بازگشت

پيدايش مکتب اشعري


در نيمه اول قرن دوم هجري دو مکتب و جريان فکري در جهان اسلام پيدا شد. در يک جريان فکري، عقل بي ارزش بود و در فهم مسائل و معارف اسلامي به ظواهر آيات و روايات بسنده مي شد، حتي اگر برخلاف حکم عقل باشد، اين گروه بدون غور و دقت عقلي به ظاهر آيه و حديث تمسک مي کردند و به آن معتقد و پايبند مي شدند. آنان آيه يدالله فوق ايديهم (دست خدا بالاي دستهاي آنها است) بدون اينکه دقتي در معناي واژه «يد» بکنند، گفتند: خدا هم دست دارد، در حاليکه اين آيه قدرت خداوندي را بيان مي دارد؛ خداوند جسم نيست تا دست، اعضا و جوارح داشته باشد. اين گروه را «اهل حديث» مي گفتند.

گروه ديگري در برابر اين گروه ايستادند که به عقل، بهاي زيادي مي دادند. آنان در زمان خلافت «ماءمون» عباسي، قدرت زيادي يافتند و بر گروه «اهل حديث» پيروز شدند. به اين گروه دوم «معتزله» يا «مذهب اعتزال» مي گفتند که بحث اين جريان فکري در بحث مربوط به وضعيت عصر قبل از غيبت، در فصل سوم بيان شد.

در دوره قبل از غيبت صغري بين اين دو مذهب و مکتب فکري؛ يعني «اهل حديث» و «اعتزال» درگيريهاي زيادي رخ مي داد؛ گاهي با حمايت برخي از حکام عباسي «مذهب اعتزال» پيروز مي شد و گاهي وضع تغيير مي کرد و خليفه ديگري حاکم مي شد و او از مکتب «اهل حديث» حمايت مي کرد و «اعتزال» شکست مي خورد. در دوره قبل از غيبت اين وضع ادامه داشت تا اين که در نيمه اول قرن چهارم، «ابوالحسن اشعري» [1] ظهور نمود. او که تا 40 سالگي پيرو «مکتب اعتزال» بود، از «اعتزال» روي گردان شد و بر شالوده هاي مکتب «اهل حديث» مکتب جديدي بنا نهاد، که اين مکتب جديد به نام بنيانگذارش، «ابوالحسن اشعري»، (مکتب «اشعري» يا «اشاعره») معروف شد. شکل گيري اين مکتب با حمايت «مقتدر» خليفه عباسي بود که در دوره 25 ساله زمامداري اش بين سالهاي (295 - 320 ه -) با «مکتب اعتزال» به ستيز برخاست و از «اهل حديث» و «اشاعره» حمايت کرد. [2] .

از اين تاريخ به بعد «اعتزال» به صورت يک مکتب فکري مغلوب و از بين رفته درآمد و «مکتب اشعري» بي رقيب ماند. [3] .


پاورقي

[1] ابوالحسن، علي بن اسماعيل بن اسحاق بن سالم بن اسماعيل بن عبدالله بن موسي بن بلال بن ابي بردة بن ابي موسي اشعري، (260 - 324 ه -) براي اطلاع درباره زندگي او ر. ک: بحوث في الملل و النحل، جعفر سبحاني، ج 2، ص 1710.

[2] همان، ص 31.

[3] براي توضيح درباره مکتب اشعري، ر. ک: بحوث في الملل و النحل، جعفر سبحاني، ج 2.