بازگشت

شما در کتابهاي «پرواز روح» و «ملاقات با امام زمان» نامي از ظ


من در آن کتابها نمي خواستم از اين موضوع به طور مفصّل بحث کنم زيرا مايل بودم که هر چه مي توانم از توضيح اين مطلب کناره گيري نمايم ولي چون مطلب تازه اي بود جلب توجّه دانشمندان و ارباب تحقيق را نمود و از طرفي جمعي از خرده گيراني که جاهل بودند و قبل از فکر و بررسي حتّي مطالب بسيار محکم را هم به باد اشکال مي گرفتند و با جملاتي از اين قبيل «ما اين مطلب را نديده ايم، در کتابها نيست» از من توضيح خواستند من مجبور شدم که در اين چاپ از اين کتاب، تا جائي که ميسّر است مقصود و منظورم را از اين حرف و مطلب شرح دهم باشد که براي اهل تحقيق راه گشا و براي جهّال و خورده گيران حجّت و توضيح گردد.

ولي پر واضح است که روي سخن با اهل تحقيق و دانشمندان خواهد بود.

زيرا به آن دسته از مغرضين که نمي خواهند چيزي بفهمند کاري نداريم و با آنها سخني نمي گوئيم.

به هر حال از من مي پرسند: آيا از روايات مي توان استفاده کرد که ظهور صغرائي وجود داشته باشد.

در پاسخ مي گوئيم: آري زيرا لازمه تشبيه وجود مقدّس حضرت بقيّةاللّه ارواحنا فداه به خورشيد که در روايات متعدّده اي آمده است اين است که چنانکه خورشيد بعد از غروب تا يکي دو ساعت نورش باقي مي ماند و يک دفعه جهان را تاريک نمي کند و نمي گذارد فسادهائي که ناشي از يک مرتبه تاريک شدن است ايجاد شود و در موقع طلوع هم يک دفعه روشن نمي شود بلکه با يکي دو ساعت طول کشيدن کم کم نورش ظاهر مي شود و نمي گذارد ضررهائي که ناشي از روشن شدن يک دفعه است به وجود آيد.

هم چنين حضرت بقيّةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء هم وقتي مي خواهد از ميان مردم غائب شود بايد غيبت صغري داشته باشد، که داشته و بايد ظهور صغري نيز داشته باشد، که مدّعاي ما است. حالا اگر شما دوست نداريد اين کلمه را بگوئيد (يعني نام ظهور صغري را روي روشنائي قبل از ظهور و يا تجلّيات آن حضرت بگذاريد) مانعي ندارد اسم ديگري را انتخاب مي کنيم، ما سر اسم دعوائي نداريم.

ولي به نظر ما بهترين نامي که گوياي مقصود باشد همين است.

به هر حال همان گونه که خداي تعالي براي آماده شدن مردم و مقدّمه غيبت کبري، غيبت صغرائي قرار داده است هم چنين محال است که براي آماده شدن مردم و مقدّمه ظهور کبري، ظهور صغرائي (يا هر چه شما مي خواهيد اسمش را بگذاريد) قرار نداده باشد.

ولي بدون ترديد در کيفيّت غيبت صغري با ظهور صغري مختصر فرقي به خاطر تفاوت مصالحي که در کار هست وجود دارد.

يعني در آنجا حضرت بقيّةاللّه ارواحنا فداه به وسيله چهار نائب خاصش نورفشاني مي کرده و به مردم فيض مي داده ولي در اينجا به وسائلي که ذيلاً ذکر مي شود نور خود را ظاهر فرموده و افق را روشن کرده است.

اوّل:

از سال 1340 هجري قمري [1] استعدادها زياد شده و صنايع به نتيجه رسيده و اکتشافات حيرت انگيز به وسيله بشر ظاهر گرديده است.

يعني در آن سالها بيشتر براي مسافرتها از الاغ استفاده مي شده ولي حالا از ماشين و قطار و هواپيماهاي سريع السّير استفاده مي شود.

