شيعه در عصر غيبت کبري
فساد و بيدادگري «بني عباس» و نهضت هاي پي در پي «علويان»، ارکان حکومت «عباسيان» را سست نموده و زمينه را براي ظهور دولت هايي انقلابي و شيعي آماده کرده و براي شيعه آزادي تبليغ مذهب را به همراه داشت.
در قرن چهارم هجري، قسمت عمده شبه «جزيرة العرب» به استثناي شهرهاي بزرگ، شيعه بودند. در «بصره» نيز که مرکز «اهل سنت» بود عده اي قابل توجه شيعه بودند. در «طرابلس»، «نابلس»، «طبريه»، «حلب» و «هرات» شيعه بسيار بود، و «اهواز» و سواحل «خليج فارس» جايگاه شيعيان بود.
بسيار اتفاق مي افتاد که در شهرهاي بزرگي، چون «بغداد» «بصره» و «نيشابور» زد و خورد ميان شيعه و سني در مي گرفت و در برخي از آنها شيعه غلبه پيدا مي کرد.
در مدت 5 قرن (از پنجم تا نهم) شيعه به گسترش خود ادامه داده و دولت هايي شيعي نيز بر سر کار آمد. «اسماعيليه» در حدود يک قرن و نيم در اواسط «ايران» در حال استقلال کامل مي زيستند. [1] .
سادات مرعشي در «مازندران» تا «قزوين»، از نيمه قرن هشتم تا بعد از نيمه قرن نهم سلطنت کردند. [2] «سلطان محمد خدابنده» از سلاطين «مغول» مذهب شيعه را اختيار کرد (703 - 716 ه -) و در پي او پادشاهاني، «تشيع» را ترويج کردند. نفوذ «علامه حلي» و فرزندش در دربار او تحولات چشم گيري را در زمينه گسترش دامنه «تشيع» و پايه ريزي علمي و فرهنگي مکتب انقلابي اهل بيت عليهم السلام به وجود آورد. [3] .
سلاطين «قره قويونلو» و «آق قويونلو» در «تبريز» حکومت کرده و دامنه حکمراني شان تا «فارس» و «کرمان» کشيده شد. [4] .
با آمدن سلاطين «آل ايوب» شيعه «مصر» و «شامات» آزادي مذهبي را به کلي از دست داده و جمع کثيري از شيعيان از دم شمشير گذشتند و «شهيد اول» (محمد بن مکي عاملي) که يکي از نوابغ فقهاي شيعه بود در سال (786 ه -) در دمشق به جرم «تشيع» کشته شد و «شيخ اشراق» (شهاب الدين سهروردي) در «حلب» به جرم تبيين «فلسفه» به قتل رسيد.
شيعه در اين پنج قرن از لحاظ جمعيت در افزايش، و از لحاظ قدرت و آزادي مذهبي تابع مذهب و قدرت سلاطين وقت بودند. و در اين برهه در هيچ يک از مناطق اسلامي مذهب شيعه، مذهب رسمي اعلام نشد. [5] .
در آغاز قرن دهم، «اسماعيل صفوي» (شيعه مذهب) قيام خود را از «اردبيل» شروع کرد. او با برانداختن «ملوک الطوايفي» در «ايران» و جنگ با «عثمانيان»، «ايران» قطعه قطعه شده را به شکل يک کشور درآورده و مذهب شيعه را در قلمرو حکومت خود رسميت داد، و تا اواسط قرن دوازدهم، حکومت «صفويه» با به رسميت شمردن مذهب شيعه به سلطنت خود ادامه دادند.
«شاه عباس کبير» توانست وسعت کشور و جمعيت را به بيش از دو برابر «ايران» کنوني برساند و تا قرن چهاردهم هجري، «تشيع» مذهب رسمي «ايران» ماند. همچنين در «يمن» و «عراق»، شيعه اکثريت جمعيت را تشکيل مي دهد و در همه کشورهاي مسلمان نشين جهان، کم و بيش شيعه وجود دارد و در جهان بالغ بر 000 /000 /100 شيعه زندگي مي کنند. [6] .
در طليعه قرن پانزدهم هجري و پس از مبارزه طولاني با استبداد داخلي و استعمار فرهنگي، سياسي و اقتصادي خارجي يک حکومت اسلامي تمام عيار بر اساس نظريه مترقي «ولايت فقيه» - با تدارک کليه نقاط ضعف انقلاب هاي گذشته در مبارزه بي امان با استبداد و استعمار - در «ايران» شيعه نشين به وجود آمد و آثار و برکات معنوي و مادي اين انقلاب به شرق و غرب جهان اسلام گسترش پيدا کرد، و چون خاري در چشم دشمنان از تمام نهضتهاي اسلامي در جهان، حمايت نموده و مايه اميدواري و عاملي بزرگ در پيروزي اين نهضت ها به شمار مي رود و جهان را به عصري جديد وارد نموده و همه ابرقدرتها نيز براي مبارزه با مذهب شيعه نشين اثنا عشري بسيج شده اند، در حالي که مباني و نظريات شيعه به سرعت در تمام جهان اسلام و در شرق و غرب جهان، رو به گسترش است.
پاورقي
[1] همان، ص 56.
[2] انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، عباسعلي عميد زنجاني، ص 208 - 215.
[3] همان: ص 195.
[4] شيعه در اسلام، ص 56.
[5] همان، ص 57.
[6] اين آمار در سال تاءليف کتاب. (1346 ه -. ش) مي باشد.