بازگشت

نهضت ها و دولتهاي شيعي در عصر غيبت کبري


شيعيان، نخستين کساني هستند که تفکر انقلابي و پرچم قيام را در اسلام بر ضد طغيان به دوش کشيدند و همواره نظريات شيعه، روح انقلاب را با خود به همراه داشت. عقيده «امامت»، که شيعه سخت بدان ايمان داشت آنها را با انتقاد و اعتراض نسبت به هيئت هاي حاکمه و بالاخره جبهه گيري در برابر آنها وا مي داشت، و اين حقيقت در سراسر تاريخ شيعه مشهود است.

به عقيده شيعه هر حکومتي غاصب و ظالم است به هر شکل و در هر قالبي که باشد، مگر آن که امام معصوم عليه السلام يا نائب آن، حکومت را در دست گيرد. به همين دليل شيعه در تاريخ به طور مداوم در يک جريان انقلابي مستمر به سر مي بردند؛ نه آرام مي گرفتند و نه آن را رها مي کردند. [1] .

مبارزان و رهبران شيعه هرگز بيم از قدرت حاکم به دل راه ندادند و با شيوه رازداري (و تقيه) سخت ترين شرايط را تحمل نمودند و در برابر طوفانهاي بنيان کن، با شهادت و رشادت، همواره قد براشرافته و به عنوان نيرومندترين سازمان انقلابي در اسلام در جهت استقرار ارزش هاي والاي اسلامي و عدالت خواهي جلوه گر شده است.

مبارزات سياسي شيعه به صورت زيرزميني و تشکيلاتي به رهبري ياران ائمه عليهم السلام استمرار داشت، و «دعاة» [2] شيعه در جذب نيرو و آگاه نمودن مردم نقش فعال بر عهده داشتند. اسامي (دعاة) در دفاتر خاصي نزد برخي از اصحاب ائمه عليهم السلام نگهداري مي شد و حتي از ديوار نويسي براي احياي شعارهاي انقلابي استفاده مي کردند. [3] .

«قيامهاي شکوهمند شيعه از حمايت مردمي توده ها و شخصيت هاي نام آور اسلامي برخوردار بوده و فقها و محدثان و قضات از جمله کساني بودند که در صف مقدم جبهه، هوادار و پشتيبان نهضت هاي شيعي بودند.

نهضت هاي شيعي از همان آغاز پيدايش انحراف در سطح زمامداري و رهبري دولت اسلامي پس از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله، تلاش ‍ انقلابي خود را آغاز نموده و با حرکتي بي امان در مرکز جهان اسلام و ساير مراکز کليدي و در سراسر دوران ائمه اطهار عليه السلام، با راهنمايي آن بزرگواران پرچم مبارزه را بر عليه طاغوت و طاغوتيان برداشته و يک سلسله متصل و پيوسته از نهضت ها را تا دوران غيبت کبري و تا عصر حاضر با گذشتن از فراز و نشيب هاي گوناگون مبارزه و انقلاب، به راه خود ادامه داده و گاهي اين نهضت ها شکست خورده و گاهي نيز به ثمر نشسته و دولت هاي انقلابي در گوشه و کنار جهان اسلام و گاهي نيز در مراکز مهم حياتي به وجود آورده و در اين 6 قرن اخير، شيعه همواره در مرکز «تشيع» و در «ايران» اسلامي از قدرت مذهبي و سياسي خوبي برخوردار بوده و پيام خود را به جهانيان ابلاغ نموده است.

بسياري از نهضت هاي شيعي، در «عراق» [4] و «حجاز» [5] بوده است. شيعه در برابر قدرت خلفا نيز دولتهايي در شرق و غرب مرکز خلافت به پاداشته و هيچ گاه سنگر مبارزه را رها ننموده و همواره شعار «عدالت» و «امامت» را به عنوان اصيل ترين پيام وحي به دوش ‍ کشيده است و تا تحقق نهايي اين دو اصل، مبارزه با تمام قدرت هاي ظالم را بر خود واجب ديده و بخش اجتناب ناپذير ايمان مي داند.

