بازگشت

ابوالقاسم، حسين بن روح نوبختي


حسين بن روح نوبختي، از طايفه بنو نوبخت قم بود، او در زمان نخستين نايب و سفير خاص ‍ حضرت حجت عليه السلام به بغداد مهاجرت کرد. و در آنجا تحت سرپرستي محمد بن علي بن بلال رشد کرد. (تاريخ سياسي غيبت امام دوازدهم عليه السلام، دکتر جاسم حسين، ص 192).

سومين نايب و سفير خاص و برگزيده امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، شيخ بزرگوار «ابوالقاسم، حسين بن روح نوبختي» است. او در زمان حيات «محمد بن عثمان عمري» از ناحيه مقدسه به عنوان جانشين «محمد» و سومين نايب ويژه حضرت منصوب شد و توسط «محمد بن عثمان بن سعيد عمري» به خواص شيعيان و وکيلان حضرت معرفي شد. «محمد بن سعيد» در چند سال آخر زندگي اش ‍ براي اين کار تمهيداتي فراهم نمود تا شيعيان بعد از وي در امر نيابت و وکالت با مشکلي مواجه نشوند.

«حسين بن روح نوبختي» بعد از درگذشت «محمد بن عثمان» در آخر جمادي الاولي سال (305 ه -) مسؤ وليت امر نيابت را بر عهده گرفت.

تاريخ ولادت اين سفير نيز مانند دو سفير پيشين روشن نيست و در کتاب هاي تاريخي و تراجم از آن يادي به ميان نيامده است؛ ليکن برخي نوشته اند که «حسين بن روح» از اصحاب امام عسکري عليه السلام بود. [1] .

اگر اين سخن درست باشد، مي توان گفت: او در نيمه اول قرن سوم متولد شده بود و هنگامي که سفارت و نيابت خاص از حضرت به او رسيد سال (305 ه -) بيش از 60 سال از عمر شريفش مي گذشت. اين فاصله زماني چندان زياد نيست تا از نظر عادي و طبيعي، مستبعد به نظر برسد و برخي بگويند: چون بين زمان سفارت «حسين بن روح» با زمان امام عسکري عليه السلام حدود پنجاه سال فاصله است. بنابراين بعيد است که وي از اصحاب امام يازدهم عليه السلام بوده باشد. [2] .

او در زمان حيات سفير دوم امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، (محمد بن عثمان) يکي از کارگزاران وي بود و در چند سال آخر از سوي «محمد بن عثمان»، به عنوان سروکيل، واسطه بين او و ديگر وکيلان و نيز ناظر بر اموال وي منصوب شد. [3] .

«حسين بن روح» در ميان شيعيان «بغداد» از موقعيت اجتماعي خوبي بهره مند بود و حتي نفوذ و احترام قابل ملاحظه اي نزد مقامات بالاي مملکتي داشت و از سوي آنان کمک هاي مالي به وي مي شد.

«ام کلثوم»، دختر «محمد بن عثمان عمري» مي گويد: «حسين بن روح» سال هاي طولاني وکيل «محمد بن عثمان» و ناظر املاک او بود اسرار او را به رؤ ساي شيعه مي رساند و از نزديکان خاص وي بود به طوري که به واسطه نزديکي و معاشرتي که با هم داشتند، اسرار خانه اش را براي او نقل مي کرد. پدرم ماهانه 30 دينار به عنوان حقوق به وي مي داد و اين مبلغ غير از وجوهي بود که از طرف وزرا و رؤ ساي شيعه؛ مانند «آل فرات» و ديگران به علت مقام و احترام و جلالتي که نزد آنها داشت، به او مي رسيد. بدين جهت، «حسين بن روح» در قلوب شيعيان جايگاه بزرگي پيدا کرد؛ زيرا آنها مي دانستند که او از نزديکان پدرم است و نزد شيعيان از وي توثيق نموده بود و فضل و امانتش همه جا منتشر شده بود.

مقدمات کار او در زمان پدرم آماده شده بود، تا آن که پدرم به دستور حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ماءمور شد که او را به جانشيني خود برگزيند، و از هيچ کس جز آنان که از روز نخست پدرم را نمي شناختند، در خصوص نيابت وي اختلافي پديد نيامد و کسي ترديد ننمود، و من يک نفر از شيعه را نمي شناسم که درباره وکالت او شک داشته باشد.» [4] .

