بازگشت

قيام هاي علويان


در اين دوره، قيام هاي متعددي توسط «علويان» و با شعار و طرفداري «رضاي آل محمد» (صلوات الله عليه) در اطراف و اکناف کشور اسلامي به وقوع پيوست که در حقيقت، فرياد اعتراضي بود به ظلم و ستم خلفا به توده مردم عموما، و به آنها خصوصا

قبل از اين که به توضيح بيشتر اين قيام ها بپردازيم، مناسب است به گوشه اي از ظلم و بيداد و انواع شکنجه هايي که خلفا نسبت به اين دسته از مردم روا مي داشتند، اشاره کنيم.

«متوکل» رسما اظهار انزجار و تنفر از «ذريه علي عليه السلام» و «علويين» مي کرد. آل ابي طالب در زمان او مصائبي را متحمل شدند که در عهد هيچ يک از خلفاي ستمگر پيشين نديده بودند. او «علويان» را در محاصره اقتصادي قرار داد و رسما هرگونه احسان و نيکي در حق آنان را منع کرد و متخلفان را به سختي کيفر مي داد [1] ، مردم نيز از ترس کيفرهاي او از هر نوع کمک و ياري به آنان خودداري مي کردند، فقر و تهيدستي آنان به حدي رسيد که در اختيار گروهي از زنان علوي، تنها يک پيراهن بود و آنان به ترتيب آن را به تن کرده و نماز مي خواندند و سپس به ديگري مي دادند و خود عريان پشت دستگاه نخ ريسي مي نشستند. [2] .

در همان زمان «متوکل» ميليون ها دينار خرج عياشي هاي خود مي کرد و اموال بي حسابي به رقاصه ها، دلقک ها و آوازخوانان مي داد.

«ابوبکر خوارزمي» نويسنده بزرگ «آل بويه»، متوفاي (383 يا 393) طي نامه اي که در آن، سختگيري هاي «عباسيان» نسبت به «علويان» را شرح مي دهد و انگشت روي جنايت هاي «متوکل» مي گذارد، مي نويسد:

«پيشوايي از پيشوايان هدايت و سيدي از سادات خاندان نبوت از دنيا مي رود، کسي جنازه او را تشييع نمي کند و قبر او گچکاري نمي شود. اما چون دلقک و مسخره اي، و يا بازيگري از «آل عباس» مي مرد، تمام عدول (عدول دارالقضاء) و قاضيان، در تشييع جنازه او حاضر مي شوند و قائدان و واليان براي او مجلس عزاداري به پا مي دارند! دهريان و سوفسطائيان از شر ايشان (آل عباس) در امانند، ليکن آنها هر کس را شيعه بدانند به قتل مي رسانند، هر کس نام پسرش را «علي» بگذارد خونش را مي ريزند.

... «علويان» را از يک وعده خوراک، منع کنند، در حالي که خراج... به مصرف... ميرسد. «متوکل عباسي» 12000 کنيز داشت، اما سيدي از سادات اهل بيت فقط يک کنيز (خدمتکار) «زنگي» يا «مسندي» دارا بود... يک وعده خوراک و يک جرعه آب را از اولاد فاطمه سلام الله عليه دريغ مي دارند. قومي که خمس بر آنان حلال و صدقه حرام است و گرامي داشتن و دوستي نسبت به ايشان واجب است، فقر، مشرف به هلاکت هستند؛ يکي شمشير خود را گرو مي گذارد و ديگري جامه اش را مي فروشد. آنان گناهي ندارند جز اين که جدشان «نبي» و پدرشان «وصي» و مادرشان «فاطمه» و مادر مادرشان «خديجه» و مذهبشان ايمان به خدا و راهنمايشان قرآن است، من چه بگويم درباره قومي که تربت امام حسين عليه السلام را شخم زدند و در محل آن زراعت کردند و زائران قبرش را به شهرها تبعيد نمودند.» [3] .