در اکثر قيام ها، شيعه پيشتاز بود و شيعيان در صفوف مقدم، ولي اين نهضتها هرگز جنبه گروهي و مذهبي نداشت و به آن معنا نبود که پيروان اهل بيت عليهم السلام جدا از مردم به اين حرکت ها به دست مي يازيدند و با آنها همکاري مي کردند؛ زيرا مخالفت شيعه با اساس حکومت «امويان» و «عباسيان» از اعماق قلوب توده هاي وسيع مردم مسلمان سرچشمه مي گرفت، ولي ستيزه گري مسلحانه و خونبار شيعه، به کمک افکار عمومي جوامع ستمديده، ريشه در دفاع مقدس به منظور حفظ هويت اسلامي خود و پاسداري از حريم اسلام و «تشيع» داشت.

چهره انقلابي و تابناک پيروان اهل بيت عليهم السلام را نبايد فقط در ميدانهاي شهادت جستجو کرد، بلکه اين چهره ها را مي توان در قالب انقلاب فرهنگي در شکل آرام تبليغ نيز مشاهده کرد. «ادريس بن حسن مثني»، کشور «مغرب» را با تبليغ فتح نمود و همچنين «اندونزي» و شرق دور جهان اسلام با تبليغ گشوده شد، در قرن پنجم هجري انبوهي از مردم «هند» توسط دو نفر شيعي مسلمان شدند، در حاليکه «عباسيان» 300 سال بود که به زور شمشير زير شعار دروغين دعوت به اسلام، کشورگشائي مي کردند.

نهضت هاي انقلابي شيعي در سراسر جهان روح حماسه و انقلاب را زنده نگه داشت، و علي رغم شکست هاي پي در پي در قرن هاي اول تا سوم هجري، توانست نيمه قرن سوم تا قرن چهارم، و پس از آن به نتايج قابل توجهي دست يابد و به شکل گيري يک سلسله دولتهاي انقلابي در سرتاسر جهان اسلام بينجامد و بارقه اميدي بر دلهاي ياءس گرفته بتاباند و عاملي براي کاهش ستمگري ها و طغيان هاي بيشتر حاکمان ستمگر باشد.

دولت انقلابي «ادريسيان» در «مغرب» از اواخر قرن دوم تا پس از نيمه دوم قرن چهارم هجري در حدود دو قرن، و دولت «علويان» از نيمه قرن سوم تا دهه دوم قرن چهارم در «طبرستان» و «ديلم»، بيش ‍ از نيم قرن، و دولت «آل بويه» در «عراق» و «ايران» از نيمه اول قرن چهارم تا نيمه دوم قرن پنجم، بيش از يک قرن، و دولت «فاطميان» در «مصر» و «شمال آفريقا» از اواخر قرن سوم تا نيمه دوم قرن ششم در حدود سه قرن، تشکيل گرديد. همچنين در «سوريه»، «حلب» و «طرابلس»، «حمدانيان»، «بني مرداس» و «بني عمار» از نيمه اول قرن چهارم تا اوائل قرن ششم در حدود يک قرن و نيم در منطقه «شامات» حکومت کرده و «تشيع» و آرمانهاي شيعي را تبليغ و گسترش داده اند.

اين دولت ها گرچه از نظر تئوري و عمل در مقايسه با نظام ايده آل توحيدي، بسياري از معايب و انحراف هاي دولت هاي «اموي» و «عباسي» را داشتند و يا در عمل به آنها آلوده شدند، ولي اين نکته در تحول دولت در اسلام حائز اهميت است که دولتهاي انقلابي در مقايسه با رژيم هاي حاکمي؛ چون «اموي» و «عباسي» حرکتي در جهت پيشبرد اهداف نظام مطلوب اسلامي محسوب مي گردد. اين دولت هاي انقلابي شيعي - عموما - خدمات ارزنده اي در ترويج علم و ادب داشته دانشمندان را مورد حمايت و تشويق فراوان قرار مي دادند.

«آل بويه» فرهنگ اسلام و تعاليم اهل بيت عليهم السلام را زيربناي حکومت خويش قرار دادند، و با وجود اين که شيعي مذهب بودند درباره پيروان مذاهب ديگر و علماي آنان رفتاري نيکو و بردبارانه داشتند و از تکريم و انعام فروگذار نبودند. اين ويژگي براي تمام دولت هاي انقلابي شيعي ياد شده است، در حالي که شيعه عموما در دولتهاي اسلامي غيرشيعي در فشار و تقيه بوده و گاهي نيز از دم شمشير گذرانده مي شدند.

