بازگشت

اگر ما امام زمان را بخواهيم در زمان غيبت زيارت کنيم و با آن


اگر ما امام زمان را بخواهيم در زمان غيبت زيارت کنيم و با آن حضرت مناجات نمائيم و عربي هم نمي دانيم، آيا مي توانيم با زبان خودمان با او صحبت کنيم، بي ادبي نيست؟ او را به غضب در نياورده ايم؟ اگر جواب مثبت است، پس ما بيچارگان چه کنيم؟ چگونه عشق و علاقه خود را به زبان بياوريم؟

اين سؤال را وقتي خواندم، حالم منقلب شد نيمه شب جمعه دهم ماه رمضان 1402 بود به حضرت بقيّةاللّه ارواحنا فداه متوسّل شدم که آقا به قلمم مطالبي جاري کن که در مناجاتت چيزي بنويسم تا هر که بخواند، هم آشنا به صفات و اخلاق حميده ات گردد و هم حال توجّهي به مقام مقدّستان پيدا کند، شايد من هم از اين راه بهره هائي ببرم و در مقام قرب ارزش خاک کف کفش دوستانت را داشته باشم.

لذا آن شب اين جملات به قلمم جاري شد. اميد است مورد قبول آن وجود مقدّس واقع گردد و اين کتاب را هم با همين چند سطر مناجات عوامانه پايان مي دهم:

بسم اللّه الرّحمن الرّحيم

سلام و درود بي شمار بر تو اي پاک ترين بندگان خدا و اي محبوب ترين انساني که در عالم وجود مي شناسيم.

پدر و مادر و جانم و هر چه دارم فداي خاک پايت باد.

اي کسي که به برکت وجودت موجودات روزي مي خورند و زنده اند.

اي محبوبي که دست گدائي تو، به درِ خانه خدا دراز و دست همه موجودات عالم هستي به درِ خانه تو دراز است.

از خدا حيات، هستي، روزي و همه چيز ديگر مي گيري و به ريزه خواران درگاهت تفضّل مي کني.

اي مولائي که در مهربانيتان همين بس که عمويتان جعفر تائب را با آن همه اذيّتي که بر شما وارد کرد بخشيديد و فرموديد: عمويم جعفر مثل برادران يوسف است، وقتي که گفت: بر شما چيزي نيست. ما هم عفو و گذشت را از يوسف ارث برده ايم و ديگر به او جعفر کذّاب نگوئيد و او را جعفر تائب بناميد.

قربان کلام دلربايت.

صدها يوسف درس همه چيز را از مکتب شما آموخته و عفو را از درگاه جلال شما ياد گرفته اند.

اي مهرباني که دشمنانت به غلط تو را يک مقتدر خونريز معرّفي کرده و حال آنکه راضي نمي شوي بي جهت حتّي از بيني احدي خوني جاري شود.

اگر انبياء اولوالعزم را شما به چشم محبّت نگاه نکنيد از مقام قرب الهي دور مي شوند و اگر آنها به شما متوسّل نبودند، ارزش وجود نداشتند.

يا صاحب الزّمان، اگر چه ما با روح مقدّستان که مانند نور خورشيد به همه جا احاطه دارد آشنائي داريم و به وصل شما نائليم امّا چه خوش است جمال ظاهري شما را هم ببينيم و به صورتتان نظاره کنيم و سخن خدا را از آن دو لب پاک بشنويم.

اي قربان آن جمالي که آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داري.

آيا کسي مي تواند آن قيافه جذّاب را ببيند و دست از ترنج بشناسد و جان خود را فدا نکند؟

آيا کسي ممکن است متوجّه احاطه نور پاک آن وجود مقدّس بشود و به غير او توجّه کند؟

تو مظهر خدائي.

تو آئينه تمام نماي جلال و جمال الهي هستي.

اي محبوبي که عاشقي مثل امام صادق عليه السلام داري که آن امام بزرگوار و عزيز پروردگار زانوهاي غم را در فراقت در بغل مي گيرد و اشک مي ريزد و وقتي که از او سؤال مي کنند آيا حضرت قائم متولّد شده مي فرمايد: نه!

اگر من زمان او را درک مي کردم تمام ايّام عمرم خدمتگزارش بودم. [1] .

