بازگشت

نفوذ و تسلط ترکان


از مهم ترين و ويژگي هاي اين دوره، نفوذ و تسلط «ترکان» در همه شئون حکومت و کارهاي کليدي، به خصوص سپاه است. تا آنجا که عصر «عباسيان دوم» عصر «نفوذ ترکان» مي دانند. از انگيزه هاي گرايش به ترکان که از دوره «معتصم» شروع و پس از کشته شدن «متوکل» به دست ترکان، به اوج خود رسيد. قبلا گفت و گو کرديم. بعضي از محققان، رهايي از تسلط و نفوذ فارسها را هم از انگيزه هاي مهم گرايش به ترکها مي دانند. [1] .

امتياز ترکان در جنگجويي و سلحشوري بود، ولي در امور مملکت داري و سياست سررشته اي نداشتند. [2] بي کفايتي و عياشي خلفا باعث قدرت و نفوذ هرچه بيشتر ترکان مي شد، آنها تمامي امور را در قبضه خود گرفته بودند. [3] دو تن که از بقيه ممتازتر و زيرکتر بودند عبارتند از: «بغاي شراپي کوچک» و «وصيف بن باقر ترکي» [4] به طوري که در باره نفوذ اين دو، روي خليفه، گفته شده است:

خليفة في قفص

بين وصيف و بغا

يقول ما قالا له

کما تقول الببغا [5] .

«خليفه در قفسي ميان «وصيف» و «بغا» زنداني است، طوطي وار آنچه را که آنها به او مي گويند، مي گويد.»

«ابن طباطبا» مي گويد: «ترکان پس از کشتن «متوکل» کاملا بر مملکت مسلط شدند و مدام بر قدرتشان افزوده مي شد به طوري که خليفه در دست آنان همچون اسيري بود که هرگاه اراده مي کردند او را عزل و يا نصب کردند و يا مي کشتند.» [6] .

دو داستان زير به خوبي نشانگر اندازه نفوذ و قدرت ترکها در دستگاه خلافت است.

روزي که «معتز» به خلافت نشست، گروهي از خواص خود را در مجلسي گرد آورد و سپس ستاره شناسان را احضار کرد و از آنان خواست تا مدت خلافت او را تعيين کنند، در اين موضوع ظريفي که در مجلس بود گفت: «من بيش از ستاره شناسان از مدت خلافت و عمر او آگاهم»، از او پرسيدند: «چه مدت عمر مي کني؟ و چه اندازه در منصب خلافت باقي مي ماند؟»

جواب داد: «تا هر زمان که ترکها اراده کنند!» با شنيدن اين سخن، تمام کساني که در مجلس بودند خنديدند. [7] .

روزي گروهي از ترکان، وارد قصر «معتز» خليفه عباسي شدند و او را از پا گرفته و کشان کشان به طرف در اتاق برده و با چوب، کتکش زدند و پيراهنش را پاره پاره کردند و او را در حياط قصر زير آفتاب نگه داشتند؛ آفتاب آنروز به اندازه اي داغ بود که از شدت گرما ناچار بود پابه پا شود. سپس دوباره او را زدند و به اتاقش کشاندند، در اين موقع ترکان او را از خلافت خلع کردند و گروهي را بر اين خلع گواه گرفتند. سپس به منظور قتل خليفه معزول او را به دست کسي سپردند که شکنجه اش کنند، او هم سه روز خليفه را گرسنه و تشنه نگاه داشت. بدين گونه، خليفه را که نيمه جاني در بدن داشت در سردابي جا دادند و در سرداب را با خشت و گچ مسدود کردند و «معتز» به همان حالت زنده به گور شد. [8] .


پاورقي

[1] العصر العباسي الثاني، دکتر پوقي ضعيف، ص 10.

[2] العصر العباسي الثاني، ص 5 و 10؛ تاريخ عصر الخلافة العباسية، ص 101. جاحظ در رساله خود تصوير روشن و دقيقي از ويژگي هاي ترکان در آن عصر نشان مي دهد. او مي گويد: الترک اصحاب عمد (خيام) و سکان فياف و ارباب مواش، و هم اعراب العجم... ممن لم تشغلهم الصناعات و التجارات و الطب و الفلاحة و الهندسة، و لا غرس و لا بنيان و لا شق انهار و لا جبابة غلات. و لم يکن همهم غير الغزو و الغارة و الصيد و رکوب الخيل و مقارعة الابطال و طلب الغنائم و تدويخ البلدان، و کانت هممهم الي ذلک مصروفة، کانت لهذه المعاني و الاسباب مسخره و مقصوره عليها و موصولة بها، احکموا ذلک الامر باسرة و اتوا علي آخره، و صار ذلک هو صناعتهم و تجارتهم و اذتهم و فخرهم و حديثهم و سمرهم، فلما کانوا کذلک صاروا في الحرب کاليوناينين في الحکمة و اهل الفعين في الصناعات... و کآل ساسان في الملک و الرياسة. به نقل از: «العصر العباسي الثاني، دکتر شوقي ضعيف، ص 10 و 11.

[3] از اينها مي توان «بغاي بزرگ» و پسرش «موسي بن بغا» و برادر موسي «محمد بن بغا» و «کيغلغ» و «بايکيال» و «اسارتکين» و «سيماي طويل» و «مارکوج» و «طبايغو» و «اذکوتکين» و «بغاي شراپي کوچک» و «وصيف بن باغر ترکي» را نام برد.

[4] العبر، ج 2، ص 5. (به نقل از: تاريخ الغيبة الصغري، محمد صدر).

[5] مروج الذهب، ج 2، ص 145 تاريخ الاسلام، ج 3، ص 9.

[6] الفخري في الاداب السلطانية، ص 181. استولي الاتراک منذ قتل المتوکل علي المملکة، و استضعفوا الخلفاء فکان الخليفة في يدهم کالاسير، ان شاوا خلعوه، و ان شاوا قتلوه.

[7] الفخري، ص 243، تاريخ الاسلام، ج 3، ص 9.

[8] الفخري، ص 243؛ تاريخ الاسلام، ج 3، ص 9 و 10؛ الکامل، ج 7، ص 195 و 196.

کيفيت کشته شدن «معتز» به گونه هاي ديگر نيز نقل شده است. (ر.ک: تاريخ الخلفاء، ص 360 و مروج الذهب، ج 4، ص 178). برراي اطلاع بيشتر از تسلط و نفوذ ترکان ر.ک: تاريخ الاسلام، ج 3، ص ‍ 1-25، الباب الاول، عصر نفوذ الاتراک.