«متوکل» به حاکم خود در «مصر» دستور داد با «علويان» بر اساس قواعد زير برخورد کند:

به هيچ يک از علويان هيچ گونه ملکي داده نشود، نيز اجازه اسب سواري و حرکت از «فسطاط» به شهرهاي ديگر داده نشود.

چنانچه دعوايي مابين يک علوي و غير علوي صورت گرفت، قاضي نخست به سخن غير علوي گوش دهد و پس از آن بدون گفت و گو با علوي آن را بپذيرد. [4] .

«متوکل»، «علويان» را از زيارت قبر امام حسين عليه السلام و نزديک شدن به «کوفه» باز داشت. او همچنين شيعيان آنها را از رفتن در اين مشاهد مشرفه ممنوع نمود و دستور داد: مزار امام حسين عليه السلام را نابود و اثري از آن باقي نگذارند، به دستور او آنجا را با گاوآهن شخم زدند و کشت نمودند. [5] .

او قبر امام حسين عليه السلام را به آب بست، ليکن آب به گرد قبر حلقه زد و آنجا را فرا نگرفت، لذا از آن پس «حائر» ناميده شد. [6] .

هر کسي را که به او نسبت طرفداري و دوستدار علي عليه السلام و خاندان او مي دادند، نابود کرده مالش را مصادره مي کرد. [7] .

کينه و حسادت او نسبت به امام اميرالمؤ منين عليه السلام تا حدي بود که يکي از نديمانش در مجلس او متکايي روي شکم خود، زير لباسش ‍ مي بست و سر خود را که موهايش ريخته بود برهنه مي کرد و در برابر «متوکل» به رقص مي پرداخت و آوازخوانان، همصدا چنين مي خواندند: «اين مرد تاس گنده آمده تا خليفه مسلمانان شود» و مقصودشان از اين جمله، علي عليه السلام بود. «متوکل» نيز شراب مي خورد و خنده مستانه سر مي داد. [8] .

از «متوکل» که بگذريم ديگر خلفاي عباسي نيز علاوه بر ظلم هاي فراوان به علويان و شيعيان، تا خون ائمه عليهماالسلام را نريختند آرام نگرفتند.

دوران زندگاني ائمه شيعه در اين دوران بسيار کوتاه بود و خيلي زود به دست خلفاي عباسي به شهادت مي رسيدند. امام جواد عليه السلام 25 سال، امام هادي عليه السلام 41 سال و امام عسکري عليه السلام 28 سال، بيشتر زندگاني نکردند. اينها نشانه اين است که خلفاي عباسي تا چه اندازه از امامان شيعه عليهماالسلام بيم داشتند و با اين که هيچ مدرکي از آنها درباره مشارکت شان در نهضت ها، قيام ها و فعاليت ها نمي توانستند به دست آوردند، ولي با اين حال آنها را مي کشتند.

ما در اين مختصر از نقش ائمه عليهماالسلام در برخي از اين نهضت ها براي ايجاد تزلزل در پايه هاي خلافت عباسي و يا کاهش فشار و ظلم آنان به علويان و ديگر توده هاي مردم و نيز دستاوردها و ثمرات اين قيام ها و يا ديگر مسائلي که مربوط به اين نهضت ها و قيام ها است مي گذاريم [9] و تنها به فهرستي از قيام ها و نام رهبران آن، از آغاز خلافت «معتصم» تا آخر خلافت «معتمد» که بيش از «نيم قرن» به طول کشيده، اکتفا مي کنيم.

1- قيام «محمد بن قاسم» (بن علي بن عمر بن علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام). کنيه او «ابوجعفر» و در نزد مردم، مشهور و ملقب به «صوفي» بود؛ زيرا هميشه جامه اي از پشم سفيد مي پوشيد. اهل علم و دين و زهد، و اخلاقي پسنديده بود، در گفتار هميشه جانب عدل و توحيد را مي گرفت، و طرفدار فکر «زيديه جاروديه» [10] بود.