يا صاحب الزّمان، شما آن محبوبي هستي که وقتي سدير صيرفي و مفضّل بن عمر و ابوبصير و ابان بن تغلب بر امام صادق عليه السلام وارد مي شوند مي بينند آن حضرت روي خاک نشسته مانند زن بچّه مرده با دلي سوخته اشک مي ريزد و حزن و اندوه از وجناتش پيدا است، رنگ مبارکش تغيير کرده، اشک دو طرف صورتش را پر کرده و بر روي دامنش ريخته و مي گويد: اي آقاي من درد فراقت قوّت را از من برده، آسايش را از من گرفته و زمين را بر من تنگ کرده و استراحت قلبي را از من سلب نموده است.

اي آقاي من مصيبتم به ناراحتيهاي هميشگي متّصل گشته، همه چيز را يکي پس از ديگري از دست مي دهم و جز اشکي که از چشمم جاري است و ناله اي که از تمام زواياي دل مي کشم و ستمهائي که مي بينم چيزي حس نمي کنم.

سدير مي گويد: از آن همه ناله و گريه که امام صادق عليه السلام در آن حالت داشت نزديک بود عقل از سرمان بپرد.

احتمال داديم که براي آن حضرت ناراحتي کوبنده اي پيش آمده و يا از اوضاع زمان آن چنان ناراحت شده که اين چنين اشک مي ريزد.

گفتيم: اي فرزند بهترين خلق خدا، خدا چشم تو را نگرياند، از چه حادثه اي اين چنين گرياني؟ چرا اين گونه مانند باران اشک مي ريزي؟

ناگهان امام صادق عليه السلام آهي کشيد که وجودش به حرکت آمد و ناراحتيش فزوني يافت و فرمود: اي واي بر شما، امروز صبح به کتاب جفر، همان کتابي که علم بلايا و منايا و علم آنچه بوده و آنچه خواهد بود، در آن هست و خدا آن را مختصّ محمّد و آل محمّد صلي اللّه عليه وآله قرار داده، نگاه مي کردم.

در قسمت تاريخ تولّد حضرت قائممان تأمّل مي نمودم و چندي گذشتن زمان غيبت و طول عمر او را ملاحظه مي کردم و بلاهائي که بر مؤمنين در آن زمان وارد مي شود و ترديدي که از طول غيبت آن حضرت در دل آنها وارد مي گردد که اکثر آنها از دين بر مي گردند و شانه از زير بار اسلام و ولايت ما خالي مي کنند مي ديدم. دلم سوخت و حزن بر من مستولي شد (تا پايان حديث که طولاني است).

يا صاحب الزّمان، شما همان عزيزي هستي که تمام انبياء و اولياء انتظار ملاقاتت را داشته و همه آنها خود را مقدّمه ظهور شما مي دانسته اند.

انبياء و ملائکه به محبّت شما اي فرزند بهترين خلق خدا، به خدا نزديک مي شدند و از نور پاکت براي کمالاتشان کمک مي گرفتند.

روزي اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام اشاره به حضرت حسين بن علي عليه السلام کرد و فرمود: اين پسرم که آقا است و جدّش او را آقا ناميده از صلبش مردي همنام پيغمبرتان بيرون مي آيد در وقتي که مردم غافل اند و حقّ را کشته اند و ظلم و جور ظاهر شده، او (يعني حضرت قائم ارواحنا فداه) خروج مي کند و اهل آسمانها و ساکنين آنها به خروجش خوشحال مي شوند.

اي جان به قربانت، بر ما سخت است که همه را ببينيم و شما را نبينيم.

اي جان به فدايت که ديده نمي شوي ولي از ميان ما بيرون نيستي.

اي جان به قربان آن پاک سرشتي که همه به او محتاج اند و او تنها به خدا محتاج است.

آيا راهي هست که روزي همنشينت گرديم و آن جمال با کمالت را مشاهده نمائيم؟!

آيا راهي هست که در هر کجا که اقامت داري ما هم به عنوان کلب آستانت اقامت کنيم و از فيض حضورت بهره برداريم؟

آيا مي شود نام ما را در طومار دوستانت بنويسي و اين افتخار را به ما بدهي و ما را تا ابد سرافراز نمائي؟!

