بازگشت

شيوه هاي مبارزات سياسي عسکريين


مبارزات سياسي عسکريين عليهماالسلام همچون مبارزات فکري و عقيدتي آنان، شيوه ها و ابعاد مختلف و متعددي دارد؛ از سياست تقيه گرفته، تا نفوذ دادن برخي از شيعيان در کارهاي حکومت، [1] و از حفظ و نگهداري شيعيان [2] و رسيدگي به وضعيت آنان، [3] تا تاءييد و حمايت برخي از گروه هاي انقلابي [4] و مهم تر از همه تقويت و گسترش سازمان مخفي وکلا است. سازماني که در دوره امام صادق عليه السلام پي ريزي شد و در دوره عسکريين عليهماالسلام با شتاب بيشتري رو به توسعه و گسترش ‍ گذاشت. درباره اين سازمان و عوامل گسترش آن در عصر و اهميت، ويژگي ها و سير تاريخي آن، در فصل بعدي به طور مفصل گفت و گو خواهيم کرد. در اينجا تنها به عنوان طرح بحث و نه بيشتر، اشاره اي گذرا خواهيم داشت به سياست «تقيه» و اهميت آن به عنوان کليد فهم تاريخ امامان شيعه عليهم السلام.

در مورد «تقيه» به طور خلاصه بايد گفت: در حقيقت يک شکل پيچيده از مبارزه است؛ تقيه بيکاري نيست که پنهانکاري است و در تمامي شکل هايش يک نوع جهاد و دفاع و زمينه سازي است. التقية من ديني و دين آبائي و لا ايمان لمن لا تقية له» [5] ؛ «تسعة اعشار الدين في التقية و لا دين لمن لا تقية له» [6] «المؤ من علوي، المومن مجاهد، اما في دولة الباطل بالتقية و في دولة الحق بالسيف». [7] .

«تقيه» رمز حيات و بقاي شيعه در طول تاريخ در برابر همه طاغوت ها و قدرت هاي استکباري است. تاريخ تقيه امامان شيعه کليد فهم تاريخ تشيع است و بدون آن حرکت ائمه شيعه عليهم السلام قابل تحليل نيست، و هزار اتهام بي سياستي، سادگي، ضعف، ترس و دنياطلبي در کمين قضاوت ما است. ما به ناچار از اين همه مي گذريم و با سه سخن از امام علي عليه السلام و امام هادي عليه السلام و امام عسکري عليه السلام در باب اهميت «تقيه»، اين فراز را به پايان مي بريم و تحقيق بيشتر در مورد «مفهوم»، «ضرورت»، «اهداف»، «ابعاد»، «نقش» و «فقه تقيه» و از همه مهم تر «تاريخ تقيه امامان شيعه» را به عنوان کليد فهم و تحليل تاريخ تشيع به عهده خود شما مي گذاريم.

علي عليه السلام در خطبه «شقشقيه» مي فرمايد: «ابوبکر خلافت را همچون پيراهني پوشيد و بر خود پيچيد، با اين که مي دانست جايگاه من از خلافت همچون محور از آسيا است. حکومت بدون من نمي چرخد؛ چون سيلاب دانش از دل من سرازير مي شود، و هيچ پروازکننده اي در فضاي علم و دانش به اوج رفعت من نمي رسد.

من کنار کشيدم و دامان جمع کردم و در اين انديشه رفتم که با دست بريده بجنگم يا بر اين گمراهي کور صبر کنم. اين گمراهي که بزرگ را مي شکند و کودک را پير مي سازد، مؤ من را در رنج مي کوبد تا به ديدار پروردگار خويش ‍ برسد.

ديدم صبر بر اين همه سزاوارتر و معقول تر است. پس صبر کردم با چشم تر، و گلوي درد. مي ديدم که ميراث من به غارت مي رفت». [8] .