به همين جهت قرن چهارم هجري - که قرن دولتهاي انقلابي شيعه در سراسر جهان اسلام به شمار مي رود [6] - اوج تمدن اسلامي و اعتلاي فرهنگ جهان اسلام دانسته شده [7] و هيچ عاملي براي آن، جز آزادي فکر و عقيده که در پرتو دولتهاي شيعي همراه با تشويق و تکريم علم و دانشمندان بود نمي يابيم. آرماني بودن اين دولتها با انگيزه هاي والاي موسسان آن، بزرگترين عامل اين ترقي و تمدن بوده است، و به فساد آلوده شدن گام به گام حاکمان و دور شدن از آرمانهاي اصلي، خود عامل تباهي و اضمحلال اين دولتها گرديد.

با فروپاشي دولتهاي انقلابي در نتيجه اختلاف ميان رهبران، و آلوده شدن کارگزاران به فساد قدرت و دوري از آرمانهاي انقلابي و اصيل، جهان اسلام در قرن ششم و هفتم هجري شاهد سقوط دولت «عباسي»، تجزيه قدرت سياسي، شکل گيري دولتهاي کوچک، کشمکش ها، برادر کشي ها و رقابت هاي ابلهانه بر سر تصاحب قدرت بود.

در سال (489 ه -) اولين دوره جنگ هاي صليبي به صورت سازمان يافته آغاز گرديد، در حاليکه در مرکز خلافت، انديشه اي جز خوشگذراني و جمع آوري اموال خبري نبود. در چنين شرايطي تهاجم بنيان کن «مغول» بر جهان اسلام آغاز شد و حکومت اسلامي پيش پاي مغولان فرو ريخت و نابود گرديد.

و اگر اسلام توانست همچنان سرفراز بماند، به خاطر حرکت انديشمندانه جمعي پيشتاز گمنام و به دور از قدرت سياسي بود که توانستند «مغول» هاي پيروزمند را در برابر اسلام خاضع گردانند و دلهاي آنان را به روي اسلام بگشايند و آن را فتح کنند. [8] و اگر «هلاکو خان» پس از قتل عام 900 هزار تن بي گناه از اهالي «بغداد» قبل از بازگشت از آنجا دستور مي دهد که مسجد خليفه و ضريح و مرقد حضرت کاظم عليه السلام را تجديد بنا کنند، [9] به خاطر حرکت شجاعانه و بازدارنده اي بود که «مويد الدين ابن علقمه» و «خواجه نصير الدين طوسي» (دو شخصيت ممتاز شيعي) افتخار آن را از آنِ خود کردند، هرچند آماج تهمت ها و بدنامي هاي بسيار قرار گرفتند.

هدف خواجه جلوگيري از خونريزي و خسارتهاي معنوي بود و او توانست با نفوذ در تشکيلات «مغول» ها باعث نجات جان بسياري از علماي جهان اسلام از تيغ خونريز «تاتار» شود و توانست متجاوز از 60 کتاب ارزنده در علوم و فنون مختلف به رشته تحرير درآورد، و شهرهائي را از نابودي نجات دهد و سخت ترين دشمنان اسلام در برابر اسلام و شعائر مذهب «تشيع» مجبور به ايمان و تعظيم نمايد [10] و اسلام در برابر همه خرابي ها و مصائب کمر راست کند و سرافراز گردد و بر فاتحان اسلام در برابر همه خرابي ها و مصائب کمر راست کند و سرافراز گردد و بر فاتحان وحشي پيروز شود و منزلت علم، و حافظان دين تا آن حد ارتقا يابد که بالاترين مناصب دولتي و سياسي را اشغال نمايند و با تدبير و کياست، ويرانگران مساجد و کتابخانه ها را، بانيان جديد مساجد و کتابخانه ها کند.

