بازگشت

ايران


در زمان «معتصم»، «فارس» و «ماوراءالنهر»، ميدان جنگ و کشت و کشتار بود. در منطقه «زنجان»، «اردبيل» و «آذربايجان»، جنگ مسلحانه اي بين «بابک خرمي» از يک طرف و «افشين» و «بغاي» بزرگ، به نمايندگي از جانب خليفه، از طرف ديگر؛ درگير بود. اين جريان از سال (221 تا 223 ه‍) ادامه داشت تا بالاخره «بابک» به دست «معتصم» کشته شد و سرش را به «خراسان» فرستاد و بدنش ‍ را در «سامرا» به دار آويخت. [1] .

در سال (224 ه‍) «مازيار» در «طبرستان» بر عليه «معتصم» قيام کرد و با سپاه او جنگيد. [2] .

در سال (234 ه‍) «محمد بن بعيث» که از زندان «متوکل» گريخته بود در «آذربايجان» به مدت 8 ماه، جنگ ها و آشوب هايي به پا کرد. اين جنگ ها تا هنگامي که «بغاي شراپي» از طرف حکومت او را سرکوب کرد و شهر را فتح نمود، ادامه داشت. [3] .

«بغا»، «ابن بعيث» را به «سامرا» برد و در آنجا به زندانش ‍ انداخت و وزنه اي سنگين به گردن او آويزان کرد و او بر همين حال بود تا مرد. [4] .

در سال (238 ه‍) در «تفليس»، بين «اسحاق بن اسماعيل» و سپاه «بغا» جنگي در گرفت که «بغا» شهر را به آتش کشيد؛ چون شهر از چوب صنوبر ساخته شده بود، خيلي سريع سوخت و در نتيجه، حدود پنجاه هزار نفر تلف شدند و بقيه هر کس از آتش جان سالم برده بود اسير شد. سپاهيان «بغا» جنازه ها را قطعه قطعه کرده و حتي لباس مردگان را هم به يغما بردند. [5] .

در سال (253 ه‍) در زمان «معتز»، جنگي در خارج «همدان» بين «عبد العزيز بن ابي دلف» با بيش از بيست هزار نفر از فقراي شورشي و ارتش خليفه به فرماندهي «موسي بن بغا» رخ داد، در اين نبرد «عبد العزيز» شکست خورد و يارانش کشته شدند. [6] .

از سال (253 تا 265 ه‍) که «يعقوب ليث صفار» در گذشت، شهرهاي «فارس» و «عراق» کما بيش مورد تاخت و تاز سپاهيان «يعقوب» قرار داشت. [7] .

«يعقوب ليث» مصلحت مي ديد که با خلفاي عباسي، اظهار دوستي کند، گرچه او در مقام و موقعيتي قرار داشت که خلفاي عباسي، قادر به جنگ با او نبودند. از اين رو، به ناچار از ترس فتنه و شورش او، با وي به مدارا رفتار مي کردند و رضايتش را فراهم مي نمودند. [8] .

«يعقوب» همواره در فکر استقلال و خارج کردن «ايران» از سلطه عباسيان بود و اين خواست قلبي خود را آشکار نکرد، مگر در بستر مرگ وقتي که به فرستاده و قاصد خليفه گفت: «به خليفه بگو: «فعلا که من بيمار و ناتوانم، اگر مردم، از دست تو راحت شده و تو هم از دست من آسوده مي شوي و اگر خوب شدم بين من و تو جز اين شمشير حاکمي نخواهد بود [9] » پس از مرگ «يعقوب» برادرش «عمرو بن ليث» جانشين او شد، ولي او به خليفه نامه نوشت و اطاعت او را گردن نهاد. [10] .

از سال (261 ه‍) «نصر بن احمد ساماني» تا حد زيادي استقلال پيدا کرد و بر شهرهاي «ماوراء النهر» تا منطقه «بخارا» و «سمرقند» تا «خراسان» حکومت کرد [11] تا اين که در سال (279 ه‍) در گذشت و برادرش «اسماعيل بن احمد» جانشين او شد. [12] .


پاورقي

[1] الکامل، ج 6، ص 478.

[2] همان، ص 495.

[3] همان، ج 7، ص 47.

[4] همان، ص 47.

[5] همان، ص 68.

[6] همان، ص 178.

[7] ر.ک: همان، ص 184-326؛ تاريخ الاسلام، دکتر حسن ابراهيم حسن، ج 3، ص 65-67.

[8] همان، ص 327.

[9] همان، ص 325-326.

[10] همان، ص 326؛ تاريخ الاسلام، ج 3، ص 67.

[11] همان، ص 279.

[12] همان، ص 456.