بازگشت

در دربار


«متوکل» به واسطه «دمل» بسيار بزرگي که در آورده بود سخت بيمار شد، به طوري که از شدت درد رو به مرگ بود و هيچ کس را جرئت «نيشتر» زدن نبود. مادر «متوکل» (شجاع) نذر کرد چنانچه پسرش از اين بيماري بهبود يابد، مال زيادي را از اموال خود براي امام هادي عليه السلام بفرستد. «فتح بن خاقان» يکي از بزرگان و مقرب ترين افراد نزد خليفه [1] - به «متوکل» گفت: خوب است کسي را به نزد «ابوالحسن هادي» بفرستي و از او در مورد علاج اين بيماري پرسش ‍ کني؛ زيرا چه بسا او دستوري دهد و معالجه اي براي اين بيماري بداند، «متوکل» گفت: کسي را نزدش بفرستيد، پس فرستاده «متوکل» رفت و به همراه دستورالعملي براي معالجه برگشت که در اثر آن، «متوکل» معالجه شد.... [2] .

«متوکل» در پي سعادت هايي که از امام هادي عليه السلام در «مدينه» مي شد، حضرت را به وسيله «يحيي بن هرثمه» به «سامرا» فرا خواند. امام همراه افراد خانواده خود به طرف «سامرا» به راه افتادند. «يحيي» خود خدمتگزاري امام را به عهده گرفت و از تقواي حضرت شگفت زده شده بود. کاروان صحرا را درنورديد تا آن که به «بغداد» رسيد.

«يعقوبي» نقل مي کند همين که امام به «ياسريه» رسيد، «اسحاق بن ابراهيم»، حاکم «بغداد» به ديدار امام عليه السلام آمد و چون علاقه و شيفتگي مردم را به ايشان ديد از حضرت خواست شب را در «بغداد» به سر برد. [3] .

«يحيي»، حاکم «بغداد» را در جريان امر گذاشت، حاکم «بغداد» گفت: «اين مرد (امام هادي عليه السلام) زاده رسول خدا صلي اللّه عليه و آله است و تو، انحراف «متوکل» را از اهل بيت مي داني! پس اگر به او کلمه اي عليه امام بگويي او را خواهد کشت و روز قيامت، پيامبر صلي اللّه عليه و آله خصم تو خواهد بود...». «يحيي» پاسخ داد: «به خدا سوگند! جز نيکي از او نديدم و چيزي که نپسندم از او نيافتم...». سپس «بغداد» را ترک کرده و راه «سامرا» را در پيش ‍ گرفتند، همين که به مقصد رسيدند، «يحيي» خود را شتابان به «وصيف ترکي» که از سران حکومت به شمار مي رفت رساند و او را از رسيدن حضرت آگاه ساخت، «وصيف» نيز او را از نقل سخناني که موجب رسيدن گزندي به امام عليه السلام گردد برحذر داشت و گفت: «اي يحيي! به خدا سوگند اگر سر مويي از امام عليه السلام کم شود، تنها تو مسئول آن خواهي بود...».

و «يحيي» از يکي بودن سخنان «اسحاق» و «وصيف» درباره محافظت از امام عليه السلام و سلامتي او متحير شد. [4] .

نفوذ امام تا آنجا بود که هنگام آمدن آن حضرت به نزد «متوکل»، تمامي درباريان و نگهبانان قصر بي اختيار به احترام ايشان قيام مي کردند و بدون کم ترين بهانه جويي و به انتظار گذاشتن، بي درنگ درها را مي گشودند و پرده ها را کنار مي زدند. [5] .


پاورقي

[1] مروج الذهب، ج 4، ص 86. (وکان الفتح بن خاقان الترکي مولاه اغلب الناس عليه و اقربهم منه و اکثرهم تقدما عنده... و کان له نصيب من العلم، منزلة من الادب و الف کتابا في انواع من الادب ترجمه بکتاب «البستان».)، ابن نديم نيز مي گويد: اما الفتح بن خاقان، فکان من کبار رجال دار الخلافة و کان يحضر لمجالسة المتوکل... (الفهرست، ص 116-117).

[2] الکافي، ج 1، ص 499؛ الارشاد، مفيد، ج 2، ص 302.

[3] تاريخ يعقوبي، ج 3، ص 209، (به نقل از: زندگاني امام علي الهادي عليه السلام، باقر شريف قرشي، ترجمه سيد حسن اسلامي، ص 263).

[4] مرآة الزمان، ج 9، ص 553؛ تذکرة الخواص، ص 359، (به نقل از: زندگاني امام علي الهادي عليه السلام، باقر شريف قرشي، ترجمه سيد حسن اسلامي، ص 263)؛ بحار الانوار، ج 50، ص ‍ 207-208.

[5] مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 406؛ بحار الانوار، ج 50، ص 203.