آن روز انسان نه تلفن و نه راديو و نه تلويزيون و نه رادار داشت ولي امروز همه اين وسائل را دارد.

آن روز انسان نه نفت (به اين صورت) و نه چيزهائي که از نفت ساخته شده است داشت و نه دسترسي به ده ها و بلکه صدها معادن ديگر از اين قبيل پيدا کرده بود ولي امروزه به همه اينها موفّق شده است.

خلاصه آن چنان فکر و استعداد و فرهنگ بشر در اين مدّت کوتاه بالا رفته که تمام عمر بشريّت هر قدر که بوده از نظر پيشرفت فرهنگ و اختراعات و اکتشافات يک طرف و اين مدّت که بر بشر گذشته است طرف ديگر قرار مي گيرد.

حالا خواهيد گفت که اين موضوع چه ارتباطي با ظهور دارد؟ بايد عرض کنم که قطعاً و يقيناً مردمي که مي خواهند دست بيعت با امام زمان عليه السلام که دانا به جميع اسرار و حقايق عالم است بدهند بايد از استعداد و فکر و فرهنگ فوق العاده اي برخوردار باشند تا بتوانند مطالبي را که آن حضرت مي فرمايد بفهمند و اعمالي را که دستور مي دهد درک کنند و عمل نمايند.

و لذا مي گوئيم: يک شفق از مقدّمات ظهور به اين وسيله از افق طالع شده و مردم دنيا را براي پذيرفتن دستورات و خواسته هاي حضرت بقيّةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء آماده کرده است.

دوّم:

آن چنانکه در پاسخ سؤال چهل و يکم همين کتاب توضيح داده ايم بايد معجزات هر يک از انبياء و ائمّه اطهار عليهم السلام مطابق علوم و هنر هنرمندان اهل آن عصر باشد.

زيرا مردم در هر زمان چشمشان به دانشمندان و هنرمندان و قدرتمندان آن زمان است.

و به اصطلاح علمي «النّاس علي دين ملوکهم». [2] .

يعني: مردم در راه و روش کساني قرار مي گيرند که آنها افکار مردم را به وسيله کارهاي شگفت و علومشان به خود جلب کرده و محبوبيّتي کسب کرده اند و يا قدرتشان مردم را اجباراً به آنها متوجّه کرده است.

بنابراين خداي تعالي ابتداء انبيائش را به سراغ همين دسته از مردم مي فرستاد که اگر آنها لجاجت نمي کردند و ايمان مي آوردند بقيّه مردم از آنها تبعيّت مي کردند و اگر ايمان نمي آوردند و سرسختي نشان مي دادند تکليف آنها را يکسره مي کردند و نمي گذاشتند آنها سدّ راه مردم مستضعف گردند.

لذا مي بينيم که حضرت موسي ابتداء به سراغ فرعون و ساحران مي رود و فرعون را از بين مي برد و با معجزه اي و معارضه اي ساحران را خاضع مي کند و آنها را به خداي خود مؤمن مي نمايد.

يا آنکه حضرت عيسي اطبّاي حاذق زمان خود را با نشان دادن معجزه هائي از قبيل مرده زنده کردن و کور شفا دادن به دينش دعوت مي کند و چون آنها مي بينند که اين اعمال مافوق قدرت طبيعت است و قطعاً فعل خدائي است که همه چيز در تحت نفوذ و قدرت او است، به او ايمان مي آوردند.

و يا رسول گرامي اسلام صلي اللّه عليه وآله وقتي مي خواهد مردم آن زمان که در ادبيّات و مردم آخرالزّمان که در جنبه هاي علمي و فرهنگي پيشرفته هستند با معجزه اي آنها را خاضع کند قرآن را مي آورد تا آن دسته از مردم آن زمان و زمانهاي بعد که به وسيله ادبيّات و شعرشان و يا به وسيله علوم و افکارشان جلب توجّه مردم را کرده اند متوجّه قرآن گردند که طبعاً پشت سر آنها سائر مردم هم پيروي خواهند کرد.

