شعر انتظار
بسياري از شاعران شيعي از دير باز، عشق و شور و شيدايي و سرگشتگي و چشم انتظاري خود نسبت به ساحت مقدّس امام زمان (عليه السلام) را، در قالب اشعاري پرمايه و گرانسنگ، جاودانه ساخته اند، که بدون ترديد در انگيزش انتظار توده هاي مختلف مردم در هر زمان تأثيري چشم گير داشته است. اينک ما در ختام اين نامه انتظار، تنها به ذکر نمونه هائي چند از شعر معاصر، از شاعراني پر احساس و دردآشنا که خواستگاه همگي آنها حوزه هاي مقدّس علميه مي باشد، اکتفا مي کنيم. [1] .
مانديم و نديديم به ناز آمدنت
چون سرو سرافراز فراز آمدنت
دل در خم کوچه شهادت ماندست
يک عمر در انتظار باز آمدنت
(صادق رحماني)
[ صفحه 115]
ز دستهاي تو، گويي بهار مي رويد
گل و شکوفه، هزاران هزار مي رويد
عبور ياد تو از دل چه معجزه آسا بود
که از کوير دلم، چشمه سار مي رويد
چو سر به دار نهم، من به شوق ديدارت
ز باغ چشم، گل انتظار مي رويد
(زهرا رضوي)
اي نسيم سرخوش که از کرانه ها عبور ميکني
اي چکاوکي که کوچ تا به جلگه هاي دور مي کني
اي شهاب روشني که از ديار آفتاب مي رسي
اين فضاي قيرگونه را پر از طنين نور مي کني
آي ابر دلگرفته مهاجري که خاک تيره را
آشناي بارش شبانه بلور مي کني
اي ترنمي که پا به پاي رودها و آبشارها
خلوت سواحل خموش را فضاي شور مي کني
[ صفحه 116]
آي رهسپر! گر از ديار يار ما عبور مي کني
پرسشي نما بگو که اي بهار! کي ظهور مي کني
(محمّد رضا ترکي)
بالنده مي شود گل سرخ محمدي
واکرده ايم پنجره هاي بهار را
تا خطبه اي فصيح بخوانم به نام حق
برپا کنيد منبر بشکوه دار را
مرد مصاف کيست تا زين نهد به پشت
اين اسب غرقه خون شده بي سوار را
اي منتقم بيا که زمين در نظاره است
تا چند بايد آه کشم انتظار را
(سيّد عبدالله حسيني)
کامي چو کوير خشک و سوزان دارم
ديريست که آرزوي باران دارم
من راز عبور ابر را مي دانم
سر مي رسد انتظار، ايمان دارم
(عباس ساعي)
[ صفحه 117]
مرا به خلوت دلهاي بيقرار ببر
مرا به غربت گلهاي بي بهار ببر
مرا به ديده خواب مادري بي تاب
به لحظه هاي عطشناک انتظار ببر
مگو که خسته شدي از بهانه هاي دلم
مرا به سبزترين فصل روزگار ببر
(پروين غلامي)
کران شرق کمان خطر کشيد، بيا
کوير فتنه امان مرا بريد، بيا
در آسمان کبودم، کران سبزي باش
بيا که قامت اين کهکشان خميد، بيا
به خون نشست هزاران دل تماشايي
هزار ديده به ياد تو آرميد بيا
(محمّد تقوي)
کاشکي مردي بيايد حرفهاي سينه را معنا کند
واژه واژه، رمز خط کوفي آيينه را معنا کند
[ صفحه 118]
بس که ماندم در حصار انتظاري تلخ، معلومم نشد
خوبِ من کي خواهد آمد، عصر آن آدينه را معنا کند
خواب سبزي ديده ام، انگار مي آيد سواري سبزپوش
شعله ور خشمي بدستش تا تب ديرينه را معنا کند
(علي پورحسن آستانه)
اي آخرين اميد! در شام تار ما
اي روشناي عشق! اي غمگسار ما!
داغم به سينه ماند، در انتظار تو
از رهگذار شوق، اين يادگار ما
تا روز واپسين، مي ماند اي نسيم!
بر جاده ظهور، چشم مزار ما
روزي که مي رسي، ميبيني اي عزيز!
خون گريه هاي شوق، بر رهگذار ما
آغاز چشم تو، در انتهاي شب
پايان روشني است، در انتظار ما
(رضائي نيا)
پاورقي
[1] متن کامل اشعار برگزيده را در کتابهاي «نافله باران»، «در هواي حرم» و «ناگهان بهار» مطالعه بفرمائيد.