بازگشت

چشم انتظار باران


اميرالمؤمنين (عليه السلام) در خطبه هاي متعددي سخن از انحرافات و نابساماني هاي پيش از ظهور پيامبر به ميان مي آورد و اوضاع اجتماعي دوران جاهليت را به بيان هاي مختلفي متذکر مي شود.

از آن جمله مي فرمايد:

«خداوند يکتا بنده و پيامبر خويش حضرت محمد (صلي الله عليه وآله وسلم) را هنگامي فرستاد که نشانه هاي هدايت به کهنگي گرائيده و جاده هاي دين محو و نابود شده بود. او حق را آشکار ساخت و مردم را نصيحت نمود و آنها را به سوي کمال هدايت کرد و به ميانه روي و عدالت فرمان داد.» [1] .



[ صفحه 28]



«خداوند در زماني پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) را مبعوث ساخت که نه نشانه اي از دين برپا، و نه چراغ هدايتي روشن، و نه طريق حقّي آشکار بود!» [2] .

«هنگامي او را به رسالت برگزيد که با زمان پيامبران پيشين فاصله زيادي ايجاد شده بود، جهانيان از انجام عمل نيک دوري گزيده و منحرف گشته، و ملتها به جهالت و گمراهي گراييده بودند.» [3] .

«وي را در آن هنگام که ملت هاي جهان به خواب طولاني فرو رفته بودند و تار و پود حقايق از هم گسسته بود، براي هدايت انسانها فرستاد.» [4] .

«آن زمان که فتنه و فساد جهان را فراگرفته بود. کارهاي خلاف در ميان مردم منتشر، و آتش جنگ زبانه مي کشيد، دنيا



[ صفحه 29]



بي نور و پر از مکر و فريب گشته بود. برگهاي درخت زندگي به زردي گراييده، از ثمره زندگي خبري نبود، آب حيات انساني به اعماق زمين فرو رفته، منارهاي هدايت مندرس گشته و پرچمهاي هلاکت و بدبختي آشکار شده بود، دنيا با چهره اي زشت به اهلش مي نگريست و در برابر جويندگانش عبوس و گرفته جلوه مي کرد. ميوه درختِ آن، فتنه و طعامش مردار بود. در درون، وحشت و اضطراب و در برون، شمشير حکومت مي کرد.» [5] .

«ناگهان طلوع کننده اي طالع گشت، درخشنده اي درخشيد، آشکار شونده اي آشکار گرديد. آنچه از جاده حق منحرف گشته بود به راه راست بازگشت، خداوند گروهي را به گروهي ديگر تبديل کرد و روزگاري را به روزگاري ديگر دگرگون ساخت.



[ صفحه 30]



و ما همانند کساني که در خشکسالي، چشم انتظار بارانند، در انتظار اين دگرگونيها بوديم.» [6] .

به راستي در آن «شب سياه ستم»، در آن «ظلمت دامن گستر جهل»، در آن «ضلالت مطلق» چه چيزي جز «اميد طلوع سپيده» مي تواند حق باوران را به استقامت وا دارد؟

چه چيزي جز «انتظار درخشش خورشيد» مي تواند ريشه ايمان را در دلها زنده نگهدارد؟

به راستي در آن «پاييز زندگي»، چه چيزي جز چشم به راه بهارِ ماندن، مي تواند شوق جوانه زدن، اشتياق روييدن، و آرزوي ثمردادن را، در دلِ بذرِ نهفته در خاک، زنده بدارد؟

چه زيباست تعبير خيال انگيز و حکمت آميز چشم انتظار باران بودن، در خشکسال! خصوصاً براي کساني که در آخرالزمان زندگي مي کنند! زيرا اين دوران را به دوران جاهليت تشبيه



[ صفحه 31]



کرده اند، چنانکه ظهور صاحب الزمان (عليه السلام) را با بعثت پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) همانند دانسته اند.

پس اگر خشکسالي تکرار شود چه چاره اي هست جز به چشم انتظار باران بودن؟! در «خشکسالي» عاطفه ها، در «قحطي» محبت و مهرباني، در «تنگدستي» آسمان ايمان و «بي نوايي» زمين عمل، در «عطش» دشت هاي احساس و «بي آبي» چاههاي وجدان، در «سوزش» کامهاي تشنه عدل و انصاف، و در «تفتيدگي» جگرهاي سوخته به آتش ظلم و گناه، چه بايد کرد، جز «انتظار باران» کشيدن؟!

خوشا روزي که ناگهان طلوع کننده اي طالع گردد، درخشنده اي بدرخشد، آشکار شونده اي آشکار شود و آنچه از جاده حق منحرف گشته به راه راست بازگردد.

خداوند گروهي را به گروهي ديگر تبديل کند و روزگاري را به روزگاري ديگر دگرگون سازد و ما همانند کساني که در خشکسالي، چشم انتظار بارانند، در انتظار اين دگرگوني ها بوده باشيم.



[ صفحه 32]



راستي آيا مي شود وقتي قحطسالي به پايان مي رسد و بارش باران رحمت پروردگار آغاز مي شود ما از گروه منتظران باشيم؟!

آيا مي شود وقتي حضرت مهدي (عليه السلام) مي آيد، با جاني سوخته از اشتياق، منتظرانه به استقبالش برويم؟!



[ صفحه 33]




پاورقي

[1] نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 195.

[2] مدرک پيشين، خطبه 196.

[3] مدرک پيشين، خطبه 94.

[4] مدرک پيشين، خطبه 158.

[5] مدرک پيشين، خطبه 89.

[6] مدرک پيشين خطبه 152.