اين مقدّمه کوتاه ولي پر مغز و حقيقي را از اين جهت در اينجا آورديم که بگوئيم تا وقتي هواپيماها و سفينه هاي فضانورد و رادارها و راديو و تلويزيون نبود مردم نمي دانستند به چه مناسبت معجزه حضرت بقيّةاللّه روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء سوار شدن اصحابش بر سحاب و ابرها و صيحه آسماني مي باشد که در روايات ذکر شده است.

ولي از وقتي اين صنايع به بازار آمد مردم زيرک و مؤمن و منتظر حضرت بقيّةاللّه عليه السلام علاوه بر آنکه مناسبت اين معجزات را با هنرهاي زمان خود درک کردند و دانستند که وقتي مخترعين و مکتشفين اين معجزات را مشاهده کردند و متوجّه به غير طبيعي بودن آنها شدند ايمان مي آوردند، متوجّه به نشانه ديگر و روشنائي بيشتر و به اصطلاح ما ظهور صغري (و يا هر چه شما مي خواهيد اسمش را بگذاريد) گرديدند و دانستند که ظهور باهرالنّور حضرت بقيّةاللّه عليه السلام نزديک شده که اين گونه اختراعات و صنايع به بازار آمده است.

سوّم:

نمي دانم هيچ فکر کرده ايد که چرا مردم شيعه قبلاً کمتر به ياد حضرت وليّ عصر ارواحنا فداه نسبت به مردم اين زمان بوده اند يا خير؟!

اگر فکرش را نکرده ايد من براي شما توضيح مي دهم:

ابتدا از شما مي پرسم چرا مردم شيعه هفتاد سال قبل تا اوّل غيبت کبري حتّي يک مسجد را به نام حضرت وليّ عصر (عجّل اللَّه تعاليفرجه نگ) ذاشته بودند ولي مردم زمان ما اکثر مساجدشان را به نام آن حضرت گذاشته اند؟

آنها يک خيابان، يک ميدان، يک مؤسسه، يک مدرسه، يک انجمن خيريّه را به نام آن حضرت نگذاشته بودند ولي اينها اکثر همان مکانها را به نام آن حضرت ثبت کرده اند!

شما شايد باور نکنيد که در زمان ما در اوائل حتّي يک جلسه دعاي ندبه در تمام ايران وجود نداشت و بلکه عموم مردم نمي دانستند که دعاي ندبه چيست، ولي الآن کمتر شيعه اي پيدا مي شود که روز جمعه به ياد مولا و آقايش، خود را به جلسه و يا گوشه اي نرساند و دعاي ندبه را نخواند.

کمتر خانه و مغازه اي است که نام مقدّس آن حضرت زينت بخش در و ديوارش نباشد. آيا پخش نام آن حضرت به اين صورت و توجّه مردم به آن وجود مقدّس دليل بر طلوع فجر صادق و يا روشن شدن افق و يا ظهور صغري و يا هر چه شما مي خواهيد نامش را بگذاريد، نمي باشد؟!

چهارم:

شما مي دانيد که صدي هشتاد مردم شصت سال قبل حتّي سواد خواندن و نوشتن را نداشتند و حالا قطعاً شنيده ايد و هم مي دانيد که نود درصد مردم دنيا سواد خواندن و نوشتن را دارند و لااقل مي توانند کتاب بخوانند، آيا اين خود زمينه خوبي براي قبولي آن همه علومي که کمپاني علم و تقوي مي آورد يعني کسي که هر چه از علوم، انبياء و اولياء براي مردم آورده اند در مقابل آنچه او مي آورد ده درصد است، (چنانکه از روايات استفاده مي شود) نمي باشد؟

آيا اين هم روشنائي ديگري از طلوع شمس حقيقت نيست که از افق ظاهر شده است؟

پنجم:

در قبل از اين مردم شيعه به قدري بي توجّه به دادن سهم امام عليه السلام بودند که اکثراً مراجع تقليد براي شهريّه تعداد محدودي از طلاّب زير بار قرض مي رفتند و هميشه بدهکار بودند. ولي امروزه با همه گرفتاريهائي که استعمار براي شيعه به وجود آورده، با همه فقري که شيعه را تهديد مي کند، به قدري سهم امام زياد داده مي شود که علاوه بر شهريه کاملي که به طلاّب مي دهند، بناهاي عظيمي هم از اين بودجه ساخته و کارهاي خير زيادي هم کرده اند.

