بازگشت

جامعيت علم امام


ما در بحث امامت متذکّر شده ايم که امام عليه السلام عالم به آنچه بوده و آنچه خواهد بود مي باشد، بر ماسوي اللّه احاطه علمي دارد تمام مخلوق مانند گوئي در مقابل چشمش که در يک لحظه تمام آن را مشاهده مي کند مي باشد، علم هر چيزي را دارا است و بايد کسي که مي خواهد با عدل و داد واقعي دنيا را اداره کند، اين چنين باشد.

خوانندگان محترم اگر به متون کتب اعتقادي و اسلامي دقيق شوند، به خوبي مي يابند که امام عليه السلام مجلاّي اتم صفات و علم پروردگار است.

او داراي علم کتابي است که از جزء مختصر آن جناب «آصف بن برخيا» دارا است که مي تواند در يک چشم برهم زدن تخت بلقيس را از شش ماه راه حاضر کند و به سليمان تحويل دهد. [1] .

امام عليه السلام مصداق اتم مؤمني است که در رديف خداي تعالي قرار گرفته و در دو آيه از قرآن به احاطه علمي او اشاره کرده و فرموده:

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ». [2] .

بگو عمل کنيد که خدا به مجرّد آنکه عملي انجام داديد مي بيند، پيامبر اکرم صلي اللّه عليه وآله و ائمّه اطهار عليهم السلام هم مي بينند.

امام عليه السلام اگر احاطه علمي بر ماسوي اللّه نداشته باشد، چگونه از قلوب همه مردم آگاه و سلام ميليونها انسان را که در اطراف و اکناف عالم به او خطاب مي کنند، مي شنود و جواب مي فرمايد (و اگر بگوئيم که آن حضرت نمي شنود. دستور به اينکه سلام بگوئيد، عبث و لغو و غير صحيح است).

اگر امام عليه السلام احاطه علمي بر ماسوي اللّه ندارد پس چرا خداي تعالي فرموده: «وَ کُلَّ شَيْئٍ اَحْصَيْناهُ في اِمامٍ مُبينٍ» [3] يعني علم هر چيزي را در امام و رهبر آشکارا قرار

داده ايم.

جمعي از مفسّرين سنّي و شيعه گفته اند که منظور از امام مبين عليّ بن ابيطالب و ائمّه اطهار عليهم السلام است (مراجعه شود به کتاب «احقاق الحقّ» و کتب تفسير شيعه و کتاب «پاسخ مإ؛ح ح جلد اوّل»).

و بالأخره امامي که يک روز مي خواهد کره زمين را از خطرات حفظ کند، چگونه ممکن است که بر بدن خود احاطه علمي نداشته باشد و خطرات را از خود دور نگرداند و مصالح و علل بقاء را در خود ايجاد نکند و امراض و حوادث را از خود رفع و دفع ننمايد.

بنابراين بدون ترديد بايد معتقد بود که امام عليه السلام به جميع آنچه در دفع و رفع علل مرگ و حتّي علل فرسودگي و پيري مؤثّر است، آگاه مي باشد و طبق آنچه ذيلاً بيان مي شود لازم است که از هر چيزي که براي انسان مضر است، پرهيز کند.

مسأله سوّم

يکي از ضروريّات و قوانين مسلّمه اسلام اين است که انسان حقّ ندارد کاري بکند که براي بدنش ضرر زيادي داشته باشد و حتّي ضرر ضعيف هم به همان مناسبت از حرمت ضعيف و کراهت برخوردار است و مسلّم امام عليه السلام بيش از هر فرد مسلمان ديگر مقيّد است که به دستورات عقلي و شرعي عمل کند و حتّي ترک اولي هم نکند.

بنابراين وقتي که يک موضوع محال عقلي نباشد و بلکه حتّي طبيعي و عادي باشد و بر انسان واجب باشد که به آن عمل کند و آن انسان هم معصوم باشد و کاملاً بر خصوصيّات آن مسأله اطّلاع داشته باشد، ممکن نيست که غير از آن کاري انجام دهد.

امام عليه السلام وقتي بداند که چه غذاها و هواها و حوادثي براي حيات مادّي او ضرر دارد و از طرفي هم مي تواند آنها را رفع و دفع کند و پروردگار هم بر او واجب کرده که نگذارد به وجودش صدمه بخورد و بايد ضررها را از خود دفع کند، طبعاً او هميشه مي ماند و بايد براي از دنيا رفتن سائر معصومين که از اين قانون مستثني شده اند فلسفه اي بيان کرد که خودشان آن را در ضمن کلماتشان فرموده اند، يعني گفته اند:

«ما منّا الاّ مسموم او مقتول» [4] .

يعني: هيچ يک از ما بدون آنکه به دست جنايتکاري کشته شود و يا مسموم گردد، از دنيا نمي رود.

و در احاديث وارد شده که اگر حضرت بقيّةاللّه ارواحنا فداه ظاهر مي بود، او را هم مي کشتند زيرا اگر ظاهر باشد و بخواهد در ميان مردم زندگي کند، نمي تواند غير عادي بماند يعني اگر زهر را مثلاً اجباراً به او خورانيدند، بايد بخورد که قطعاً او را مي کشد.


پاورقي

[1] قضيّه انتقال «تخت بلقيس» و «آصف بن برخيا» در قرآن سوره نمل آيات 38 - 40 ذکرشده است.

[2] سوره توبه آيه 105.

[3] سوره توبه آيه 105.

[4] بحارالانوار جلد 27 صفحه 217 و جلد 44 صفحه 139.