بازگشت

آيا نمي شد که پيشوايان معصوم اسلام بخصوص حضرت خاتم انبياء با


همان گونه که يک طفل بايد ابتداء به دبستان و سپس به دبيرستان و بعد به دانشگاه برود و ممکن نيست که روز اوّل تمام درسهاي نهائي دانشگاه را تعليم بگيرد، هم چنين بشريّت بايد، رشد فکري و استعداد و آمادگي طبيعي که هزاران سال طول مي کشد پيدا کند، تا بتواند نياز جامعه خود را به آن قوانين درک نمايد و طبيعي است که انسان اين رشد و کمال را بدون تجربه هاي مکرّر و احساس نياز، آن هم در دراز مدّت پيدا نمي کند.

توضيح آنکه خداي تعالي انسان را مانند حيوانات خلق نکرده که آنها ناخودآگاه و جبراً از قوانين فطري و غريزي خود پيروي کنند و در زندگي اجتماعي به حقوق يکديگر تجاوز ننمايند.

هم چنين انسانها را مانند ملائکه هم خلق نکرده که از ابتداء بدون هواي نفس طبق دستورات الهي عمل کنند و فقط آنچه را که به آنها تعليم داده شده، بدانند و از تجربه و تحصيل علم زيادتري محروم باشند.

بلکه خداي تعالي بشر را در ابتداء عاري از هر علم و حتّي شعور حيواني خلق کرده ولي به او استعداد فوق العاده اي داده، تا بتواند تحصيل علم کند، در امور اجتماعي و قوانين مدني حقايق را درک نمايد و آن را روي اختيار و سلامت نفس به کار بندد.

طبيعي است که در اين بين جمعي رياست طلب و سودجو فرصت را غنيمت شمرده و بر گُرده مردم سوار مي شوند و تا وقتي مردم کاملاً رشد فکري پيدا نکنند، محال است که قوانين سعادت بخش ديني را بتوانند در ميان جامعه خود پياده کنند و دست جنايتکاران را از حاکميّت بر اجتماع قطع نمايند.

بنابر اين چون لازمه حکومت عدل جهاني، رشد فکري و پذيرفتن جامعه بشريّت حاکميّت خدا را است و هيچگاه دين روي اجبار کسي را وادار به عملي نکرده و نمي کند و از آنجا که تا به امروز آن رشد و کمال در بين جامعه بشريّت کاملاً به وجود نيامده، پيشوايان اديان با داشتن تمام شرائط رهبري نتوانسته اند حکومت واحد جهاني را در روي زمين پياده کنند، زيرا زمينه اش در زمان آنها فراهم نشده بود و تا به حال هم فراهم نشده است.