آيا باز هم مي توانيم بگوئيم که اين موضوع روشنائي ديگري از جلوات و تشعشعات خورشيد ولايت و امامت حضرت بقيّةاللّه ارواحنا فداه نمي باشد؟!

ششم:

در زمانهاي سابق با همه اهتمامي که علماء به نوشتن کتب اصول اعتقادات داشتند و بسيار به فکر موضوعي که بتوانند به وسيله آن، وجود مقدّس امام عصر عليه السلام را اثبات کنند، بودند و به قول بعضي از آن دانشمندان بهترين دليل بر اثبات وجود مقدّس حضرت بقيّةاللّه ارواحنا فداه ملاقات با آن حضرت بود، در عين حال مثل مرحوم حاجي نوري با همه کنجکاوي و تحقيقي که از حالات متشرّفين داشته اند تنها توانسته اند صد قضيّه در کتاب «نجم الثّاقب» از گذشته نقل کنند و حتّي نفرموده که اين قضايا مشتي از خروار است.

ولي در زمان ما علاوه بر آنکه صدها قصّه و هزاران تشرّف قابل نقل وجود دارد، مي توان با استقراء کامل و دقيق مدّعي شد که کمتر فردي از افراد شيعه يافت مي شود که يا خودش و يا کسي که مورد وثوقش باشد و يا لااقل کساني که مورد وثوق اند از ديگران نقل نکرده باشند که افرادي به خدمت حضرت بقيّةاللّه عليه السلام رسيده اند و با آن حضرت ارتباط روحي برقرار کرده اند.

آيا اين ارتباطات و اين ملاقاتها دليل بر طلوع صبح صادق و دوران ظهور صغري و يا هر چه شما مي خواهيد اسمش را بگذاريد، نمي باشد؟!

هفتم:

گرچه هميشه يکي از مسائل مورد اتّفاق همه مسلمانها يعني سنّي و شيعه اعتقاد به وجود مقدّس حضرت بقيّةاللّه ارواحنا فداه بوده ولي هيچ زماني مثل زمان ما نبوده است که اهل سنّت آن هم در «رابطه عالم اسلامي» که در سال يک روز در مکّه تشکيل مي شود و تمام علماي ممالک اسلامي در آن شرکت مي کنند، اين گونه اقرار به وجود مقدّس حضرت صاحب الامر روحي فداه کنند، يعني عيناً مانند آنچه شيعه معتقد است اعتراف بنمايند. (مادر همين کتاب در پاسخ سؤال هجدهم خلاصه قطعنامه کنفرانس رابطه عالم اسلامي را درباره اين موضوع نقل کرده ايم). ويا در مسجدالنّبي صلي اللّه عليه وآله و مسجدالحرام نام مقدّس حضرت حجّة بن الحسن عليه السلام نصب شود و آن مساجد با عظمت را متبرّک کند. واز همه بالاتر جرياني است که در سال 1359 که به عمره مفرده مشرّف بودم اتّفاق افتاد و آن اين بود که آخر شبي در مسجدالحرام نشسته بودم جوان سياه پوستي را ديدم که به من خيره شده و با محبّت فوق العاده اي به من نگاه مي کند بالاخره نتوانست خود را کنترل کند نزد من آمد و به زبان عربي پرسيد: شما ايراني هستيد؟

گفتم: بلي.

گفت: من شماها را خيلي دوست دارم.

گفتم: براي چه؟

گفت: زيرا شما معتقد به حضرت مهدي عليه السلام هستيد.

