حماسه انتظار
پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) فرمود:
«افضل اعمال امّتي انتظار الفرج.» [1] .
برترين کارهاي امت من انتظار فرج است.
و فرمود:
«انتظار الفرج عبادة.» [2] .
انتظار فرج عبادت است.
[ صفحه 40]
و فرمود:
«افضل العبادة انتظار الفرج.» [3] .
والاترين عبادت، انتظار فرج است.
و فرمود:
«افضل جهاد امّتي انتظار الفرج.» [4] .
بالاترين جهاد امت من، انتظار فرج است.
در ميان همه خلايق، امّتي والاتر از امّت حضرت محمّد (صلي الله عليه وآله وسلم) نمي توان يافت، و چون چنين است اعمال امت پيامبر والاتر از اعمال همه امّت هاست.
در ميان چنين اعمال والايي از امّت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) والاتر از «انتظار فرج» نمي توان يافت، چون «انتظار فرج» انتظار «قدرت اسلام و توحيد» است. انتظار «حاکميّت وحي و ولايت» است، انتظار اجراي
[ صفحه 41]
حدود الهي و احکام قرآني است.
از ديگر سو، «انتظار فرج» عمل است، کار و تلاش و تکاپو است و چه عملي از مقدمه سازي براي قدرتمند گشتن اسلام و توحيد و به حاکميت رسيدن وحي و ولايت و اجرا شدن حدود الهي و احکام قرآني، مقدّس تر و پسنديده تر و با فضيلت تر است؟
در کلام نوراني پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) به همين بسنده نمي شود که «انتظار فرج»، والاترين عمل از والاترين امّت به شمار رود. بلکه بالاترين درجه از با ارزش ترين عمل مؤمنين يعني «عبادت» که نمايش خالصانه اطاعت و بندگي خداست، به آن اختصاص مي يابد.
«انتظار فرج»، عبادت است زيرا جلوه اي زيبا از گردنگزاري به فرمان خدا و گردنفرازي در برابر طاغوتان است و قصد قربت مي طلبد. و بالاترين عبادت است چون رنگ گرفته از ايماني راستين به خدا و پيامبر و رستاخيز، و برخاسته از باوري پويا به امامت و ولايت و حق حاکميت قرآن، و مستلزم ايثار و استقامت و فداکاري است.
و به اين نيز اکتفا نمي شود بلکه «انتظار فرج» نه تنها جهاد، بلکه بالاترين جهاد امت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) محسوب مي شود. جهاد که خود شورانگيزترين و سرنوشت سازترين حرکت
[ صفحه 42]
عبادي مؤمنان است، درجاتي دارد و برترين اين درجات در کلام نوراني امين وحي به «انتظار فرج» اختصاص يافته است.
راستي اين چه شکوه شگرفي است که در «انتظار فرج» نهفته و آن چه حماسه و شور شعوري است که چنين منزلتي شگفت به «انتظار فرج» بخشيده است؟!
[ صفحه 43]
پاورقي
[1] الزام الناصب، ص 137 و بحارالأنوار، ج 52، ص 122.
[2] مدرک پيشين.
[3] نهج الفصاحة، ص 78، ينابيع المودة، ج 3، ص 169.
[4] تحف العقول، ص 33، بحارالأنوار، ج 51، ص 156.