روابط به ظاهر حسنه علماي «تشيع» با شاهان صفوي از اين واقعيات نشاءت مي گرفت که آنان، وجود يک قدرت سياسي و دولت با کفايتي را براي حفظ ميراث «تشيع» و پاسداري از «ايران شيعه» و جلوگيري از تهاجم «تسنني» که ثواب شيعه کشتن را برتر از هر عبادت مي شمرد، ضرورتي اجتناب ناپذير مي دانستند. [11] .

دولت «صفويه» با تمام ضعف هايش، ترويج کننده شعائر مذهبي بود و اهل تسنن نيز عموما تحت فشار نبودند و نسبت به «مسيحيان»، «يهوديان» و «زردشتيان» نيز روش مدارا اعمال مي شد، در حالي که اکثر کشورهاي غربي حتي با آزادي نسبي اديان، بيگانه بودند. [12] .

رونق کشاورزي، رشد اقتصادي و رفاه نسبي عمومي، رضايت طبقه متوسط را نسبت به سياست اقتصادي دولت «صفويه» جلب نمود و بيشتر شاهان صفوي را از حمايت مردمي برخوردار کرده بود.

توسعه فرهنگي و گسترش مراکز علمي و حمايت همه جانبه از علما و مولفان، از برجسته ترين امتيازات دوران «صفويه» است و ابتکار بهره گيري از هنر، صنعت و معماري در خدمت فرهنگ و معارف اسلامي از خصوصيات ديگر اين دوره است.

ايجاد تحول در سيستم سياسي و اداري حکومت و وجود زمينه براي ايفاي نقش بيشتري براي علما در امور سياسي، قضائي و فرهنگي را مي توان از ديگر ويژگيهاي اين دوره برشمرد. بازگرداندن استقلال و هويت شيعي و رهائي از بيگانه ترسي و حمايت کامل از موجوديت دين، موجب گرديد که علماي شيعه بر مشروعيت قدرت سياسي پادشاهان «صفويه» صحه بگذارند.

با غلطيدن دولت «صفويه» به ورطه تجمل پرستي و اشرافيت و گرفتار شدن در دام جنگ هاي خانگي و همسايگان شرقي و غربي، زمينه هاي فروپاشي خود را فراهم نمود و پس از دو قرن و نيم، مرکز دولت صفوي (اصفهان) به دست «افغان» هاي مهاجم و متعصب سقوط کرد. در چنين شرايطي شکل گيري نهضت هاي اسلامي اجتناب ناپذير بود، بسياري از شهرها و روستاهاي «ايران» سر به شورش و مقاومت نهاده، و دليرانه ايستادگي نمودند و باوجود اين که بزرگان «صفويه»، روحيه خود را باخته بودند، مردم با استفاده از جنگ هاي چريکي توانستند پيروزيها را در کام فاتحان خود تلخ سازند. [13] .

حکومت «زنديان» پس از ترور «نادر شاه» - که کليه زمينه هاي به وجود آمده براي نهضت در اواخر دوران صفويه را از ميان برده بود - با پيروزي «کريم خان زند» در سال (1164 ه -) شروع شد و مايه هاي مذهبي و مردمي روبه افزايش نهاد و روحانيون از حکومت «کريم خان» حمايت کردند، ولي طولي نکشيد که رقابت بين دو ايل مقتدر «زنديه» و «قاجاريه» بر سر قدرت يک بار ديگر «ايران» را به صحنه نبرد و خشونت مبدل ساخت و در اثر بي توجهي به اعتقادات و خواسته هاي مردم و طمع دشمنان ديرين صليبي، «ايران» را در حد يک مستعمره براي غرب به سقوط کشاند.

هجوم استعمار سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي غرب به جهان اسلام در بيداري مشرق زمين نقش آگاه کننده داشت و به نهضت هاي سلامي سرعت و عمق بيشتري بخشيد و استبداد داخلي نيز در کشورهاي اسلامي نقش قابل توجهي در ملموس تر شدن دردها و رو آمدن مشکلات و مردمي شدن مبارزات داشت.

