بازگشت

شيعه قبل از غيبت کبري (از قرن 1 تا 4 ه -)


«شيعه اماميه به کساني گفته مي شود که، خلافت و جانشيني پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و مرجعيت علمي و ديني را حق خالص و منحصر به فرد علي عليه السلام مي دانسته و مراجعه علمي و معنوي را تنها به او و 11 فرزندش روا مي دانند. [1] .

علي عليه السلام و ياران او پس از اعتراض، به منظور رعايت مصلحت اسلام و مسلمين و نداشتن نيروي کافي، دست به قيام خونين نزدند، ولي تسليم عقيده اکثريت نشدند.

اعتقاد شيعه بر آن بود که آنچه براي جامعه در درجه اول اهميت دارد روشن شدن تعاليم اصيل اسلام، و در درجه دوم جريان کامل آن تعاليم در جامعه مي باشد. و فقط يک رهبر معصوم، توانائي تحقق اين دو هدف را دارد. در غير اين صورت «حکومت» به يک «سلطنت استبدادي» تبديل گشته و معارف پاک ديني دستخوش تحريف مي گردد.

تاريخ اسلام صحت اين اعتقاد را به اثبات رساند، و شيعه نيز در عقيده خود استوارتر گشت، هرچند که براي پيشرفت و حفظ قدرت اسلام مخالفت علني نمي کردند، بلکه دوش به دوش اکثريت، به جهاد مي رفتند و در امور عامه دخالت مي کردند. [2] .

در اواخر سال (35 ه -) و پس از 25 سال انحرفات پي در پي، حکومت انقلابي علي عليه السلام درگير مبارزه با مخالفان مصلحت پرست و منحرف شد و پس از 4 سال و 5 ماه، اميرمومنان علي عليه السلام به دست «خوارج» به شهادت رسيد و «معاويه» با دسيسه هاي گوناگون بر خلافت چيره گشت و آن را به سلطنتي موروثي تبديل نمود و سخت ترين روزگار براي شيعه در زمان حکومت بيست ساله اش فراهم نمود.

شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام و ياران صديق علي عليه السلام، تراژدي فجيع کربلا، بيدادگري و بي بندوباري بني اميه، در برابر مظلوميت و طهارت اهل بيت عصمت عليه السلام، شيعه را روز به روز در عقيده استوارتر مي ساخت. شهادت اباعبدالله الحسين عليه السلام در توسعه يافتن «تشيع» به ويژه در مناطق دور از مرکز حکومت بني اميه، چون «عراق»، «يمن» و «ايران» کمک به سزائي کرد. [3] .

لذا در پايان قرن اول، حکومت بني اميه رو به ضعف گراييده و شيعه از اطراف کشور اسلامي چون سيل به دور امام باقر عليه السلام گرد آمده و معارف اسلامي را از خرمن او چيد. شهر «قم» بنيان نهاده و شيعه نشين شد، ولي شيعه در حال تقيه بود. بر اثر فشارهاي حکومت بني اميه، سادات علوي قيامهاي مکرر داشته، هرچند که با شکست روبه رو شده و جان هاي خود را در اين راه مقدس گذاشتند.

خونخواهي شهداي اهل بيت عليهم السلام و تبليغات عميق شيعه، عاملي بود که به وسيله آن «بني عباس» خلافت را ربودند و در آغاز، چند روزي روي خوش نشان دادند و «بني اميه» را قتل عام کردند، ولي ديري نگذشت که شيوه ظالمانه «بني اميه» را در پيش گرفتند و در بيدادگري و بي بندو باري از آنان نيز گذشتند. لذا وضع شيعه با آمدن «بني عباس» کوچکترين تغييري پيدا نکرد.

به دليل روي آوردن مردم به علوم عقلي، و آزادي دادن «مامون» عباسي معتزلي مذهب (195 - 218)، علماي شيعه نفس تازه اي کشيده و از تبليغ مذهب خود دريغ نکردند.

واگذاري ولايتعهدي به امام هشتم، «علويان» را تا حدودي از تعرض ‍ دستنشاندگان دولت به آنان مصون نمود، ولي «متوکل» عباسي دم برنده شمشير را به سوي شيعه برگرداند و حتي مزار حسين بن علي عليه السلام از دست او در امان نماند.


پاورقي

[1] ر. ک: شيعه در اسلام، علامه طباطبايي، ص 28.

[2] همان: ص 28 - 30.

[3] همان: ص 46 - 48.