بازگشت

کتاب هايي که در موضوع غيبت نوشته شده است


در يک نگاه کلي مي توان کتاب هايي را که در خصوص موضوع «غيبت» نگاشته شده به لحاظ تاريخ نگارش آنها، به سه گروه تقسيم کرد. اول آنچه که در طول زندگي يازده امام عليهم السلام تا هنگام شهادت امام عسگري عليه السلام (260 ه -/ 874 م) نوشته شده و دو ديگر آنچه که در فاصله غيبت صغري و غيبت کبري (260-329 ه -/ 874-941 م) و از آغاز غيبت کبري (بعد از 329 ه -) تاکنون نگارش يافته است.

1- کتاب هايي که در موضوع غيبت، قبل از (260 ه -/ 874 م) نوشته شده است.

اصحاب و شاگردان ائمه عليهم السلام در طول زندگي يازده امام، در حدود 400 کتاب نوشته اند که به «اصول چهارصدگانه» (الاصول الاربعماة) [1] مشهورند، اين اصول و نوشته ها در قرون بعدي (چهارم و پنجم)، اساس جوامع روايي شيعه را تشکيل مي دادند. در برخي از اين آثار و نوشته ها، با نقل احاديثي از پيامبر اکرم صلي اللّه عليه و آله و امامان عليهم السلام پيرامون غيبت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بحث و گفت و گو شده است. به عنوان نمونه از کتاب هاي اماميه، مي توان به دو کتاب «الملاحم» و «القائم» از «علي بن مهزيار» [2] (وکيل امام نهم و دهم) و «المشيخة» از «حسن بن محبوب» [3] (224 ه -/ 838 م) و «الغيبة» اثر فضل ابن شاذان [4] (260 ه -/ 874 م) اشاره نمود. [5] .

2 - کتاب هايي که در موضوع غيبت، در سال هاي «غيبت صغري» (260-239ه -/ 874-941 م) نگارش يافته است.

آثار و نوشته هاي اين دوره غالبا بر مبناي آثار قبل از سال (260 ه -/874 م) نگارش يافته است. نويسندگان اين آثار، فقها يا مبلغيني بودند که در فعاليت هاي مخفي «نهاد وکالت» که توسط شخص امام دوازدهم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) رهبري مي شد شرکت داشتند. از اين رو، اطلاعات مهمي را ثبت کرده اند که نمي توان آنها را در کتب تاريخي که در آن ايام گردآوري شده، يافت. به عنوان نمونه مي توان کتاب هاي «الغيبة» نوشته «ابراهيم بن اسحاق نهاوندي» [6] و «الغيبة الحيرة» از «عبدالله بن جعفر حميري» [7] ، متوفاي بعد از (293 ه -/ 905 م) و «الامامه و التبصرة من الحيرة» اثر «ابن بابويه» (329 ه -/ 940 م)، را نام برد.

«کليني» (239ه -/ 940 م) نيز، بخش قابل توجهي از کتاب «الکافي» را تحت عنوان «الحجة» به مساءله غيبت اختصاص داده است. او اين مطالعه را با تکيه بر اطلاعات مهمي در وضعيت کلي امامت، بين سال هاي (260-339 ه -/ 874-940 م)، با تاءکيد خاص بر نقش ‍ سفراي امام در اين دوران انجام مي دهد. «کليني» احاديثي منسوب به امامان را درباره غيبت امام دوازدهم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ثبت مي کند. او اين اطلاعات را از نويسندگان قديمي «واقفيه» و «اماميه»؛ همچون «حسن بن محبوب» (224 ه‍ /838 م)، «عبدالله بن يعقوب عصفري» (250 ه‍/ 864 م) و «حسن بن سماعة» (263 ه‍/ 877 م) روايت مي کند. گذشته از اينها وکلاي امام دوازدهم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ماءخذ اصلي اطلاعات او در زمينه فعاليتهاي مخفي اماميه بوده اند. [8] .

3- کتابهايي که در موضوع غيبت، بعد از (329 ه‍/ 941 م) نوشته شده است.