با پيوندي که بين نهضت هاي اسلامي در سراسر جهان اسلام در يک قرن اخير به وجود آمد، [14] سرانجام همه آنها به يک حرکت انقلابي در نيمه دوم قرن سيزدهم هجري تبديل شده و مناطق وسيعي از جهان اسلام زير پوشش اين موج عظيم بيداري و مبارزه قرار گرفت، و کشورهائي چون «مصر»، «سوريه»، «لبنان»، «عراق»، «ترکيه»، «افغانستان»، «پاکستان»، «الجزاير»، «تونس»، «مراکش»، «حجاز»، «اندونزي»، «هندوستان» و «ايران» را در بر گرفت و مفهوم جديدي از انديشه هاي سياسي و مباني عدالت اجتماعي اسلام را به دنبال چند قرن رکود، ستم و تسليم مطرح نمود. [15] .

در بيشتر کشورهاي اسلامي خصلت تاريخي - مردمي بودن روحانيت، رسالت رهبري حرکت ها و جنبش ها را در يکصد سال اخير بر دوش رهبران ديني نهاد. و نهضت اسلامي امام خميني رحمة الله عليه اوج تمام جنبش هاي اسلامي تاريخ اسلام و «تشيع» به شمار مي رود و همه آرمان هاي انقلابي نهضت هاي اسلامي در سراسر جهان در اين نهضت تبلور يافت. [16] .


پاورقي

[1] وعاظ السلاطين مورخ معروف اهل تسنن، علي الوردي، ص 293.

[2] جمع داعي، لقبي بود که به رهبران هر کدام از تشکيلات گروه زيرزميني شيعه داده بودند.

[3] انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ص 122 - 124.

[4] در قرن هاي اول و دوم هجري قيامهاي توابين، مختار، زيدبن علي، فرزند امام سجاد عليه السلام، ابراهيم بن عبدالله بن حسن، عيسي، فرزند زيد بن علي، و محمد بن ابراهيم حسني، در مناطق مختلف عراق بود.

[5] قيام سرور آزادگان حسين بن علي عليه السلام و قيام اهل مدينه پس از شهادت امام حسين عليه السلام، قيام محمد بن عبدالله بن حسن مثني و قيام حسين بن علي صاحب فخ، در حجاز بود. قيام يحيي فرزند زيد بن علي نيز در گرگان و قيام محمد بن قاسم در خراسان شکل گرفت.

ابوالفرج اصفهاني مورخ مشهور جهان اسلام تا سال (313 ه -) شهادت تعداد 218 نفر از فرزندان علي عليه السلام را به ثبت رسانده و گفته است که در اطراف يمن و محدوده طبرستان گروهي از اين تبار دست به قيامهاي پيروزمند و يا شکست خورده اي زده اند که از آن ماجرا اطلاعي در دست نيست.

ر. ک: انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ص 145.

[6] ادريسيان در مغرب، علويان در طبرستان، آل بويه در عراق و ايران، فاطميان در مصر و شمال آفريقا، حمدانيان و بين مرداس و بني عمار در شامات.

[7] ر. ک: تمدن اسلامي در قرن چهارم هجري، آدم متز، جلد 1 و 2.

[8] انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ص 186.

[9] البداية و النهاية، ابن کثير، ج 13، ص 202؛ تاريخ الاسلام السياسي، ج 4، ص 161.

[10] همان، ص 192 - 193.

[11] همان، ص 227 (به نقل از: اسناد و نامه هاي تاريخي و اجتماعي دوران صفوي، ثابتيان، ص ‍ 231؛ تاريخ ايران ترجمه کريم کشاورز، ص 511).

[12] ر. ک: تاريخ ايران، ترجمه کريم کشاورز، ص 522.

[13] همان، ص 584 - 585.

[14] اين پيوند را بسياري از مورخان به سيد جمال الدين اسدآبادي نسبت داده، هرچند که غير از او از دانشمندان بزرگوار شيعه مواضع بسيار ارزنده اي در اين زمينه داشته اند. ر. ک: انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ص 238 - 243.

[15] انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ص 241.

[16] با يک نگاه سريع به وصيت نامه سياسي - الهي امام خميني و قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، تاريخ پرفروغ اين انقلاب تا تشکيل دولت و رهائي از توطئه هاي پي در پي اين تبلور را به خوبي مي توانيم لمس کنيم.