بازگشت

وضعيت فکري، سياسي و اجتماعي شيعه در آستانه غيبت صغري


در اين فصل، مروري خواهيم داشت به وضعيت فکري و سياسي - اجتماعي شيعه در آستانه عصر غيبت، به عنوان يکي از مهم ترين و اصيل ترين گروه هاي اسلامي و قوي ترين احزاب مخالف خلفا و حکومت.

در اين دوره، شيعه به لحاظ «فکري» از شاگرداني مبرز برخوردار است، شاگردان و اصحابي که به وسيله ائمه عليه السلام پرورش يافته و اصول به آنها القا شده و در کتاب هاي «چهار صدگانه» (اصول اربعماة) نگارش و تدوين يافته است، مباني اعتقادي و فقهي شيعه توسط ائمه عليه السلام تبيين و با سفارش و اصرار همانان در کتاب ها جمع آوري و تدوين گشته است.

به لحاظ «سياسي» وضع، خيلي حساس و بحراني است. امامان شيعه در محاصره قرار مي گيرند و علي رغم «تقيه» شديد، براي کنترل بيشتر از «مدينه» به «سامرا» آورده مي شوند. دسترسي شيعيان به امام، بسيار سخت و خطرآفرين است. در اين مرحله که مبارزه بسيار حساس و پيچيده شده، طرح مبارزاتي شيعه در سازمان مخفي وکالت، سازماني تشکيلاتي و بسيار پيچيده است که جز مطالعه دقيق، و بررسي و غور در زواياي پنهان آن نمي توان به عمق و پيچيدگي و نقش ارزنده آن در اين مرحله حساس پي برد.

امام عليه السلام در اين مرحله با تماس هاي حساب شده و پنهاني، بسط و توسعه اين سازمان و در نتيجه حفظ و تقويت و گسترش شيعه مي پردازد.

تاءييد و حمايت برخي از قيام هاي علويان براي ايجاد ضعف در پايه هاي حکومت عباسي و يا کم کردن ظلم و بيداد آنان، از ديگر اقدامات ائمه شيعه عليهم السلام در اين مرحله تاريخ ساز از مبارزات است.

به لحاظ «اجتماعي» توده شيعه تحت فشار و ظلم شديد خلفا است؛ اموال آنان مصادره و جان آنان در معرض خطر است. آنها را از پست ها و سمت هاي مهم، اخراج و تا آنجا که ممکن باشد در تنگنا و فشار قرار مي دهند. تعدادي از آنان با سياست «تقيه» در «دربار» و پست هاي حساس، نفوذ کرده تا در مواقع ضروري بتوانند اقدامات مفيدي انجام دهند.

رهبري شيعه در اين دوره گر چه محصور است، ولي همچون ديگر ائمه عليهم السلام از نفوذ فوق العاده اي در ميان همه اقشار مردم برخوردار است.

«کليني» از مردي از «بني حنيفه» از اهالي «بست» و «سيستان» نقل مي کند که او گفت: در آغاز خلافت «معتصم» در سالي که ابوجعفر امام جواد عليه السلام به حج رفته بودند، من به او همراه بودم. روزي که با هم بر سر سفره نشسته بوديم و جمعي از درباريان نيز حاضر بودند، به وي گفتم: فدايت شوم! حاکم ما مردي است که دوستدار شما اهل بيت است و در ديوان او براي من مالياتي مقرر شده است، اگر صلاح بدانيد براي او نامه بنويسيد و سفارش کنيد به من نيکي کند.

ابوجعفر فرمود: من او را نمي شناسم.

من عرض کردم: فدايت گردم، همان طوري که گفتم، او از دوستداران شما اهل بيت مي باشد و نامه شما براي او به نفع من خواهد بود. پس کاغذ گرفت و نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم، اما بعد، رساننده اين نامه، مذهب و مرامي جميل از تو ياد کرد، همانا آن عملي براي تو (مفيد) است که در نيکي انجام دهي، به برادرانت نيکي کن و بدان که خداي - عزوجل - حتي از سنگيني يک ذره و يک خردل از تو سؤ ال مي کند.

آن مرد گفت: چون وارد «سيستان» شدم، قبلا خبر به حاکم، حسين بن عبدالله نيشابوري رسيده بود، دو فرسخ به شهر مانده به پيشواز من آمد و من نامه را به او دادم، نامه را بوسيد و بر چشمانش گذاشت و به من گفت: خواسته ات چيست؟

گفتم: در ديوان تو بر من مالياتي مقرر شده است.

دستور داد، آن ماليات را از من بردارند و گفت: تا زماني که من حاکم هستم مالياتي پرداخت نکن، آنگاه از افراد خانواده ام پرسيد، تعداد آنها را به او گفتم، دستور داد مقداري بيش از هزينه زندگي مان براي من و آنان مقرر گرديد؛ پس مادام که او زنده بود مالياتي نپرداختم و تا زمان مرگش مقرري ما قطع نکرد. [1] .


پاورقي

[1] الکافي، ج 5، ص 111-112؛ بحار الانوار، ج 50، ص 86-87.