رويداد «غيبت کبري» در سال (329 ه‍/ 941 م) سر فصل جديدي را در تاريخ اماميه پايه گذارد.

غيبت امام دوازدهم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از يک سو به دليل طولاني شدن و از سوي ديگر به دليل پاسخگويي به شبهات جديد، آثار و نوشته هاي ديگري را مي طلبيد. از اين رو، فقها و علماي شيعه به اين مهم پرداختند و آثاري گرانسنگ از خود به يادگار گذاشتند؛ آثار اين دوره عبارتند از: «الغيبة» اثر «نعماني» [9] (360 ه‍/ 970 م)، «کمال الدين و نمام النعمة» از «صدوق» [10] (381 ه‍/ 991 م)، «الفصول العشرة في الغيبة» و «الارشاد» اثر «شيخ مفيد» [11] (413 ه‍/ 1022 م) و «الغيبة» تاءليف «شيخ طوسي» [12] (460 ه‍/ 1067 م). [13] .


پاورقي

[1] ر.ک: الذريعة الي تصانيف الشيعة، شيخ آقا بزرگ تهراني، ج 2، ص 125-167؛ کليات في علم الرجال، جعفر سبحاني، ص 465-468، المبادي العامة للفقه الجعفري، هاشم معروف حسيني، ص ‍ 72-76.

[2] علي بن مهزيار اهوازي، دستيار نزديک امام نهم عليه السلام بود. امام جواد عليه السلام او را به عنوان نماينده خود در اهواز منصوب کرد و در دوران امامت امام دهم عليه السلام همچنان اين وظيفه را عهده دار بود. در دو کتاب او: «الملاحم» و «القائم»، غيبت امام و قيام او با شمشير مورد بحث قرار مي گيرد (ر.ک: رجال نجاشي، ص 191 و الفهرست، شيخ طوسي، ص 226). از اين رو، بين سال هاي (260 ه‍/ 874 م) و (329 ه‍/ 940 م) دو پسرش: ابراهيم و محمد، وکلاي امام دوازدهم در اهواز شدند. کليني و صدوق به استناد نوشته آنها اطلاعات مهمي را درباره روش هاي ارتباطي مورد استفاده در فعاليت هاي مخفي اماميه به دست مي دهند. (به نقل از: تاريخ سياسي امام دوازدهم عليه السلام، ص 22).

[3] حسن بن محبوب سراد، در اين اثر خود در موضوع غيبت، چندين حکايت را که اغلب به امامان منسوب است ثبت مي کند. اين اثر از بين رفته ولي نقل قول هايي از آن در مآخذ موجود اماميه در دست است. (همان، ص 23).

[4] فضل ابن شاذان نيشابوري که يکي از علماي معروف اماميه بود مورد احترام و تکريم امام يازدهم عليه السلام قرار داشت، وي کتابي تحت عنوان «الغيبة» گردآوري نمود. (ر.ک: منتخب الاثر، ص 467) از آنجا که «فضل» دو ماه از رحلت امام عسگري عليه السلام در سال (260 ه‍/ 874 م) در گذشته است، اهميت اثر او در احاديثي که نقل مي کند و امام دوازدهم را قائم مي داند نهفته شده است. بسياري از نويسندگان بعدي؛ همچون شيخ طوسي در کتاب «الغيبة» بر کتاب «فضل» تکيه کرده اند. بهاء الدين تيلي (790 ه‍/ 1388 م) نيز اثري تحت عنوان «الغيبة» با تلخيص اثر «فضل» گردآوري کرده است. (ر.ک: الذريعة، ج 20، ص 201). علي رغم آن که اثر «فضل» از بين رفته است، لکن به نظر مي رسد آثاري مانند «کفاية المهدي في معرفة المهدي»، نوشته مير لوحي متوفاي قرن (12 ه‍/ 18 م) و «کشف الاستار» از ميرزا حسين نوري (1320 ه‍/ 1902 م) رو نويسي اين اثر باشند (ر.ک: الذريعة، ج 16، ص 82 و منتخب الاثر، ص 467). (همان، ص 23).