در ايام «معتصم» در «طالقان» قيام کرد و پس از وقايعي که بين او، و «عبدالله طاهر» [11] پيش آمد در سال (219 ه‍) «عبدالله بن مظاهر» او را گرفت و به نزد «معتصم» فرستاد. او مردم را به «رضاي آل محمد» (صلوات الله عليه) دعوت مي کرد، [12] عده اي از پيروان او معتقدند: او با «سم» کشته شده و عده اي ديگر از «زيديه» معتقد به امامت او شدند. بسياري از همان ها که معتقدند: او نمرده بلکه زنده است و روزي خروج خواهد کرد و جهان را پر از عدل مي کند همچنان که پر از جور شده و او «مهدي» اين امت است. [13] .

2 - قيام «محمد بن صالح» (بن عبدالله بن موسي بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام). کنيه او «ابو عبدالله» و از جوانمردان، جنگجويان، شجاعان و شاعران «آل ابي طالب» است. وي در محلي به نام «سويقه» (مکاني نزديک مدينه که آل علي بن ابي طالب آنجا سکونت داشتند) بر «متوکل» خروج کرد. «متوکل»، «ابو ساج» را با سپاهي بزرگ به جنگ او فرستاد، «ابو ساج» او را شکست داد و «سويقه» را خراب و بسياري از اهل آنجا را کشت و تعدادي را نيز اسير کرد و «محمد بن صالح» را به «سامرا» فرستاد. وي در آنجا به دستور «متوکل» زنداني شد. [14] .

3 - قيام «يحيي بن عمر» (بن يحيي بن حسين بن زيد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام)، کنيه او «ابو الحسن» بود. او در سال (250 ه‍) در ايام خلافت «مستعين» در «کوفه» قيام کرد و مردي زاهد، متقي، عابد، عالم، [15] بسيار شجاع و جنگجو، و داراي بدني محکم و قلبي قوي بود. [16] او قبل از زيارت قبر امام حسين عليه السلام رفت و زوار را از قصد خود آگاه کرد و آنگاه داخل «کوفه» شد و قيام خود را علني کرد. [17] .

برخي از مورخان علت قيام او را تنگدستي و مشقتي مي دانند که از جانب «متوکل» و «ترک ها» به وي رسيده بود. [18] در حالي که «ابو الفرج اصفهاني» در «مقاتل الطالبيين» خبري را از او نقل مي کند که به روشني نشان مي دهد او فقط براي رضاي خداوند سبحان، قيام کرده، و جز آن هدفي نداشته است. [19] او در «کوفه» مردم را به «رضاي آل محمد» (صلوات الله عليهم) دعوت مي کرد، عده زيادي به او پيوستند و به او بسيار علاقه مند بودند. توده مردم «بغداد» او را به عنوان «ولي» برگزيدند، در حالي که سابقه ندارد مردم «بغداد» غير او، کس ديگري را به ولايت قبول داشته باشند. جمعي از اهالي سرشناس «کوفه» که خردمند و با تدبير بودند، با او بيعت کردند.

«حسين بن اسماعيل» با او جنگيد و اين مرد بزرگ علوي را کشت و سرش را به «سامرا» براي «مستعين» فرستاد؛ او هم پس از مدتي آن را به «بغداد» فرستاد، تا در آنجا نصب شود و مردم مشاهده کنند، اما از ترس مردم چنين کاري صورت نگرفت. [20] .

مردم در اثر عشق و علاقه اي که به او داشتند در مرگش ضجه مي زدند و بزرگ و کوچک برايش اشک ريختند و در مصيبت او اشعار زيادي سرودند [21] تا آنجا که «ابو الفرج اصفهاني» مي گويد: «من نشنيده ام که براي احدي عزاداري شده باشد و يا بيش از آن اندازه که شعر در مصيبت او سروده شد درباره ديگري سروده شده باشد.» [22] .

