق عليه السلام فرموده است:

به راستي که براي [امامِ] قائم از ما غيبتي است که مدت آن طولاني خواهد بود. راوي گويد: دليل اين غيبت چيست اي فرزند رسول خداصلي الله عليه وآله؟

حضرت مي فرمايد: خداوند مي خواهد سنت هاي انبياء در غيبت هايشان درباره آن حضرت روي دهد. [3] .

از سخن فوق اين نکته نيز آشکار مي شود که سخن از غيبت امام مهدي عليه السلام سال ها پيش از ولادت آن بزرگوار، مطرح بوده است و پيشوايان اسلامي از پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله تا امام عسکري عليه السلام از غيبت آن حضرت و بعضي از خصوصيات آن و آنچه در زمان غيبت اتّفاق خواهد افتاد، خبر داده اند و نيز وظايفي را براي مردم مؤمن در آن زمان بيان داشته اند. [4] .

پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله فرموده اند:

مهدي عليه السلام از فرزندان من است... براي او غيبتي است و حيرتي [پريشاني] تا آنگاه که مردمان از دين هاي خود گمراه شوند پس در آن زمان مي آيد مانند شهاب ثاقب [ستاره اي روشن و تابان]؛ پس زمين را از عدل و داد پر مي کند همانگونه که از ظلم و ستم آکنده باشد. [5] .


پاورقي

[1] قرآن کريم در آياتي متعدد از جمله غافر، 58؛ فتح، 23 و اسراء، 77 سخن از سنّت الهي مطرح کرده است و از مجموع اينها استفاده مي شود که مقصود از سنت الهي قوانين ثابت و اساسي الهي است که هرگز دگرگوني در آن روي نمي دهد. اين قوانين هم بر اقوام گذشته حاکم بوده است و هم بر اقوام امروز و آينده حکومت خواهد کرد. (تفسير نمونه، ج 17، ص 435، با تلخيص).

[2] کمال الدين، ج 1، باب اول تا هفتم، ص 254 تا 300.

[3] بحارالانوار، ج 52، ح 3، ص 90.

[4] ر.ک به منتخب الاثر، فصل دوّم، باب هاي 26 تا 29، صص 312 تا 340.

[5] کمال الدين، ج 1، باب 25، ح 4، ص 536.