[5] براي اطلاع بيشتر از کتاب هايي که توسط واقفيه و زيديه، پيرامون مساءله غيبت نوشته شده و به کارگيري و نقل آنها توسط علماي اماميه؛ مانند حسن صفار (292 ه‍/ 904 م)، کليني (329 ه‍941/ م) نعماني (360 ه‍/ 970 م)، صدوق (380 ه‍/ 991 م)، و شيخ طوسي (460 ه‍/ 1067 م) بنگريد: تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم عليه السلام، ص 21-22.

[6] ابراهيم بن اسحاق نهاوندي (286 ه‍/ 899 م) در سال (262 ه‍/ 876 م)، مدعي نيابت امام دوازدهم عليه السلام در بغداد شد (ر.ک: بحار الانوار، ج 51، ص 300). وي کتابي در باب غيبت نوشت که ديدگاه غلات را منعکس مي کند. پس از آن نعماني (360 ه‍/ 970 م) اطلاعات نهاوندي را در کتاب معروف خود «الغيبة» به صورت گسترده اي در آورد. (همان، ص 24).

[7] اهميت اثر او در اين نکته نهفته شده که وي يکي از دستياران نزديک امام دهم و يازدهم عليه السلام بود، و پس از آن کارگزار نواب اول و دوم امام دوازدهم شد. متاءسفانه اين اثر و نيز کتاب «الامامة و البصرة من الحيرة» ابن بابويه (329 ه‍/ 940 م) از اين آثار بهره وافي برده اند. (همان، ص ‍ 24).

[8] همان، ص 24.

[9] نعماني، محمد بن ابراهيم بن جعفر، معروف به ابن ابي زينت، ار اهالي شهر نعمانيه، يکي از قريه هاي واسط بود. وي به بغداد هجرت کرد و در آنجا نقل حديث را تحت سرپرستي کليني (329 ه‍/ 940 م) و ابن عقده (333 ه‍/ 944 م) آموخت. او سپس به سوريه رفت و در حدود سال (360 ه‍/ 970 م) در آنج در گذشت.

چون پس از رحلت امام يازدهم، حضرت عسگري عليه السلام در سال (260 ه‍/ 874 م) در ميان شيعه هاله اي از حيرت و شگفتي مشهود بود، نعماني کتابي تحت عنوان «الغيبة» نوشت. وي کوشيد تا ضرورت غيبت امام دوازدهم را با روايت احاديثي از پيامبر صلي اللّه عليه و آله و ائمه عليهم السلام که غيبت آن بزرگوار را پيش بيني کرده اند اثبات کند. او اکثر اطلاعات خود را از نويسندگان قديمي که در اين باره کتاب نوشته اند، بدون در نظر گرفتن ديدگاههاي عقيدتي و آئيني ايشان کسب نمود. در ميان اين نويسندگان قديمي، حسن بن محبوب، امامي (224 ه‍/ 838 م)، فضل بن شاذان، امامي (260 ه‍/ 873 م)، حسن بن سماعه، واقفي (263 ه‍/ 877 م)، ابراهيم بن اسحاق نهاوندي، غالي (286 ه‍/ 899 م)، کليني، امامي (329 ه‍/ 940 م)، ابن عقده، فقيه مشهور زيدي (333 ه‍/ 944 م)، و مسعودي (345 ه‍/ 956 م) ديده مي شوند. (ر.ک: الغيبة، ص 82-86 و 100).

سهم ارزنده نعماني در اين است که، پس از مسعودي (345 ه‍/ 956 م) نخستين کسي بود که تفسير احاديث منسوب به ائمه را از کليني گردآوري کرد. احاديث مذکور بر اين مهم دلالت دارد که قائم، دو غيبت در پي خواهد داشت؛ دوران چهار نائب امام دوازدهم است، که از سال (260 ه‍/ 874 م) آغاز و تا سال (329 ه‍/1-940 م) ادامه داشته است، و غيبت دوم پس از رحلت چهارمين سفير در سال (329 ه‍/ 941 م) آغاز مي شود. (ر.ک: الغيبة، ص 91 و 92). تفسير او اساس آثار بعدي اماميه در اين موضوع قرار گرفت. (همان، ص 25).