و اين همان تقيه علي عليه السلام است. بايد در هنگام تنهايي و با دست بريده، صبر کند تا اين نسلي را بسازد و زمينه هايي را فراهم کند، که ساخت و فراهم کرد.

از دل «ابوبکر» و «سعد بن عباده»، سرداران خودش را بيرون کشيد، و همو که از روي دست هاي پر قدرت رسول صلي اللّه عليه و آله کنارش ‍ گذاشتند، پس از 25 سال سر برافراشت و با تمام نقشه ها و برنامه ريزي هاي دقيق و حساب شده به رهبري پرداخت و همين قلب زنده او است که امروز در سينه هاي ما مي طپد.

امام هادي عليه السلام نيز به داود صرمي مي فرمايد:

قال لي: يا داود لو قلت ان تارک التقية کتارک الصلوة لکنت صادقا. [9] .

اي داود! اگر مي گفتم که چشم پوش از تقيه همچون تارک الصلوة است در اين گفته صادق بودم.

در اين روايت، «ترک تقيه» تا حد «ترک نماز» و وجوب تقيه به پايه وجوب و اهميت نماز رسيده است.

امام عسکري عليه السلام به يکي از شيعيان خود که دوستش را به «تقيه» راهنمايي کرده بود فرمود: «تو مصداق سخن پيامبر صلي اللّه عليه و آله هستي که فرمود: کسي که ديگري را به کار خيري راهنمايي کند گويا آن را انجام داده»، آنگاه امام فرمود:

خداوند به خاطر تقيه دوستت به تعداد همه عاملين و تارکين تقيه، از شيعيان و دوستان و محبين ما، براي او اجر و ثواب قرار داد، به طوري که کمترين آن ثواب ها مي تواند باعث بخشش گناهان يکصد ساله شود و همه آنچه از اجر و پاداش براي دوست تو هست براي تو هم به خاطر راهنمائي ات هست». [10] .

واضح است که اين همه پاداش به خاطر آثار فراوان تقيه است. شدت تقيه در دوره آن حضرت تا آنجا بود که در بعضي از اوقات به شيعيان خود پيام مي فرستاد که براي حفظ جانتان به من سلام نکنيد و با دست اشاره ننمائيد. [11] و به يکي از شيعيان خود صريحا فرمود: اگر تقيه نمي کردي کشته مي شدي، با تقيه و پنهانکاري و يا مرگ و کشته شدن. [12] .


پاورقي

[1] دکتر جاسمحسين، مي نويسد: «سازمان اماميه (وکلا) به هواداران خود اجازه مي داد در دستگاه خلافت عباسي کار کنند. از اين رو، محمد بن اسماعيل بن بري و احمد بن حمزه قمي مقامات والايي در وزارت اشغال کردند. (رجال، نجاشي، ص 254). نوح بن دراج، قاضي «بغداد» و پس از آن قاضي کوفه بود چون بستگان او از کارگزاران امام جواد عليه السلام بودند، عقيده خود را در طول اشتغال به اين سمت پنهان داشت. (همان، ص 80 و 98). بعضي ديگر از اماميه؛ مانند حسين بن عبدالله نيشابوري، حاکم بست و سيستان شد و حکم بن عليا اسدي به حکومت بحرين رسيد، هر دو نفر به امام جواد عليه السلام خمس مي پرداختند که حالي از بيعت پنهاني ايشان با امام نهم است (الکافي، ج 5، ص 111 و الاسيصار، ج 2، ص 58، (تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، ص 79).

[2] ر. ک: بحار الانوار، ج 50، ص 140، 254، 269، 298 و 270.

[3] ر. ک: همان، ص 304 و 259، نيز، ر. ک: حياة الامام العسکري عليه السلام، محمد جواد طبسي، ص 261 - 266.

