بازگشت

بررسي معناي لغوي و اصطلاحي واژه وکالت و معرفي اجمالي سازمان


«وکالت» در لغت به معناي ناتواني از انجام مستقيم يک کار، و اعتماد بر ديگري در آن کار است؛ [1] و در منابع فقهي، «وکالت» را چنين تعريف کرده اند: «وکالت، يعني واگذاري انجام کاري به ديگري، و نايب کردن او براي تصرف در يک امر»؛ و يا «وکالت، يعني تفويض و واگذاري امري به ديگري، براي آن که در زمان حياتش آن را انجام دهد.» [2] .

با دقت در تعريف لغوي اصطلاحي واژه «وکالت»، چنين استنباط مي شود که در ريشه اين واژه، «ناتواني از انجام مستقيم کار» نهفته است؛ يعني «موکل» زماني به تعيين «وکيل» اقدام مي نمايد که خود، به خاطر اسباب و انگيزه هائي، قادر به انجام مستقيم کاري نباشد، گرچه مجاز به انجام آن کار هست، و اختيار انجام آن نيز، با تعيين وکيل، از او ساقط نمي شود.

از اين رو، اگر امام شيعه عليهم السلام نيز اقدام به تعيين وکيل مي نمودند به خاطر آن بوده که خودشان مستقيما از طريق عادي، قادر به ارتباط با شيعيان در نقاط دور دست (و يا حتي نزديک) عالم اسلامي نبودند.

با توجه به تعريف لغوي و اصطلاحي «وکالت»، اکنون مي توان تعريفي اجمالي از «سازمان وکالت» به دست داد و سپس به بررسي مشخصات و ويژگيهاي آن پرداخت.

اصطلاح «سازمان وکالت» بر مجموعه اي اطلاق مي شود که تقريبا از ابتداي دوران معاصرت ائمه عليهم السلام با حاکميت عباسي شروع شد و تا آخرين روزهاي دوران «غيبت صغري» استمرار يافت. گرچه مساءله ائمه عليهم السلام و عصر غيبت صغري است. اين که بر اين مجموعه عنوان «نهاد يا سازمان وکالت» اطلاق مي شود ناشي از وجود شکلي سازماني، منسجم و منظم در اين مجموعه است. به عبارت ديگر: اين مجموعه فراتر از يک سطح کنش هاي فردي غير مرتبط با هم و بدون وجود برنامه و دستور کار و رهبري ناظر بر تمام مجموعه است.

وجود مجموعه اي از ويژگي ها، باعث مي شود جز اطلاق نام نهاد، سازمان، يا نظام بر آن نداشته باشيم. اولين اصل حاکم بر يک نظام، وجود نظم، هماهنگي و انسجام بين خود اعضا و با اجزاي تشکيل دهنده آن است. در اين ميان، وجود برنامه اي مشخص، رهبري حاکم و ناظر بر تمام سازمان، اعضايي وفادار و مخلص نسبت به رهبري و اجرا کننده برنامه هاي سازمان و وجود نظم در عملکردها را بايستي از جمله عوامل ايجاد اين انسجام و هماهنگي دانست. علاوه بر اينها، شرايط حاکم بر ائمه عليه السلام اقتضا مي کرد که اين سازمان به طور مخفيانه و همراه با «تقيه» به کار خود ادامه دهد.

تشکيل اين سازمان مربوط به امام صادق عليه السلام است. در اين عصر، آن حضرت تعدادي وکيل و نماينده نمود تا نقش ارتباطي بين ايشان و شيعيان را ايفا کنند. در عصر امام کاظم عليه السلام، اين سازمان شکلي وسيع تر يافت و در اواخر عصر امام رضا عليه السلام و سپس در عصر امام جواد عليه السلام، سامان مندتر شد و فعاليت وسيعي را آغاز کرد. اين وضع در عصر امام هادي و امام عسگري عليه السلام با شدت بيشتر پيش رفت، تا آن که در عصر غيبت، مواجه با اوج فعاليت اين سازمان مي شويم، چرا که در اين عصر تنها وسيله ارتباطي شيعه، با امام عليه السلام اين سازمان بود.

بدين ترتيب، «سازمان وکالت» با اين سير حرکتي، فعاليت خود را آغاز کرد و تا انتهاي عصر غيبت صغري ادامه حيات داد. وکلاي ائمه عليه السلام اعضاي اين سازمان بودند. آنان براي احراز اين مقام لازم بود شرايط خاصي را دارا باشند. پس از احراز مقام وکالت، امام عليه السلام وظايف خاصي بر دوش آنان مي نهاد، ولي در اين ميان، عده اي انگشت شمار از آنها، راه خيانت و انحراف و فساد را در پيش مي گرفتند، و بعضي از افرادي که وکيل نبودند به خاطر انگيزهايي، ادعاي دروغين وکالت را سر مي دادند، و به ناچار امامان شيعه عليه السلام بايستي با آنان مقابله مي نمودند. بايسته است، هر يک از اين مباحث مستقلا مورد توجه قرار گيرد تا شناخت تفصيلي نسبت به اين سازمان حاصل گردد. مباحث آتي در پي انجام چنين مهمي است.


پاورقي

[1] ر.ک.معجم مقاييس اللغة، ج 6، ص 136؛ المعجم الوسيط، ص 1053؛ لغتنامه، دهخدا، ج 14، ص 20542.

[2] ر. ک. وسيلة النجاة، ج 2، ص 103؛ جواهرالکلام، ج 27، ص 347؛ تحريرالوسيلة، ج 2، ص 39.