آيا مي شود روزي پرتوي از خورشيد جمالت در کلبه محقّر ما بتابد که؛



ز در درآ و شبستان ما منوّر کن

هواي مجلس روحانيان معطّر کن



آيا ممکن است لحظه اي گوشه چشمي به ما کني که:



آنان که خاک را به نظر کيميا کنند

آيا شود که گوشه چشمي به ما کنند



اي دوازدهمين جانشين پيغمبر اکرم و اي يازدهمين فرزند علي بن ابيطالب عليهماالسلام.

ما محبّت تو را با شير از مادر گرفته و در دامن پدري که هميشه به ياد تو بوده پرورش يافته ايم.

آيا ممکن است مانند علي بن مهزيار، مانند علاّمه حلّي يا لااقل مانند آن مرد يهودي و مانند آن شخص سنّي، ايّامي، ساعتهائي يا لااقل چند دقيقه اي ما را موفّق به مجالستت کني و از نعمت ديدارت بهره مندمان نمائي؟

اگر به لياقت ما باشد، چه کسي جز آباء و اجداد بزرگوارت اين لياقت را دارند که با تو همنشين باشد و اگر به لطف و کرم شما باشد، قادري، مي تواني حتّي به سنگي اين لياقت را بدهي و او را لايق محضر مبارکت نمائي.

عبداللّه بن ابي يعفور مي گويد که امام صادق عليه السلام فرمود: معجزه اي از معجزات انبياء و اوصياء وجود ندارد مگر آنکه خداي تعالي مثل آن را در اختيار حضرت مهدي قائم ما قرار داده است.

پس لياقت عنايت کن و لو از طريق معجزه باشد و ما را از محضر پر برکتت مستفيض فرما.

اي محبوبي که براي نجات بشريّت صدها سال در زندان دنيا مانده اي و با مردمان مستضعف دنيا هم دردي مي کني، تو خود از خدا فرجت را بخواه و سر بر سجده در مسجد سهله بگذار و آيه: «امّن يجيب را» بخوان که دعاي تو مستجاب است.

اي وليّ خدا که خدا به وجودت افتخار مي کند و بر ملائکه مباهات مي نمايد، ما را از مهالک زمان غيبت و گرفتاريها و امتحانات سخت آخرالزّمان حفظ کن و هيچگاه و حتّي لحظه اي دست ما را رها نفرما.

خدايا قلب مقدّس آن عزيز عزيزان را به ما مهربان کن و عفو و کرمش را شامل حال ما فرما.

خدايا تو او را ياري کن.

خدايا تو او را از همه بلاها حفظ کن.

خدايا نگذار آني در قلب مقدّسش کمترين حزن و اندوهي راه پيدا کند و هميشه او را از ما راضي نگهدار.

والسّلام عليک و رحمةاللّه و برکاته

اللّهمّ صلّ و سلم وزد و بارک علي صاحب الدعوة النبوية والصولة الحيدرية والعصمة الفاطمية و الحلم الحنية و الشجاعة الحسينية و العبادة السجادية و المآثر الباقرية و الآثار الجعفرية و العلوم الکاظمية و الحجج الرضوية و الجود التقوية و النقاوه النقوية و الهيبة العسکرية و الغبية الالهية القائم بالحقّ و الداعي الي الصدق کلمة اللّه و امان اللّه و حجّةاللّه القائم بامراللّه المقسط لدين اللّه الغائب بامراللّه و الذّاب عن حرم اللّه امام السّر و العلن دافع الکرب و المحن صاحب الجود و المنن الامام بالحقّ ابي القاسم صاحب العصر و الزّمان و خليفة الرّحمان و مظهر الايمان و قاطع البرهان و شريک القرآن و سيّد الانس و الجان صلوات اللّه و سلامه عليه.

الصلوة و السّلام عليک يا وصي الحسن و الخلف الصالح ايّها القائم المنتظر المهدي يابن رسول اللّه يا حجّةاللّه علي خلقه يا سيّدنا و مولانا انّا توجّهنا و استشفعنا و توسّلنا بک الي اللّه و قدّمناک بين يدي حاجاتنا يا وجيهاً عنداللّه اشفع لنا عنداللّه.


پاورقي

[1] بحارالانوار جلد 51 چاپ تهران صفحه 148. «سئل ابوعبداللّه عليه السلام: هل ولد القائم قال لا و لو ادرکته لخدمته ايّام حياتي».