تغيير ماهيت و اهداف فتوحات
بدون ترديد هدف از فتوحات در اسلام، رحمت و شفقت براي بلاد مفتوحه و رهايي مردم آن، از زير يوغ بردگي و بيدادگري، پياده کردن نظام صحيح اسلامي در آنجا است، نه کشتار و انتقام و رسيدن به غنايم. از اين رو، بر ارتش اسلامي لازم است که قبل از جنگ، مردم را به اسلام دعوت کرده و محاسن اسلام را بر آنها عرضه بدارد. جهاد در اسلام اهداف و آداب خاصي دارد که در جاي خود مضبوط است. [1] ولي اين اهداف و آداب در هيچ کدام از فتوحات اين عصر به چشم نمي خورد.
به گفته «ابن اثير»: «عباس بن يعقوب» در سال (237 ه) به قلعه «ابن ثور» حمله برد و غنيمت ها و اسيراني به دست آورد و آنگاه آنها را کشت و از آنجا عازم شهر «قصر يانه» شد و آنجا را هم غارت کرد و سوزاند و ويران نمود.
او در سال (238ه) با عده زيادي وارد شهر «قصر يانه» شد، غنيمت ها گرفت و ويراني ها به بار آورد. و از آنجا به شهرهاي «قطانيه»، «سرقوسه»، «نوطس» و «رخوس» لشکر کشيد و پس از به دست آوردن غنايم آنجا را به آتش کشيد و در سال (242 ه) با ارتشي حرکت کرد و قلعه هاي زيادي را گشود و در سال (243 ه) باز به شهر «قصر يانه» حمله کرد، مردم شهر براي مقابله با او از شهر خارج شدند و با او به جنگ پرداختند، ولي آنها را شکست داد و عده زيادي از آنها را کشت، و از آنجا عازم «سرقوسه» شد و آنجا را غارت کرد و آتش زد و ويران نمود. و از آنجا به «قصر الحديد» آمد و آنجا را محاصره کرد و بر رومياني که در آن قصر بودند سخت گرفت تا حاضر شوند 000 /15 دينار به او بدهند، ولي نپذيرفت و محاصره را ادامه داد تا ناچار شدند که قصر را به او تسليم کنند به شرط آن که 200 نفر را آزاد کند، آنگاه پذيرفت و هر چه در قصر بود تملک کرد و تمام نفراتي که در آنجا بودند به جز 200 نفر فروخت و قصر را ويران کرد. [2] .
مي بينيم که صحنه هاي فتوحات از اهداف و روش هاي فتوحات اصيل اسلامي چقدر فاصله گرفته است. نه قبل از جنگ و نه بعد از آن، دعوتي به اسلام نبود، با اين که وجوب اين دعوت از واضحات شريعت اسلام به شمار مي آيد. همانطور که اسيران را برخلاف موازين اسلامي مي کشتند و يا درختان و شهرها را بي جهت به آتش مي کشيدند. يک نمونه ديگر از به آتش کشيدن شهرها در جريان جنگ «تفليس» قبلا اشاره شد.
«ابن اثير» در يک نمونه ديگر نقل مي کند که: «منتصر» خليفه عباسي در سال (248 ه) «وصيف» ترک را به جنگ روميان فرستاد، اين کار به اشاره و اصرار «احمد بن خصيب» وزير «منتصر» صورت گرفت. و علت آن کينه و اختلافي بود که بين «احمد بن خصيب» و «وصيف» بود. از اين رو، «احمد»، «منتصر» را تحريک کرد و وا داشت تا «وصيف» را از ارتش جدا و براي جنگ بفرستد، «منتصر» هم او را به عنوان مرزباني به همراه 000 /12 سپاهي به مدت 4 سال فرستاد و دستور داد که همين طور با «روميان» بجنگد تا فرمان بعدي. [3] .
ملاحظه مي شود که، ميزان و ملاک حرکت و جنگ ها، فنح اسلامي نبوده، بلکه حول محورهاي ديگري، همچون درگيري هاي سياسي و بغض و کينه هاي شخصي و يا... دور زده است.
پاورقي
[1] ر.ک: وسائل الشيعة، ج 11.
[2] الکامل ج 7، ص 61.
[3] همان، ص 111-112؛ طبري، ج 11، ص 74.