بازگشت

داراييها


«دفتر مديريت و بودجه آمريکا در سال 1973 با استفاده از منابع مختلف چنين گزارش داد که يک پنجم فقيرترين جمعيت آمريکا تنها صاحب 2 / 0 درصد ثروت ملي بوده اند، در حالي که يک پنجم ثروتمندان جمعيت آمريکا صاحب 76 درصد ثروت ملي بوده اند. در سال 1986 دفتر آمار ايالات متحده چنين محاسبه کرد که 12 درصد بالاي خانوارهاي آمريکايي 38 درصد دارائيهاي کشور را در اختيار دارند و همچنين تفاوت قابل ملاحظه اي در دارائيهاي افراد فقير و دارائيهاي ثروتمندان وجود دارد.

دارائيهاي فقرا عمدتا از اقلامي تشکيل مي شود که ارزش چنداني ندارد و توليد درآمد نمي کند مانند وسايل خانگي. در حالي که دارائيهاي ثروتمندان عمدتا از اموالي تشکيل مي شود که داراي ارزش است و توليد درآمد مي کند مانند املاک و مستغلات. در واقع طبق گزارش دفتر آمار در سال 46-1984 درصد همه ي اموال



[ صفحه 227]



شرکتها در مالکيت يک درصد جمعيت آمريکا قرار دارد» [1] .

مطابق بررسي بزرگي که در سال 1966 در ايالات متحده بر پايه ي آمار مالياتي به عمل آمده، روشن شده که 10% ثروتمندان 29 برابر بيش از 10% فقيرترين درآمد دارد. 2 درصد ثروتمندترين همگي داراي سرمايه و ابزار توليد هستند و 90 درصد درآمدهاي افرادي که بيش از 200 هزار دلار درآمد دارند، از مالکيت است. 60 درصد دارائيهاي بازار سهام وال استريت نيويورک در اختيار 200 گروه مالي است. 20 ميليون سهامدار کوچک، که نماد دمکراتيک شدن سرمايه داري آمريکا است فقط قسمت بسيار کمي از وسايل توليد را دارند بدون هيچ نظارتي بر آنها» [2] .

ثروتمندان بسيار عمده، تعدادشان بسيار اندک است چنانکه فقط حدود سه درصد آمريکائيان ميليونر هستند و بسياري از اين عده ثروت خود را مديون افزايش عظيم و اتفاقي ارزش خانه هاي خود مي باشند. يکي از اين تحقيقات مجله فوربس (forbes) در سال 1988 درباره ي چهارصد نفر از ثروتمندان اين بود که ثروت هر يک از آنان بيش از 225 ميليون دلار بود و نشان داد که 185 نفر از آنان حداقل 500 ميليون دلار و 51 نفر حداقل يک ميليارد دلار ثروت داشتند. علاوه بر اين، بنا به تحقيق 98 خانواده وجود داشت که دارائي هر يک از آنها بين 300 ميليون تا 5 / 6 ميليارد دلار بود. همه ي 98 خانواده مزبور و 154 نفر از 400 نفر فوق، تمام يا بخشي از ثروت خود را از طريق ارث بدست آورده بودند. [3] .

هر چند در غرب بطور عام و در آمريکا بطور خاص اين شعار «چرا شما ميليونر نشويد؟» بعنوان محرک فعاليت افراد مطرح مي شود، اما واقعيت از خيال و رويا بسيار متفاوت است.چه مي توان گفت درباره ي تعداد بيشماري از افراد که احتمالا



[ صفحه 228]



ممکن بود رئيس جمهور يا ميليونر شوند ولي علي رغم تلاشهايشان همچنان در فقر و گمنامي باقي مانده اند يا درباره ي اکثريت عظيمي از آمريکائيان معمولي يا کارگر که هرگز به نظر نمي رسد بتوانند حتي نزديک طبقه ي بالاتر برسند؟

