بازگشت

شهادت امام حسن عسکري


«معتمد» خليفه عباسي همواره از محبوبيت و پايگاه اجتماعي امام ابومحمد عسکري عليه السلام نگران بود و هنگامي که دانست با وجود همه محدوديت هايي که نسبت به آن حضرت روا داشته بود، نه تنها از پايگاه مردمي و نفوذ معنوي آن حضرت کاسته نشده، بلکه بيش از پيش ‍ محبوب دلهاي مردم گرديده، بر نگراني و وحشتش افزوده شد و سرانجام در صدد قتل آن حضرت برآمد و به شکل مرموزانه و مخفيانه، حضرت را مسموم نمود، [1] و شيعيان را از بهره مندي انوار هدايت آن امام همام محروم ساخت.

اينگونه به شهادت رساندن در گذشته نيز وجود داشت و در مواردي خلفاي اموري و عباسي اين سياست را به اجرا درآورده بودند و امامان شيعه عليهم السلام نيز کوشيده بودند تا نقشه هاي شوم آنها را به شکل هاي گوناگون براي مردم آشکار نمايند تا چهره واقعي آنان براي آيندگان روشن شود.

امام عسکري عليه السلام با دانش ويژه اي که داشت، پيش بيني کرد که در آينده اي نه چندان دور زندگي دنيا را ترک خواهد کرد و راهي پيشگاه خداوند خواهد شد. آن امام همام، شهادت خود را در آينده نزديک را به مادر بزرگوارش خبر داد و گفت: در سال (260 ه -) حادثه اي اتفاق مي افتد. و آن همانا شهادت امام توسط عمال حکومت عباسي خواهد بود.

قلب مادر از اين خبر هولناک به درد آمد و آثار غم و اندوه در او پديدار گرديد و گريست. امام عليه السلام مادرش را تسلي داد و گفت:

«مادر! امر خدا حتمي است، بي تابي مکن!».

در سال (260 ه -) آن مصيبت اتفاق افتاد و همان گونه که آن حضرت خبر داده بود در آن سال، امام عسکري عليه السلام به شهادت رسيد. [2] .

چند روز قبل از شهادت، آن حضرت را نزد طاغوت زمان «معتمد» عباسي بردند، در حالي که «معتمد» سخت ناراحت بود، چون مي ديد و مي شنيد که مردم همگي، امام ابومحمد عليه السلام را تعظيم و احترام مي کنند و او را در فضيلت، بر همه علويان و عباسيان، مقدم مي دارند. از اين جهت در پي قتل آن حضرت برآمد و زهر کشنده اي را به وي خوراند. [3] .

امام عليه السلام همين که زهر را خورد، تمام بدن شريفش مسموم شد و در بستر بيماري افتاد و به درد شديدي دچار گرديد.

«معتمد» به 5 نفر از خواص و درباريانش از آن جمله به «نحرير» دستور داد که مواظب خانه امام عليه السلام باشند و تمام امور و جريانها را زير نظر بگيرند، همچنين به پزشکان دستور داد که هر صبح و شام از حال امام عليه السلام باخبر باشند، همين که روز دوم فرا رسيد به «معتمد» خبر دادند که بيماري حضرت وخيم شده است. «معتمد» به پزشکان فرمان داد که حق ندارند از منزل امام بيرون روند. و به دليل اينکه حال امام عسکري عليه السلام رو به وخامت نهاده بود، گفت: از کنار بستر او جدا نشوند. «معتمد»، «حسين بن ابي شوارب»، قاضي القضاة را به همراه 10 نفر به منزل امام فرستاد و به آنان دستور داد که شب و روز در آنجا باشند و جريانها را زير نظر بگيرند و بعد شهادت دهند که امام به مرگ طبيعي از دنيا رفته است. با اين وجود پزشکان ماءمور خليفه، 15 نفر ديگر از سوي «معتمد» خليفه عباسي در خانه حضرت بودند.

امام عسکري عليه السلام در شب رحلت در يک اتاق، به دور از چشم از ماءموران حکومت نامه هاي بسياري به نقاط مختلف شيعه نشين نوشت و آن را به وسيله پيکي ارسال نمود. [4] .

حال امام بدتر شد، پزشکان از او نااميد شدند و هر لحظه به مرگ نزديکتر مي شد. در لحاظ آخر زندگي، همواره زبانش به ذکر خدا مشغول بود و او را ستايش مي کرد و لب هاي مبارک از تلاوت قرآن مجيد باز نمي ايستاد. سرانجام امام عليه السلام روبه سمت قبله معظمه کرد و روح پاکش به پيشگاه خدا پرواز نمود.

اين حادثه جانگداز، روز جمعه هشتم ربيع الاول سال (260 ه -) بعد از نماز صبح اتفاق افتاد.

ارتحال نابهنگام آن امام بزرگوار ضايعه بزرگي بود که در آن روزگار بر مسلمانان وارد شد و آنان رهبر و پيشواي محبوب و مصلح بزرگ خود را از دست دادند؛ کسي که همواره غمخوار ضعيفان و يتيمان و مستمندان بود.