[10] محمد بن علي بن بابويه، معروف به صدوق (381 ه‍/ 874 م)، کتابي در مساءله غيبت تحت عنوان «کمال الدين و نمام النعمة» نوشت. محتواي ارزشمند بوده، زيرا بر مآخذ اصلي شيعه (الاصول) که قبل از سال (260 ه‍/ 874 م) گردآوري شده تکيه دارد (ر.ک: کمال الدين، ص 19). از اين رو، درمي يابيم که وي اغلب، خواننده را به نويسندگاني چون حسن بن محبوب، فضل بن شاذان، حسن بن سماعه، صفار، حميري، و ابن بابويه پدر خود که رابطه نزديکي با سومين و چهارمين سفير امام دوازدهم داشته است ارجاع مي دهد. صدوق به خاطر آن که پدرش از فقهاي عاليقدر و وکيل امام در قم بوده است، توانست اطلاعات موثقي را درباره ارتباطات پنهاني بين وکلا و امام به وسيله چهار سفير ارائه دهد. در عين حال، مطالعه سلسله روات (اسناد) بعضي از روايات او درباره تولد امام دوازدهم اين نکته را مي رساند که، صدوق اطلاعات خود را از غلاتي چون؛ محمد بن بحر دريافت داشته است. لذا بايد در به کارگيري اين روايات دقت کافي مبذول داشت. (همان، ص 26 و 27).

صدوق انگيزه خود را از نوشتن اين کتاب چنين اعلام مي دارد: «آنچه مرا واداشت که به نگارش اين کتاب بپردازم اين بود که در هنگام بازگشت از زيارت امام رضا عليه السلام وقتي به نيشابور رسيدم، ديدم شيعيان آنجا درباره قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) مساءله دار شده اند. سعي کردم، آنان را با بيان رواياتي از پيامبر صلي اللّه عليه و آله و ائمه عليهم السلام رسيده به راه درست، رهنمون گردم. در اين ايام، يکي از بزرگان مشايخ دانش و تقوا، از اهالي قم، به نام نجم الدين ابوسعيد محمد بن احمد بن علي بن صلت قمي -ادام الله توفيقه - در بازگشت از سفر بخارا، بر ما وارد شد. روزي درباره آراء و باورهاي برخي از فلاسفه و علماي منطق بخارا گفت: از آن درباره حضرت قائم (عجل الله تعالي فرجه الشريف) سخناني شنيدم که مرا در مورد غيبت طولاني حضرت، دچار حيرت و ترديد کرده است، من مطالبي در اثبات وجود حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) براي از بين بردن ترديد او بيان کردم و رواياتي چند درباره غيبت، بر او خواندم، حيرت او برطرف شد و دلش آرام گرفت، از من خواست، کتابي پيرامون غيبت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بنويسم، پذيرفتم و به او وعده دادم که ان شاء الله وقتي به وطن خود (ري) برگشتم آن را عملي خواهم ساخت، تا اين که شبي در خواب ديدم خانه کعبه را طواف مي کنم و به حجر الاسواد رسيدم و آن را استلام کردم ناگاه ديدم، امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، کنار در کعبه ايستاده است. سلام کردم، حضرت جواب دادند.

فرمود: چرا کتابي درباره «غيبت» نمي نويسي، تا ناراحتي ات بر طرف شود؟

عرض کردم: يابن رسول الله صلي اللّه عليه و آله من کتاب ها درباره غيبت شما نوشته ام.

حضرف فرمود: «نه، آن موضوعات را نمي گويم، کتابي راجع به غيبت من بنويس و غيبت هاي پيامبران را در آن نقل کن». سپس از نظرم غايب شد. من با اضطراب از خواب بيدار شدم و تا طلوع فجر به گريه و زاري پرداختم، چون صبح شد، به منظور انجام امر ولي الله و حجت خدا، آغاز به نوشتن اين کتاب کردم» (ر.ک: کمال الدين، مقدمه).