4 - قيام «حسن بن زيد» (بن محمد بن اسماعيل بن حسن بن زيد بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام). او در سال (250 ه‍) در «طبرستان» قيام کرد و آنجا را به تصرف خود درآورد. سپس به «آمل» و «ري» حمله برد و آنها را نيز به تصرف خود در آورد. پس از آن در سال (257 ه‍)، از «طبرستان» به «گرگان» حمله برد و آنجا را بعد از جنگ هاي زياد، کشتارهاي فراوان گرفت و همان طور تا هنگام مرگش ‍ در سال (270 ه‍) در دستش بود. پس از او برادرش «محمد بن زيد» جانشين او شد، او هم در سال (277 ه‍) «ديلم» را گرفت. اين دو برادر هر دو، مردم را به «رضاي آل محمد» (صلوات الله عليهم) دعوت مي کردند. «حسن بن زيد» مردي فقيه، اديب، بسيار بخشنده و کريم بود. [23] .

5 - قيام «حسن بن علي حسني» معروف به «اطروش». او پس از «محمد بن زيد» بر «طبرستان» حکومت کرد و پس از او، فرزندش و سپس «حسن بن قاسم» که به دست «اسفار» در «طبرستان» کشته شد. اين سه تن به «رضاي آل محمد» (صلوات الله عليهم) دعوت مي کردند. [24] .

6 - قيام «محمد بن جعفر بن حسن»، او در سال (250 ه‍) در «ري» قيام کرد و مردم را به «حسن بن زيد» حاکم «طبرستان» دعوت نمود. وي در جنگي که با اهل «خراسان» کرد شکست خورد و اسير شد. او را به «نيشابور»، نزد «محمد بن عبدالله بن طاهر» بردند. او هم، وي را به زندان انداخت و در زندان بود تا درگذشت. [25] .

7 - قيام «احمد بن عيسي» (بن علي بن حسن بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام). او به انفاق يکي ديگر از علويين به نام «ادريس بن موسي» (بن عبدالله بن موسي بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام) پس از «محمد بن جعفر» - سابق الذکر- در روز عرفه، سال (250 ه‍) پس از نماز عيد در «ري» قيام کرد و مردم را به «رضاي آل محمد» (صلوات الله عليهم) دعوت نمود. او با سپاه «محمد بن طاهر» جنگيد و او را شکست داد و بر وي استيلا يافت. [26] .

8 - قيام «حسن بن اسماعيل» (بن محمد بن عبدالله بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام). مشهور به «کرکي» يا «کوکبي» او در سال (250 ه‍) در «قزوين» و «زنجان» قيام کرد و عمال حکومت را از آنجا راند [27] وي سپس در سال (252 ه‍) به اتفاق «صاحب ديلم» و «عيسي بن احمد بن علوي» به «ري» حمله کرد و بر آنجا تسلط يافت. اهل «ري» به 000 /000 /2 درهم با آنان مصالحه کردند که دست از آنجا بردارند و آنها هم پذيرفتند [28] و بالاخره در سال (253 ه‍) «موسي بن بغا» در «قزوين» با او جنگيد و او را شکست داد. «کرکي» به «ديلم» گريخت. [29] .

9 - قيام «حسين بن محمد» (بن حمزة بن عبدالله بن حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام). او در سال (251 ه‍) در «کوفه» قيام کرد و حاکم خليفه را از آنجا تبعيد نمود. «مستعين»، «مزاحم بن خاقان» را براي سرکوبي او فرستاد، وي بر مردم «کوفه» غالب آمد و دستور داد، آن شهر را به آتش بزنند. 7 بازار در آن شهر سوخت.

«مسعودي» مي گويد: چون طرفدارانش او را تنها گذاشتند، وي مخفي شد. [30] .

