بازگشت

انتقاد 07 و پاسخ آن


انتقاد کنندگان مي گويند: نقش «امام» در جامعه، حفظ و نگهداري شريعت اسلام و مواظبت کردن از احوال امت و جامعه اسلامي است. و اگر غيبت امام، به آنگونه که «اماميه» مي گويند، ادامه پيدا کند و اقامه حدود و اجراي احکام و جهاد با دشمنان که بايد به وسيله او انجام شود، همگي متوقف گردد و احتياجي که موجب نصب او گرديده برآورده نگردد، بنابراين، وجود چنين امامي با عدمش مساوي خواهد بود.

اين انتقاد نيز سست و بي پايه است، به خاطر اينکه: اولاً: دعوت به حق و تبليغ اسلام، منحصر به شخص امام نيست بلکه اين وظيفه همه مسلمين و مؤمنين است، مگر نه اين است که همواره، اين شيعيانند که تبليغ و ترويج مذهب و شناساندن راه صحيح را به مردم به عهده گرفته و انجام مي دهند. امام شخصاً احتياج به عهده گرفتن اين کار را ندارد، همانگونه که ظهور و گسترش دعوت پيغمبران همواره به وسيله پيروان و مؤمنين به آنها بوده است. و به همين مقدار نيز عذر و بهانه افراد بر طرف شده و حجت بر آنان تمام مي شود و آنان احتياجي به تحمل سفر و از نزديک به حضور امام رسيدن ندارند و پس از وفات آنان نيز تبليغ و ترويج حق، به همين گونه انجام مي پذيرد و اجراي حدود و احکام و جهاد با دشمنان نيز به عهده نمايندگان و فرماندهان آنان بوده و هرگز منحصر به شخص آنان نيست. به همين جهت، در زمان پيغمبران، نمايندگان و فرماندهان آنان اين امور را بدون هيچ سستي و تأخيري انجام مي دادند و هرگز نمي گفتند که بايد خودشان شخصاً به اين کارها بپردازند.

از بيانات فوق، اين مطلب به وضوح روشن شد که علت احتياج به وجود امام اين است که شريعت و قانون اسلام حفظ شده و به همان گونه که وظيفه آنان است تبليغ گردد و اگر کسي و يا کساني پيدا شوند که به اين امور قيام کنند در اين صورت امام حق دارد ساکت بماند و يا پنهان شود و هرگاه که همه امت برترک اين عمل اتفاق کرده و کسي از آنان اين کار را به عهده نگرفت و تمامشان از راه حق و قانون صحيح، منحرف شوند، قهراً امام حق ندارد که در پنهان بماند، بلکه بايد ظاهر شده و اين کارها را شخصاً انجام دهد. همين مطلب، فلسفه وجود امام را عقلاً تشکيل داده و وجوب نصب او را ثابت مي کند.

ثانياً: آنچه عقلاً بر خداوند واجب است، اين مطلب مي باشد که براي هدايت امت و حفظ قانون شريعت و تحصيل امنيت، امامي را نصب کند. هنگامي که امت، راه ظلم و ستم را پيشه سازند و مانع انجام وظيفه او گردند و قصد نابودي او را کنند، در اينجا اين تنها امت هستند که مانع ادامه انجام وظيفه او شده وموجب نهان شدن او گرديده اند وهرگونه فسادي که از اين امر توليد شود، خودشان مسؤول آن خواهند بود، ولي اگر خداوند امام را بميراند و يا او را نصب نکند و ميراندن يا نصب نکردن امام، موجب فساد و هرج و مرج گردد، در اين صورت مقصر و عامل اصلي در ايجاد فساد و هرج و مرج خداوند خواهد بود. پرواضح است که حق تعالي هرگز موجب فساد و هرج و مرج نمي شود. [1] .


پاورقي

[1] مرحوم «علاّمه حلي» در کتاب «کشف المراد» در بحث «وجوب نصب امام» پس از توضيح کلام «خواجه نصيرالدين طوسي» که فرموده: «وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا؛ يعني وجود امام براي مردم لطف خداوند است و حکومت او بر جامعه لطف بهتري است براي آنان واگر در اين زمان امام شخصاً اداره امور جامعه را به دست نمي گيرد، اين ما هستيم که موجب آن شديم»، مي گويد:

«تحقيق در اين باره اين است که فايده و ثمره نيکوي امامت در اجتماع بشري به چند چيز حاصل مي شود:

اول اينکه: خداوند امام را به طور واضح نصب کند و امکان اداره صحيح امور مردم را به او بدهد، اين کار را خداوند انجام داده است.

دوم اينکه: امام نيز حاضر به قبول منصب امامت گرديده و آماده انجام وظيفه خود بشود. اين کار را نيز امام به نوبه خود انجام داده است.

سوم اينکه: مردم نيز به وظيفه خودنسبت به وي عمل کنند به اين معنا که فرمان او را بپذيرند و در اداره امور، او ياري دهند. اين همان چيزي است که مردم آن را انجام نداده اند. پس بنا بر اين، تنها امت بوده اند که از شامل شدن لطف خداوند نسبت به خود جلوگيري به عمل آورده اند، نه خداوند و نه شخص امام». (کشف المراد، ص 285).