[4] ر. ک: تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم عليه السلام، دکتر جاسم حسين، ص 85-89. (بسياري از مورخين؛ مانند اصفهاني روايت مي کنند که قيام هاي علويان در سال (250 و 251 ه‍) در نواحي کوفه، طبرستان، ري، قزوين، مصر و حجاز آغاز شد. امکان دارد اين قيام ها از سوي يک گروه يا دقيق تر بگوييم: توسط يک رهبر، هدايت شده باشد.... علي رغم جبهه زيدي قيام، بسياري از اماميه مخلص نيز شرکت داشتند. بنا به گفته ابن عقده، پرچم دار قيام مکه، محمد بن معروف حلي، متوفاي (250 ه‍) بود که از برجستگان اماميه در حجاز به شمار مي آمد. (رجال نجاشي، ص 280). علاوه بر آن، رهبر قيام کنندگان کوفه، يحيي بن عمر بود که در سال (250 ه‍) مورد سوء قصد قرار گرفت و مورد ستايش ابوالقاسم جعفري، وکيل امام هادي عليه السلام قرار داشت و همدردي او را به خود جلب کرد. (طبري، ج 3، ص 1522).

علاوه بر آن، بنا به گزارش مسعودي، علي بن موسي بن اسماعيل بن موسي کاظم در قيام ري شرکت داشت و خليفه معتز او را دستگير کرد. چون اين شخص نوه اسماعيل بن موسي کاظم، مبلغ آيين اماميه در مصر بود بسياري محنمل به نظر مي رسد که قيام وي اصولا امامي بوده باشد. (مروج الذهب، ج 7، ص ‍ 404) افزون بر آن، طبري اطلاعات لازم را درباره فعاليت هاي مخفي اماميه و نقش ايشان را در قيام مي دهد. مقامات دولتي، قيام را بيشتر زيدي مي دانستند تا امامي، او همچنين گزارش مي دهد که جاسوسان عباسي مکاتباتي را بين رهبر قيام کنندگان در طبرستان، موسوم به حسن بن زيد و برادرزاده اش: موسوم به محمد بن علي بن خلف العطار و کشف کردند. اين هر دو نفر از هواداران امام دهم، حضرت هادي عليه السلام بوده اند. (طبري، ج 3، ص 1362 و 1683، و اختيار، ص 68.).

... اماميه ادعاي هر علوي که خود را قائم و مهدي موعود از سوي پيامبر صلي اللّه عليه و آله بداند تکذيب کردند، ولي با بعضي از قيام هاي علويان که به ايشان وفادار بودند همدردي نشان مي دادند. همين مطلب، ما را به نکته رهنمون مي سازد که ائمه دو روش را براي وصول به اهداف حقه خود طرح ريزي کرده بودند؛ نخست فعاليت هاي علمي، فرهنگي و مذهبي که با اشاعه آن در ميان مردم بدون آن خود را به ظاهر درگير مسائل سياسي کنند همت گماشتند. دوم، بعضي از قيام هاي شيعيان که وفادار به خود بودند را در پنهاني مورد حمايت قرار دادند. بدان اميد که بتوانند قدرت را به دست آورده و پس از موفقيت به ايشان واگذار کنند.

[5] وسائل الشيعة، ج 11، ص 460. (تقيه از دين من و دين پدران من است، کسي که تقيه ندارد ايمان ندارد).

[6] همان، (نه دهم دين در تقيه است و کسي که تقيه ندارد، دين ندارد).

[7] همان، ص 464. (مؤ من همواره مجاهد است، در حکومت باطل با تقيه و در حکومت حق با شمشير).

[8] نهج البلاغه، خطبه 3، معروف به خطبه شقشقيه.

[9] وسائل الشيعه، ج 11، ص 466. (به نقل از: سرائر، ابن ادريس، و بحار الانوار، ج 50، ص 181).

[10] احجاج، طبرسي، ج 2، ص 266. (به نقل از: حياة الامام العسکري عليه السلام، محمد جواد طبسي، ص 240).

[11] بحار الانوار، ج 50، ص 269. (به نقل از: همان، ص 238).

[12] اثبات الوصيه، ص 243. (به نقل از: همان، ص 238).