10 - قيام «محمد بن جعفر» (بن حسن بن جعفر بن حسن بن حسن بن علب بن ابي طالب عليه السلام). او جانشين «حسين بن محمد» - سابق الذکر - است که پس از وي در «کوفه» قيام کرد. «محمد بن طاهر» با او خدعه کرد و وي را به عنوان حاکم «کوفه» برگزيد. اما همين که بر او قدرت يافت، جانشين «ابوالساج» او را گرفت و به «سامرا» فرستاد، و تا هنگام مرگ در زندان بود. [31] .

11 - قيام يک شخص علوي (نام او معلوم نيست). او در سال (251 ه‍) در محل «نينوا» از سرزمين «عراق» قيام کرد.

«هشام بن ابي دلف» در ماه رمضان با او جنگيد، گروهي از پيروان علوي کشته شدند و خود او نيز به «کوفه» گريخت. [32] .

12 - قيام «اسماعيل بن يوسف» (بن ابراهيم بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام). او در سال (251 ه‍) در «مکه» قيام کرد. او در همان سال مرد، و برادرش «محمد بن يوسف» که 20 سال بزرگ تر از او بود جانشين وي شد. مردم «مکه» به واسطه او به مشقت و سختي هاي زيادي گرفتار شدند. «معتز»، «ابو الساج» را به جنگ «محمد بن يوسف» فرستاد. جمعيت زيادي از سپاه «محمد بن يوسف» کشته شدند و خود او از «مکه» گريخت و به «يمامه» و «بحرين» رفت و بر آنجا تسلط يافت. [33] در جنگي که بين «اسماعيل بن يوسف» و اهل «مکه» رخ داد، برادر «اسماعيل»، «حسن بن يوسف» و نيز «جعفر بن عيسي بن اسماعيل بن جعفر بن ابراهيم بن محمد علي بن عبدالله بن جعفر بن ابي طالب عليه السلام» کشته شدند. [34] .

13 - قيام ابن موسي بن عبدالله (بن موسي بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب عليه السلام). او پس از «اسماعيل بن يوسف» در «مدينه» قيام کرد. [35] .

14 - قيام «علي بن عبدالله طالبي» معروف به «مرعشي». او در سال (251 ه‍) در «آمل» قيام کرد و «اسد بن جندان» با او به جنگ پرداخت و او شکست داد و داخل شهر «آمل» شد. [36] .

15 - قيام «احمد بن محمد» (بن عبدالله بن ابراهيم بن طباطبا). وي در سال (255 ه‍) در محلي بين «برقه» و «اسکندريه» قيام کرد و ادعاي خلافت نمود. «احمد بن طولون» (امير مصر) براي سرکوبي او لشکر فرستاد. بين آن دو جنگي در گرفت و پيروان «ابن طباطبا» منهزم شدند. او پس از پايداري و دليري زياد کشته شد. سر او را به «مصر»، نزد «ابن طولون» بردند. [37] او هم سر را براي «معتمد» فرستاد. [38] .

16 - قيام «علي بن زيد» و «عيسي بن جعفر» علوي، اين دو (به اتفاق هم) در سال (255 ه‍) در «کوفه» قيام کردند. «معتز» لشکري بزرگ را به جنگ آنها فرستاد. آن دو به علت پراکنده شدن اصحابشان از گرد آنان، شکست خوردند. [39] .

17 - قيام «علي بن زيد» (بن حسين بن عيسي بن زيد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام). او مجددا به تنهايي در سال (256 ه‍) در «کوفه» قيام کرد و آنجا را تصرف نموده و نايب خليفه را از آنجا بيرون راند. و آنگاه خود را در آنجا مستقر شد. «معتمد» خليفه وقت، سپاهي گران به جنگ او فرستاد. اين سپاه بالاخره پس از مدتي که در تعقيب اين علوي بود او را يافته و با او جنگيد و او را شکست داد. علوي کشته شد و تعدادي از سپاه او نيز کشته و تعدادي اسير شدند. [40] .