اين کتاب يک دائرة المعارف روايي است با دسته بندي و تبويبي مناسب پيرامون موضوعات مربوط به امام دوازدهم (عجل الله تعالي فرجه الشريف).

[11] محمد بن محمد بن نعمان، معروف به مفيد (413ه‍/ 1022 م) او مرجع تقليد شيعيان اماميه بود. در همان زمان بود که تعمق در مباحث کلامي غيبت آغاز شد. از اين رو، وي پنج مقاله را در دفاع از غيبت امام دوازدهم نوشت و اثر جداگانه اي را تحت عنوان «الفصول العشرة في الغيبة» گردآوري کرد. اين اثر اطلاعات ارزشمندي را درباره شرايط تاريخي که بر زندگي پنهاني امام دوازدهم قبل از سال (260 ه‍/ 874 م) احاطه يافته بود به دست مي دهد. مفيد نيز تصويري مشابه نوبختي و سعد قمي را از 15 ديدگاه مختلفي که در ميان اماميه پس از درگذشت امام عسگري عليه السلام (260 ه‍/ 874 م) رسوخ نموده بود ارائه مي کند. او شواهدي در مورد از بين رفتن 15 گروه، تا سال (373 ه‍/ 983 م) مي آورد، به جز شيعيان دوازده امامي که معتقدند رهبرشان امام دوازدهم است و در پرده غيبت به سر مي برد.

مفيد در کتاب «الارشاد»، روش کليني و نعماني را در نقل حديث دنبال مي کرد. وي قبل از هر چيز وجود امام دوازدهم را اثبات مي نمايد و سپس طولاني بودن عمر آن حضرت را که در طول عمر اشخاص معمولي فراتر رفته را توجيه مي کند. (به نقل از: تاريخ سياسي امام دوازدهم، ص 26).

[12] عالم معروف شيعه، محمد بن حسن طوسي (460 ه‍/ 1067 م) مساءله غيبت امام دوازدهم عليه السلام را در آثار خود مطرح مي نمود، ولي مهم ترين آنها کتاب «الغيبة» مي باشد که در آن، هم با استفاده از احاديث و هم با استدلال عقلي ثابت مي کند که امام دوازدهم مهدي قائم است که بايد در پرده غيبت به سر مي برد. او ادعاي ديگر گروه هاي شيعه که علي بن ابيطالب عليه السلام، شهادت (41 ه‍/ 661م) يا ابن حنفيه (84 ه‍/ 703 م) يا امام صادق (148 ه‍/ 765 م) يا محمد بن اسماعيل و امام موسي کاظم عليه السلام شهادت (183 ه‍/ 799 م) را قائم مي دانستند، رد مي کند.

شيخ طوسي، اطلاعات تاريخي موثقي را در مورد فعاليت هاي مخفي چهار نماينده امام دوازدهم با نقل از کتاب مفقود شده اي تحت عنوان «اخبار الوکاء الاربعة» نوشته احمد بن نوح بصري به دست مي دهد. اثر شيخ طوسي ماخذ اصلي نويسندگان بعدي اماميه درباره غيبت امام دوازدهم به ويژه مجلسي (1111 ه‍/ 1699 م) در «بحار الانوار» شد. (ر.ک: تاريخ سياسي امام دوازدهم، ص 27).

[13] شايان ذکر است که پس از مفيد، دو شاگرد بر جسته او سيد مرتضي علم الهدي (436 ه‍/ 1044 م) و محمد کراجکي (449 ه‍/ 1057 م)، دو کتاب به نام هاي «مسالة و جيزة في الغيبة» و «البرهان علي صحة طول عمر الامام صاحب الزمان» نوشتند. اما از آنجا که در اين دو کتاب به مساءله طول عمر امام دوازدهم به روش استدلالي پرداخته و فاقد هرگونه اطلاعات تاريخي مربوط به امام دوازدهم در سالهاي بين (329-260 ه‍/ 941-874 م) مي باشند؛ از ذکر آنها خودداري شد. (ر.ک: همان، ص 26-27).