بازگشت

گنج انتظار


در بين قصه هاي کهن ايراني، قصّه پيرمردي را مي خوانيم که وقتي مرگ خويش را نزديک مي يابد، پسرانش را فرا مي خواند و سخن از گنجي بزرگ به ميان مي آورد که در مزرعه مدفون است. او بدون آنکه مکان دقيق نهاني گنج را به آنان بگويد چشم از دنيا فرو مي بندد.

فرزندان او در طلب گنج سرتاسر زمين مزرعه را مي کاوند و در پايان نااميد از پيدا کردن گنج، بر زمين زير و رو شده و به خوبي شخم خورده، بذر مي پاشند. چند ماهي بعد، زماني که انبوه چشم نوازِ گياهانِ روييده از خاک خوب و آماده، به بار مي نشينند و محصولي سرشار و ثروتي فراوان به ارمغان مي آورند، راز گنج مزرعه گشوده مي شود و عاقبت انديشي پيرمرد حکيم



[ صفحه 100]



بر فرزندان آشکار مي گردد.

انتظار را از آن رو که خود کندوکاوي جهادگرانه است و از آن جهت که حرکت و تلاش و مقاومت و صبر را به همراه دارد، مي توان به جستجوي بي امان فرزندان در طلب گنج موعودِ پيرمرد شبيه دانست. با اين تفاوت که گنج موعود انتظار، خود نيز حقيقتي ترديد ناپذير است.

انتظار دوران با شکوه امام زمان (عليه السلام) تنها بهانه اي براي حرکت پيگير منتظران نيست، بلکه خود نيز براستي گنجي واقعي است، گنجي که پربهاتر از آن در سرتاسر آفرينش وجود ندارد.

انتظار امام زمان (عليه السلام) يعني انتظار خلاصه همه خوبيهاي خلقت.

و انتظار دوران امام زمان (عليه السلام) يعني انتظار عصاره همه تاريخِ سراسر نور و هدايت پيامبران.

اگر انتظار کشيدي و به مقصود رسيدي، او را ديدي، کلام جانبخشش را شنيدي، دست عنايتش را برسرت احساس نمودي، در سايه



[ صفحه 101]



حکومتش حکومت توحيد و عدالت و انسانيت را تجربه کردي، و در دوران خلافتش، خليفة اللّهيِ انسان را مجسّم يافتي، کامياب خواهي بود.

و اگر انتظار کشيدي و به مقصود نرسيدي، او را نديده مُردي، و طعم عدالت موعود را نچشيده وعده حق را اجابت کردي، باز هم کامياب خواهي بود زيرا انتظار فرج خود از بالاترين مصاديق فرج و گشايش است.

«انتظار الفرج من اعظم الفرج» [1] .



[ صفحه 103]




پاورقي

[1] امام سجاد (عليه السلام)، بحارالأنوار، ج 52، ص 122.