گفتم: مگر تو هم به حضرت مهدي عليه السلام معتقدي؟

گفت: من که به آن حضرت معتقدم بماند، همه مردم سودان معتقد به آن حضرت اند و اکثر جوانان سودان عضو جمعيّت «انصارالمهدي هس» تند و با حکومت فعلي سودان مخالف اند و منتظر مقدم مبارک حضرت مهدي عليه السلام مي باشند.

پس از برخورد با اين جوان و بيان مطالب ديگري که شايد مقتضي نباشد نقل شود من اين موضوع را تعقيب کردم، ديدم راست مي گويد اين جمعيّت نفوذ و محبوبيّت فوق العاده اي در سودان دارند و رهبر محترمشان هم محبوبيّت عجيبي در بين مردم سودان کسب کرده و شايد بيشتر از يک ثلث مردم سودان عضو اين جمعيّت مي باشند.

حالا من به اينکه عقائد آنها راجع به مذهب شيعه و سنّي چيست، کاري ندارم ولي از شما سؤال مي کنم آيا اين گرايش و توجّه اين جمعيّتها آن هم در ممالک اهل سنّت، دليل بر طلوع فجر صادق و يا ظهور صغري و يا هر چه شما مي خواهيد اسمش را بگذاريد نمي باشد؟!

هشتم:

آيا شما مي دانيد که چرا سران ممالک جهان دور هم جمع شدند و سازمان بين الملل را تشکيل دادند؟

آيا شما مي دانيد که اين سازمان در چه زماني تشکيل شده است؟ اگر نمي دانيد به تاريخ مفصّل جنگهاي جهاني اوّل و دوّم مراجعه کنيد، مطلب را مفصّلاً متوجّه مي شويد.

ولي برداشتي که منظور من مي باشد اين است که وقتي دولتها ديدند در جنگ جهاني اوّل و دوّم ميليونها افراد بشر بيچاره و بدبخت شده اند و به همين مقدار کشته و معلول گرديده اند به فکر چاره جوئي افتادند، آخرين نظرشان اين شد که بايد نمايندگان ممالک جهان با کمال مسالمت و صفا دور يکديگر بنشينند و هر زمان جنگ و نزاعي بين ممالک جهان درگرفت آنها را اصلاح کنند.

آيا اين فکر و يا تشکيل اين سازمان نشانگر احساس و نياز جامعه به يک حکومت واحد جهاني و برقراري عدل و داد در سراسر عالم نيست؟! آيا اين احساس و نياز که از هفتاد و چند سال قبل تا به حال در مردم دنيا به وجود آمده معني حقيقي اينکه مي گوئيد: «يا صاحب الزّمان جهان در انتظار تو است» نمي باشد؟! آيا خود اين فکر و عمل، طلوع نور خورشيد ولايت در قلوب مردم جهان و يا ظهور صغري و يا هر چه شما مي خواهيد اسمش را بگذاريد نمي باشد؟! قطعاً جواب مثبت است.

نهم:

و بالأخره چون وقتي خورشيد مي خواهد طلوع کند ابتدا تنها افق را روشن مي کند و سپس آن روشنائي زياد و زيادتر مي شود تا آنکه نزديک طلوع خورشيد سطح کره زمين را پر مي کند و از محدوده افق تجاوز مي نمايد و سپس خورشيد طالع مي شود.

خوشبختانه اين اواخر مسأله ظهور صغري هم همين طور شده است. زيرا ما پس از انقلاب اسلامي ايران، که در اين اواخر اتّفاق افتاد، ناظر همين معني يعني گسترش نور وجود مقدّس حضرت بقيّةاللّه عليه السلام در سراسر گيتي بوده ايم.

تمام دلائلي را که ما در بالا از ظهور آثار و تجليّات وجود مقدّس حضرت صاحب الامر عليه السلام نقل کرديم مربوط به محدوده افق شيعه و يا نهايت، افق ممالک اسلامي بود و اگر هم مثل جريان سازمان ملل، مربوط به تمام عالم مي شد، به صراحت و وضوح نبود.