در واقع طبقه ي بالا در آمريکا بسيار کوچک است و اعضاي بسيار بالايي اين طبقه را اشراف قديمي تشکيل مي دهند که در اين طبقه متولد شده اند و از ديرباز داراي ثروت بوده اند. اسامي خانواده هاي اين طبقه نامهايي آشنا مي باشند مانند راکفلرها، روزولتها، کندي ها، واندربيلت ها، دوپونت ها، آستورها، و ديگراني که خوشبختي آنها حداقل از دو نسل پيش آغاز شده است. اعضاي پايين تر اين طبقه کساني اند که داراي املاک و مستغلاتند و يا در بعضي صنايع جديد مانند صنايع غذايي و کامپيوتر سرمايه گذاري کرده اند و يا برندگان بخت آزمايي و کساني که بطور اتفاقي ثروتمند شده اند، مي باشند و به هر تقدير هيچکس بر اثر کار و تلاش شخصي و بدون ملاحظات اجتماعي و ارتباطلات خاص و گاهي هم شانس ميليونر نشده است، [4] زيرا اشخاص بطور طبيعي محدودند و همه وقت محدودي براي کار کردن در اختيار دارند و انسان هر چه قدر هم با استعداد و با هوش باشد، نمي تواند اين ثروتهاي افسانه اي را بدست آورد. بر طبق تحقيقات اجتماعي بعمل آمده درباره ي رابطه ي بين بهره ي هوشي و درآمد، تأثير هوش را فقط 5 درصد برآورد کرده اند و تأثير عمده از آن طبقه ي اجتماعي شخص مي باشد. [5] .

در واقع، نظام سرمايه داري با سيستم رقابتي خود، جز اين نيست که در جانب توليد نابرابريهاي بزرگي در ميزان درآمد و ثروت ايجاد مي کند.

کارايي نظام سرمايه داري از يافتن فرصتهايي سرچشمه مي گيرد که يابندگان آن



[ صفحه 229]



مي توانند پولهاي کلاني به جيب بزنند. معمولا اين فرصتها را ثروتمندان مي يابند. زيرا در بازار آزاد، ثروت قدرت مي آورد و موجب مي شود که ديگران را از بازار بيرون برانيم و درآمدهايشان را از آنان بگيريم و فرصتهاي کسب درآمدهايشان را قبضه کنيم. ثروت انبوه فرصتهاي بيشتري فراهم مي آورد و به اين ترتيب، ثروت بر خلاف وقت محدود انسانها که موجب محدوديت درآمد مي شود، ديگر با چنين محدوديتي هم روبرو نيست.

تارو در اين باره مي نويسد: «ثروت، ثروت مي آورد و اين فرآيند به مانع وقت شخصي افراد برنمي خورد. ديگران [مديران برجسته، مهندسين و متخصصين و...] را مي توان به خدمت گرفت تا ثروت کارفرماي خود را به کار اندازد. سودها مرکب است. دربازارهاي افسار گسيخته، نابرابري درآمدها به مرور زمان افزايش مي يابد. کسانيکه پولدار شده اند هم پول دارند و هم آشنا و رابط که در زمينه ي فرصتهاي جديد سرمايه گذاري کنند و بر پول خود بيفزايند. [6] .

به هر تقدير، در پيشرفته ترين جامعه ي توسعه يافته کنوني، بيشترين تبعيضها و بي عدالتيها در ناحيه ي دارائيها يعني املاک، مستغلات و اموال ديگري از قبيل سهام بازار بورس وجود دارد. حال به بررسي درآمدها يعني دريافتهايي از قبيل حقوق و دستمزدها و اجاره بها و سود مي پردازيم.


پاورقي

[1] ر. ک. رابرتسون، يان؛ درآمدي بر جامعه؛ مترجم: حسين بهروان؛ انتشارات آستان قدس رضوي؛ چاپ دوم، 1374؛ ص 224.

[2] ر.ک. اتالي، ژاک و گيوم، مارک؛ ضد اقتصاد؛ مترجم: احمد فرجي دانا؛ نشر پيشبرد؛ تهران؛ 1368؛ ص 323.

[3] ر.ک. مأخذ 37؛ رابرتسون؛ ص 225.

[4] همانجا؛ ص 230.

[5] ر.ک. مأخذ 38؛ اتالي و گيوم؛ ص 330-329 و همينطور مأخذ 37؛ رابرتسون؛ ص 236-232؛ و مأخذ 25؛ تارو؛ ص 309-308.

[6] مأخذ 25؛ تارو؛ ص 309.