18 - قيام «ابراهيم بن محمد» (بن يحيي بن عبدالله بن محمد بن علي بن ابي طالب عليه السلام). معروف به «ابن صوفي»، او در سال (256 ه‍) در «مصر» قيام کرد و شهر «اسنا» را اشغال و غارت نمود. فتنه او ديگر شهرها را در برگرفت. سپس «احمد بن طولون» (حاکم مصر) لشکري به جنگ او فرستاد. اما «ابن صوفي» آن را شکست داد. «ابن طولون» لشکر ديگري به طرف او فرستاد. جنگ شديدي بين طرفين واقع شد، اين بار «ابن صوفي» شکست خورد و عده زيادي از يارانش کشته شدند. وي فرار کرد و داخل بيشه ها و جنگل ها خود را مخفي نمود [41] و در آنجا بود تا سال (259 ه‍) که دوباره در «مصر» قيام کرد و مردم را به سوي خود دعوت نمود. جمع زيادي به او پيوستند. «ابن طولون» اين بار نيز سپاهي را به جنگ او فرستاد و او را شکست داد. او به «مکه» گريخت، والي آنجا او را دستگير کرد و به نزد «ابن طولون» فرستاد. «ابن طولون» هم او را در شهر گرداند و سپس مدتي زنداني اش کرد. بعدها او را آزاد کرد. «ابن صوفي» پس از آزادي از زندان به «مدينه» رفت تا هنگام مرگش در همان جا ماند. [42] .


پاورقي

[1] مقاتل الطالبيين، ص 478 و 479.

[2] همان، ص 479.

[3] رسائل خوارزمي، ص 76-83 (به نقل از: آل بويه، ص 453).

[4] آل بويه، ص 415؛ تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم عليه السلام، ص 84، مآثر الانافة في معالم الخلافة، ج 1 ص 228.

[5] مقاتل الطالبيين، ص 479، مآثر الانافة في معالم الخلافة، ج 1، ص 231؛ مروج الذهب، ج 4 ص ‍ 135؛ تاريخ طبري، ج 11، ص 44؛ الکامل ج 7، ص 55. (شيخ عباس قمي در «تتمة المنتهي در تاريخ خلفا»، ص 327 مي نويسد: متوکل 17 مرتبه اين قبر شريف را خراب کرد و باز به صورت اولي برگشت).

[6] زندگاني امام حسن عسکري عليه السلام، باقر شريف قرشي، ص 245.

[7] مقاتل الطالبيين، ص 224.

[8] الکامل، ج 7، ص 55-56، مآثر الانافة في معالم الخلافة، ج 1، ص 230-213. ناگفته نماند که همين عمل او باعث اعتراض و قتل او به وسيله پسرش «منتضر» شد. (همان، و نيز، ر.ک: الفخري، ص 215) «و لاريب انه کان شديد الانحراف عن هذه الطائفه - آل علي و اهل بيت عليهم السلام - و لذلک قتله ابنه غيرة و حمية».

[9] ر.ک: تاريخ الغيبة الصغري، سيد محمد صدر، ص 88.

[10] جاروديه پيروان ابوالجارود زياد بن منذر عبدي را گويند. آنها بر اين عقيده اند که پيامبر صلي اللّه عليه و آله، نص بر امامت علي عليه السلام فرموده است به وصف و نه به اسم، نيز معتقدند که صحابه با بيعت نکردن خود با امام علي عليه السلام کافر شده اند. به اينها زيديه مي گويند؛ زيرا قائل به امامت زيد بن علي بن الحسن بن علي بن ابي طالب هستند. (الفرق بين الفرق، ص 22، و الملل و النحل، ج 1، ص 212).