«شيخ صدوق» از «محمد بن علي اسود» روايت مي کند که گفت:

من اموالي از موقوفات را که در اختيار داشتم، پيش «محمد بن عثمان» مي بردم و او هم از من مي گرفت. در يکي از روزهاي آخر زندگي «محمد بن عثمان»، مقداري از اين اموال را به نزدش بردم، ولي او دستور داد تا آن را به «حسين بن روح» تحويل دهم. من آنها را به «ابن روح» تحويل دادم و رسيد آن را از او درخواست نمودم؛ «حسين بن روح» بابت اين تقاضا به «محمد بن عثمان» شکايت کرد و او هم دستور داد که از او رسيد مطالبه نکنم و سپس فرمود: آنچه به دست «حسين بن روح» مي رسد مانند اين است که به دست من مي رسد. بعد از اين هر وقت اموالي را به نزدش مي بردم، رسيدي مطالبه نمي کردم. [5] .

در واقع «محمد بن عثمان بن سعيد عمري» با اين کار سفارت آينده «حسين بن روح» را براي وکلا و مردم بيان نمود؛ چرا که اموالي را که مردم به وکيل مي دادند قبض دريافت مي کردند، ولي سفيران به آنان قبض ‍ نمي دادند.

او در روزگاري که با «محمد بن عثمان» همکاري مي کرد، به جهت موقعيت خوبي که داشت به دستگيري از مستمندان شيعه مي پرداخت، به عنوان نمونه، «شيخ صدوق» مي نويسد:

«يکي از علويان به نام «عقيقي» به جهت رفع مشکل مادي با وزير، «علي بن عيساي جراح»، ديداري داشت، ولي وزير به خواسته او پاسخ مثبتي نداد. اين خبر به «حسين بن روح» رسيد و او پيامي فرستاد و مشکل وي را حل کرد.» [6] .

«جعفر بن محمد بن متيل» مي گويد: من هنگام احتضار «محمد بن عثمان عمري» حاضر بودم. در اين هنگام «محمد بن عثمان» گفت: بعد از من «حسين بن روح» متصدي منصب نمايندگي امام مهدي است. [7] .

با تمهيداتي که «محمد بن عثمان» به دستور امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) براي سفارت «حسين بن روح» به وجود آورده بود، او از سوي شيعيان، و به ويژه از سوي وکلا و کارگزاران «سازمان وکالت» با مشکلي روبه رو نشد. تنها مشکلي که در اين زمينه نقل شده است، اين گزارشي است که «شيخ طوسي» نوشته است:

«ابوعبدالله حسن وجنا» يکي از 10 وکيل «بغداد» فعاليتهاي خود را در «نصيبين» و «موصل» انجام مي داد. او در سال (307 ه -) با شخصي به نام «محمد بن فضل موصلي» ديدار کرد و دانست که او سفارت «حسين بن روح» را منکر است.

«حسن بن وجنا» کوشيد تا او را متقاعد سازد که «حسين بن روح نوبختي» وکيل و نايب خاص امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است؛ ولي «محمد بن فضل موصلي» آن را نپذيرفت و براي پذيرش آن خواهان کرامتي شد، همانند کرامات سفير اول و دوم.

«حسن بن وجنا» او را به «بغداد» آورد و در آنجا با چشمان خود کرامتي را از «ابن روح» مشاهده کرد و فورا او را به رسميت شناخت و از برخورد خود پشيمان شد و معذرت خواهي نمود. [8] .

«حسين بن روح» بعد از وفات «محمد بن عثمان» رسما کار سفارت را شروع کرد و امور «سازمان وکالت» را در دست گرفت.

در همين آغاز کار «ذکاء» خادم «ابوجعفر، محمد بن عثمان عمري» به نزدش آمد و امانت هايي از قبيل عصا و کليد صندوقچه «ابوجعفر» را به «حسين بن روح» تحويل داد و گفت: «ابوجعفر» به من فرمود: اين اشيا را بعد از خاکسپاري من به «ابوالقاسم، حسين بن روح»، جانشين من تحويل بده. در اين صندوقچه مهرها و خانم هاي امامان عليهم السلام است. [9] .


پاورقي

[1] مناقب، ابن شهرآشوب، ج 4، ص 423، تاريخ سياسي عصر غيبت امام دوازدهم عليه السلام، دکتر جاسم حسين، ص 192.

[2] تاريخ سياسي عصر غيبت امام دوازدهم عليه السلام، ص 192.

[3] الغيبة، شيخ طوسي، ص 227.

[4] بحارالانوار، ج 51، ص 355؛ الغيبة، شيخ طوسي، ص 227.

[5] کمال الدين و تمام النعمة، صدوق، ج 2، ص 501 - 502؛ الغيبة، شيخ طوسي، ص 225 - 226.

[6] کمال الدين و تمام النعمة، ص 505 - 506.

[7] همان، ص 503.

[8] اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، محمد بن حسن بن حر عاملي، ج 3، ص 692، ح 107؛ تاريخ سياسي عصر غيبت امام دوازدهم عليه السلام، جاسم حسين، ص 197.

[9] حياة الامام محمد المهدي عليه السلام، باقر شريف القرشي، ص 130.