ناله و شيون از خانه امام عليه السلام بلند شد و کم کم صداي ضجه و ناله زنان و مردان و کودکان آل علي در سراسر «سامرا» به گوش رسيد.

خبر شهادت امام عليه السلام در سراسر شهر «سامرا» پيچيد. اين خبر همچون صاعقه اي هولناک بود که تمام مسلمانان را به سرعت به منزل امام عليه السلام رسانيد. همگي مشغول گريه کردن و نوحه سرايي بودند. تمام ادارات دولتي شهر تعطيل شد، مردم به احترام امام عليه السلام بازارها را بستند و در شهر عزاداري کردند. گويي شهر «سامرا» به صحراي قيامت تبديل شده بود. [5] .

«سامرا» در تمام طول تاريخ خود چنان تشييعي را نديده بود که امواج خروشاني از انسانها از طبقات مختلف با گرايش ها و عقايد گوناگون همه را گرد هم آورد و همگي سخن از فضايل، ويژگي ها و صفات امام بزرگوار، امام حسن عسکري عليه السلام مي گفتند و درباره خسارت و زيان جبران ناپذيري که به مسلمانان وارد شده بود، بحث مي کردند. [6] «عثمان بن سعيد عمري» متصدي امر غسل، کفن و دفن حضرت شد. [7] .

اين سخن با اعتقاد شيعه به اين که امام را بايد امام بعدي غسل دهد، کفن کند و نماز بخواند، منافاتي ندارد، چون که اولا: اين امر مربوط به حالت عادي است، نه در شرايط سخت و مورد تقيه، ثانيا: «عثمان بن سعيد عمري» به نيابت از حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) عهده دار تجهيز پيکر مطهر امام عسکري عليه السلام بود.

و ثالثا: ممکن است در همين شرايط به صورت مخفي حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به اين امر مبادرت نموده بود، ليکن به جهت شرايط خفقان و تقيه به ظاهر «عثمان بن سعيد عمري» تصدي اين امر را بر عهده گرفته باشد. در هر حال، «عبيدالله بن خاقان» مي گويد:

«وقتي جنازه امام عليه السلام آماده دفن شد، خليفه برادر خود «ابوعيسي بن متوکل» را فرستاد تا بر جنازه آن حضرت نماز بگزارد. هنگامي که جنازه را براي نماز بر روي زمين گذاشتند «ابوعيسي» نزديک شد و صورت آن حضرت را باز کرد و آن را به علويان، عباسيان، قاضيان، نويسندگان و ديگر شاهدان، نشان داد و گفت:

اين «ابومحمد عسکري» است که به مرگ طبيعي درگذشته است و فلان و فلان از قضات و پزشکان و خدمتگزاران خليفه نيز شهادت مي دهند! بعد روي جنازه را پوشاند و بر او نماز خواند و فرمان داد که جنازه را براي دفن ببرند.»

اين شيوه تجربه شده حکام عباسي در مورد امامان شيعه عليهم السلام بود و مردم به ويژه شيعيان نيز کم و بيش با اين شيوه آشنايي داشتند.

بنا به نقل «شيخ صدوق» قبل از اقامه اين نماز، نمازي ديگر بر بدن آن حضرت در لحظاتي قبل در درون خانه اقامه شد. «عقيد خادم» از منزل خارج شد و به «جعفر» که بر در خانه ايستاده بود و شيعيان به او تعزيت مي گفتند، گفت: يا سيدي کفن فقم للصلاة عليه. (سرورم برادرت را کفن کردند. پس بر او نماز بخوان). ناگهان امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) جلو آمد و گفت: تاءخر يا عم! فانا احق بالصلاة علي ابي. (عمو عقب بايست من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم). [8] .

طبق نقل مشهور، امام عسکري عليه السلام در اول ماه ربيع الاول (260 ه -) با زهري که «معتمد» براي آن حضرت تدارک ديده بود بيمار شد و در هشتم همان ماه رحلت نمود. بنابراين، امامت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) از همين تاريخ آغاز شد و آن حضرت تا به امروز در پس ‍ پرده غيبت قرار دارد. به اميد روزي که آن حضرت ظهور کند و جهان را پر از عدل و قسط گرداند.


پاورقي

[1] سيرة الائمة الاثني عشر، هاشم معروف الحسني، ج 2، ص 492.

[2] نهج الدعوات و منهج العبادات، علي بن موسي بن محمد بن طاووس، ص 275، (به نقل از: حياة الامام العسکري عليه السلام، باقر شريف القرشي).

[3] الارشاد، مفيد، ص 383 (به نقل از: حياة الامام العسکري عليه السلام).

[4] کمال الدين و تمام النعمة، صدوق، ج 2، ص 373 - 474؛ بحارالانوار، مجلسي، ج 50، ص 327 - 329؛ الکافي، کليني، ج 1، ص 505.

[5] الارشاد، مفيد، ص 362 (به نقل از: حياة الامام العسکري عليه السلام).

[6] حياة الامام العسکري عليه السلام.

[7] الغيبة شيخ طوسي، ص 216.

[8] کمال الدين و تمام النعمة، صدوق، ج 2، ص 475.