بازگشت

انديشه جهان شمولي اسلام


اسلام بر پايه ي يک نياز فطري بشر و با يک استدلال حکيمانه بر اين اعتقاد است که اگر قرار باشد جامعه ي بشري به بهترين شيوه اداره شده و بشر روح صلح، امنيت و سعادت واقعي را به خود ديده و راه رشد و تکامل را طي نمايد، راهش اين است که همگان تحت حکومت واحد جهاني مبتني بر قوانين آسماني اسلام درآيند، چراکه اين دين برخلاف مکاتب ديگر مرزهاي ملي، قومي، نژادي، مربوط به رنگ پوست و نظاير آن را از ميان برداشته و قادر است همه ي جهان را تحت قانون واحدي اداره کند. اسلام معتقد است که تنها راه عملي حل مشکل بشر در همه ي قرون و اعصار و رسيدن به صلح و امنيت واقعي اين است که مرزهاي ساختگي و اعتباري که منشأ اختلاف بشري، دسته بندي ها، تضاد منافع، رقابت هاي کشنده و ستيزه جويي ها

و جنگ هاي غيرانساني است از ميان جامعه ي بشري برداشته شود و نهال وحدت، همدلي و مساوات و آزادي معقول در آن کاشته شود.

شايد برخي ها اين ايده و آرمان را «اتوپيا»ي تخيلي و دست نيافتني تصور کنند. [1] اما با نگرش در انديشه هاي بزرگ مشاهده مي شود که اگر چنين جهاني دست نيافتني، اتوپيايي و خيال گونه بود حتي حرفش هم مطرح نمي شد. وقتي انديشمندان و فلاسفه ي بزرگي مانند: افلاطون، ارسطو، سيسرون، اگوستين، توين بي، راسل و نظاير آن ها که مردان انديشمند و صاحبان علم و معرفتند و توانسته اند به فرهنگ و تمدن بشر شکل داده و تأثيرات عميقي را بر محيط زندگي بر جاي بگذارند و از سوي ديگر براي آنان که به تفکر با ارزش ارج مي نهند و نگران آينده و جامعه ي بشري هستند آثار دانشمندان و تفکرات آن ها را رهنموني پر ارزش تلقي مي نمايند چنين جهاني را تصوير و تعريف مي کنند، حتماً مي تواند وجود داشته باشد و دست يافتني هم مي باشد. اگر چنين جهاني قابل تبلور نبود، مکتب هاي توحيدي بشارتش را نمي دادند. پيدايش سازمان هاي مختلف و رنگارنگ جهاني مانند: جامعه ي ملل، سازمان ملل، جامعه ي جهاني حقوق بشر، صليب سرخ، بهداشت جهاني و سازمان جهاني حفظ محيط زيست و نيز صدور اعلاميه هاي عريض و طويل جهاني، همگي خود حاکي از اين است که چنين دنيايي نياز فطري بشر و عملي و امکان پذير است. [2] .

بنابراين، واقعيت اين است که بشر از زماني که پا به عرصه ي حيات گذاشت،

همواره در پي ساختن دنيايي بود تا در آن همه ي بشر به نسبت از حقوق و امتيازات برابر برخوردار بوده و احساس امنيت و رضايت خاطر کنند. مصلحان و متفکران از زمان هاي بسيار دور، به فکر تحقق اين مرحله از تکامل در جامعه ي بشري بوده اند، با اين تفاوت که هر فرد يا گروهي مرحله ي ايده آل را به صورت خاصي تعقيب مي کرده است.

پيامبران الهي عالي ترين راه و مطمئن ترين روش را براي رسيدن به اين آرزو و رسيدن بشر به بينش و عقيده ي واحد ارائه کرده اند به همين سبب خود و پيروانشان و تمامي کساني که به نوعي از مکتب آسماني آنان متأثر بوده اند، همه ي تلاش خود را در تعليم و تزکيه ي انسان ها به کاربرده و همگان را به سوي معبود واحد راهنمايي کرده و انسان ها را در اصل از جوهر و منشأ واحدي معرفي نموده و اختلافات نژادي و قومي و غيره را عارضي و غيراصيل ذکر کرده اند. چنان که در قرآن آمده است:

يا اَيُّهَا النّاس اِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَر وَ اُنْثي وَ جَعَلْناکُم شُعُوباً وَ قَبائِل لِتَعارَفوُا اِنَّ اَکْرَمَکُم عِنْدَاللهِ اَتْقيکُم. [3] .

دين اسلام، آيين فطرت انساني است و همه ي انسان ها با صرف نظر از تعلقشان به طبقه و نژادي خاص در اين جهت مشترک و يکسانند: فِطْرَتَ اللهِ التَّي فَطَرالّناسَ عَلَيْها [4] از اين رو طبيعت تکامل پذير انساني ايجاب مي کند که بالاخره روزي تمامي بشر به اين آيين روآورند. پيامبر اسلام (صلي الله عليه وآله) نيز عهده دار رسالت آن بود تا همگان را به چنين دين جهان شمولي فرا بخواند. آيات فراواني از قرآن کريم در اين زمينه وجود دارد که نشان دهنده ي انديشه ي جهان شمولي اسلام مي باشد. نمونه هايي از آن عبارتند از:

هُوَ الذَّي اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدي وَ دينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدّينَ کُلِّه [5] او کسي است که پيامبر خود را با راهنمايي و دين راست فرستاد، تا مگر آن را بر هر چه دين است، چيرگي بخشد.