امّا من ترديد ندارم که انقلاب اسلامي ايران سبب شده که نام مقدّس حضرت وليّ عصر ارواحنا فداه به تمام دنيا برسد و خداي تعالي به اين وسيله نام آن حضرت را بر سراسر گيتي گسترش دهد. زيرا قبل از انقلاب اسلامي ايران، بسياري از ممالک جهان بودند که اوّلاً اطّلاعي از مملکتي به نام ايران نداشتند و بر فرض که بگوئيم مي دانستند مملکتي به اين نام در عالم هست، اطّلاعي از مذهب رسمي آن نداشتند و اگر جمعي مي دانستند که مذهب مردم ايران تشيّع است باز عدّه اي از آنها خصوصيّات اعتقادات آنها را بخصوص راجع به حضرت وليّ عصر عليه السلام نمي دانستند.

من در اين زمينه جريانات جالبي دارم که يک يک از فرازها و مطالب فوق را ثابت مي کند ولي چون به طول مي انجامد و از طرفي، موضوع زياد احتياج به استدلال ندارد، از نقل آنها صرفنظر مي کنم.

امّا بعد از انقلاب اسلامي ملّت ايران، که خبر آن در تمام دنيا منتشر گرديد، آن چنان نام مقدّس آن حضرت به تمام جهان، با عظمت عجيبي پخش شد که تعبيري بهتر از اين نيست که بگوئيم نور مقدّس حضرت وليّ عصر عليه السلام مانند طلوع صبح آن هم نزديک بيرون آمدن آفتاب پخش شده است.

بالاتر از همه که نقش مهم تري در اين موضوع دارد، اخبار جنگ تحميلي بين ايران و عراق بود که همه روزه پخش مي شد و دنيا به آن توجّه داشت.

زيرا سالها است که در سرلوحه خبرهاي دنيا مسائل مربوط به اين جنگ را منتشر مي کردند و به اين وسيله هميشه نام ايران و عراق که مرکز شيعه و پايگاه حکومت حضرت وليّ عصر عليه السلام و محلّ تجمّع اصحاب خاصّ آن حضرت است بر سر زبانها قرار گرفته بود و اميد است که به اين زودي صدّام و حزب بعث و طرفدارانشان سرنگون گردند و انقلاب اسلامي عراق هم پيروز گردد و بيش از پيش نور خورشيد تابناک وجود مقدّس حضرت وليّ اللّه الاعظم امام زمان عليه السلام ظاهر شود.

اينجا است که ما مي گوئيم: خدا را شکر که ما در زمان ظهور صغري يعني در زماني که مسائل نُه گانه فوق اتّفاق افتاده و نور مقدّس خورشيد ولايت حضرت بقيّةاللّه ارواحنا فداه به جهان تابيده زندگي مي کنيم.

انشاء اللّه به همين زودي چشممان به جمال مقدّسش روشن خواهد شد و اميد است همه مردم دنيا، زمان ظهور کبراي آن حضرت را درک کنند و خداي تعالي همه را تا انقلاب حضرت مهدي عليه السلام نگه دارد.

ضمناً ناگفته نماند که اگر از ظهور صغري در اينجا نامي برده مي شود منظور همينهائي است که در بالا گفته شده نه آنکه منظور تعيين وقت ظهور (نعوذاً باللّه) باشد و يا حتّي من صددرصد معتقد باشم که اين تجليّات و ظهور نور مقدّس آن حضرت منتهي به ظهور کبراي وجود مقدّس آن حضرت گردد.

شايد اين تجلّيات و اين علائم و اين نور که از افق سر زده (خداي نکرده) باز منتهي به تاريکي مطلق شود زيرا اينها تمام تحت اراده الهي است و مي دانيم که خدا دستش باز است و هر چه بخواهد مي کند و کسي نمي تواند ايرادي داشته باشد و يا از او سؤالي بکند.


پاورقي

[1] تعيين شروع ظهور صغري يا هر چه شما مي خواهيد اسمش را بگذاريد به وسيله مرحوم استاد اخلاقمان آقاي «حاج ملاّ آقاجان» رحمةاللّه عليه است.

[2] بحارالانوار جلد 105 چاپ تهران صفحه 8.