[11] عبدالله بن طاهر از طرف معتصم در خراسان، هم والي و هم سپهسالار بود. در آن ايام عراق، ري، طبرستان و کرمان نيز ضميمه خراسان بود. خراج و ماليات آن ولايات در هنگام وفات او بالغ بر 48 ميليون درهم بود. وي در سال (230 ه‍) در سن چهل و هشت سالگي درگذشت. الکامل، ج 7، ص ‍ 13 و 14.

[12] مقاتل الطالبيين، ص 464 و 465؛ الکامل، ج 6، ص 442.

[13] مروج الذهب، ج 4، ص 52. (در مقاتل الطالبيين ص 464-473 توضيح بيشتري در مورد او آورده شده).

[14] معجم البلدان، ج 3، ص 286 (ذيل کلمه سويقة)؛ مقاتل الطالبيين مي نويسد: از دو سال قبل از مرگش از زندان متوکل آزاد شد).

[15] مروج الذهب، ج 4، ص 148. (مسعودي سال (248 ه‍) را به عنوان سال قيام او ذکر کرده است).

[16] مقاتل الطالبيين، ص 506.

[17] همان، ص 506 و 507.

[18] مروج الذهب، ج 7، ص 148؛ الکامل ج 7، ص 126.

[19] مقاتل الطالبيين، ص 521.

[20] الکامل، ج 7، ص 127-128.

[21] مروج الذهب، ج 4، ص 149.

[22] مقاتل الطالبيين، ص 511. معروف ترين اين اشعار، قصيده علي بن عباس بن رومي است که طليعه آن چنين است:



امامک فانظر نهجيک تنهج

طريقان شتي مستقيم و اعوج



(جلوي خود را بنگر! و ببين که در چه راهي مي روي؛ زيرا دو راه مختلف وجود دارد، راه راست و راه کج).

ابوالفرج اصفهاني، اين قصيده طولاني و نيز برخي ديگر از اشعاري را که در رثاي او گفته شده در کتاب خود آورده است (ر.ک: مقاتل الطالبيين، ص 511-520، نيز مروج الذهب، ج 4، ص 149-151، کامل ج 7، ص 129-130).

[23] مروج الذهب، ج 4، ص 153؛ الکامل ج 7، ص 130، 132، 133، 248 و 407؛ مقاتل الطالبيين، ص 490.

[24] مروج الذهب، ج 4، ص 153.

[25] همان، الکامل، ج 7، ص 133؛ مقاتل الطالبيين، ص 490.

[26] مروج الذهب، ج 4، ص 154؛ الکامل، ج 7، ص 134؛ مقاتل الطالبيين ص 490.

[27] مروج الذهب، ج 4، ص 154؛ مقاتل الطالبيين، ص 490؛ الکامل، ج 7، ص 165. (در الکامل اسم او اين گونه آمده: «حسين بن احمد بن اسماعيل بن محمد بن اسماعيل الارقط بن محمد بن علي بن حسين بن علي». مسعودي به هر دو صورت نقل کرده است.

[28] الکامل ج 7، ص 177.

[29] همان، ص 184.

[30] همان، ج 7، ص 164-165؛ مقاتل الطالبيين، ص 521.

[31] مقاتل الطالبيين، ص 522.

[32] الکامل، ج 7، ص 165.

[33] همان، ص 165 و 177؛ مروج الذهب، ج 4، ص 176، 177 و 180. (مسعودي سال اين قيام را 252 ه‍ ذکر کرده)؛ مقاتل الطالبيين، ص 524.

[34] مقاتل الطالبيين، ص 524-525.

[35] مروج الذهب، ج 4، ص 180.

[36] الکامل، ج 7، ص 163.

[37] همان، ج 7، ص 217.

[38] مقاتل الطالبيين، ص 536.

[39] مروج الذهب، ج 4، ص 180؛ البداية و النهاية، ج 11، ص 16.

[40] الکامل، ج 7، ص 329 و 240؛ مقاتل الطالبيين، ص 528.

[41] همان، ج 7، ص 238-239.

[42] همان، ص 263-264.