قُلْ يا اَيُّهَاالنّاسِ اِنّي رَسُولُ اللهِ اِلَيْکُم جَميعاً [6] بگو اي مردم من فرستاده ي خدا به سوي همه ي شما هستم.

وَ ما اَرْسَلْناکَ اِلاّ کافَةً لِلنّاسِ بشيراً و نذيراً ولکِنَّ اَکْثَرَ النّاسِ لايَعْلَموُنَ [7] و تو را نفرستاديم مگر براي تمامي مردم، بدان سان که هم مژده ده و هم ترساننده باشي. اما [اين را] بيشتر مردم در نمي يابند.

اِنَّ الدّين عِنْدَالله الاسلام [8] همانا دين پيش خدا، فقط اسلام است.

وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرِالاسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ [9] و هر که بجز اسلام ديني بجويد، هرگز از وي پذيرفته نخواهد شد.

وَ ما اَرْسَلْناک اِلاّ رَحَمةً لِلْعالَمين [10] و نفرستاديم تو را مگر رحمتي بر جهانيان.

افزون بر آيات قرآني و استدلالات منطقي و نيز اقتضاي ماهيت فطري بودن اسلام، پيامبر نيز عملا در راه انجام دادن همين رسالت جهاني گام هاي بلندي برداشت و در دوره ي بسيار کوتاه زمام داري خود، ديپلماسي فعالي را در جهت معرفي آيين خود انجام داد، و با نامه نگاري و فرستادن پيک نزد رؤساي قبايل و سران کشورهاي جهان آن روز، به همه اعلام کرد که او مأمور انجام دادن يک وظيفه ي جهاني است.

البته پيروان ساير اديان ومکاتب، براين عقيده بوده اندکه تشکيل جامعه ي جهاني درصورتي ممکن است که همگان داراي عقيده و بينش واحدي ـ که طبعاً همان عقيده و جهان بيني مخصوص خود آنان است ـ باشند ولي در اين ميان تنها

اسلام است که براي وصول به صلح جهاني وحدت عقيده را ضروري ندانسته بلکه معتقد است با رسميت يافتن اصل توحيد و استفاده از نقاط مشترک و کلي اديان ـ که همان اعتراف به لزوم پرستش خدا و نفي هر گونه شرک است ـ مي توان به اين مرحله از تکامل اجتماعي دست يافت. به همين جهت است که از همان آغاز، پيروان خود را دعوت به زندگي مسالمت آميز کرد: يا اَيُّهاالَّذينَ آمَنُوا اْدخُلُوا فِي السِّلْمِ کافَّةً وَ لا تَّتبِعُوا خُطُواتِ الشَّيْطانِ [11] و در باره ي زندگي مسالمت آميز اديان نيز فرمود: يا اَهْلَ الْکِتابِ تَعالوَا اِلي کَلِمَة سَواء بَيْنَنا وَ بَيْنَکُمْ ألاَّ نَعْبُد اِلاّ اللهَ وَ لا نُشْرِک بِه شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذ بَعْضُنا بَعْضَاً اَرْباباً مِنْ دُونِ اللهِ فَاِنْ تَوَّلوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِاَنّا مُسْلِمُونَ. [12] .


پاورقي

[1] اتوپيا (Utopia) يا جامعه ي آرماني، ناکجا آباد: جامعه ي کمال مطلوب که از کتابي به همين نام، نوشته ي توماس مور (14ـ1535 م) دانشمند انگليسي گرفته شده است. توماس مور در اين کتاب، کشوري خيالي را که در آن عدالت و مساوات برقرار باشد، توصيف کرده است.

[2] دوست محمدي، احمد، ديپلماسي و رفتار سياسي در اسلام (جروه درسي)، دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، تهران، 1377 ش، ص ص 66 ـ 65.

[3] الحجرات: 49/13، يعني: «اي مردم، همانا ما شما را آفريديم از يک مرد و زن و شما را تيره ها و قبيله هايي قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد، همانا گرامي ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست».

[4] الروم: 30/30، يعني: «اين سرشتي است که خدا انسان را بر آن آفريده است».

[5] الفتح: 48/28.

[6] الاعراف: 7 / 158.

[7] السبأ: 34/28.

[8] آل عمران: 3/19.

[9] آل عمران: 3/85.

[10] الانبياء: 21/ 107.

[11] البقرة: 2/208. يعني: اي کساني که ايمان آورديد، همگي در صلح و آشتي درآييد و از گام هاي شيطان پيروي نکنيد.

[12] آل عمران: 3/64. يعني: بگو: اي اهل کتاب بياييد بسوي سخني که ميان ما و شما يکسان است، که جز خداي يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم و بعضي از ما بعض ديگر را غير از خداي يگانه به خدايي نپذيرد. هرگاه (از اين دعوت) سرباز زنند، بگوييد: گواه باشيد که ما مسلمانيم.