جعفر ديد با اين وضع به هدف شوم خود نمي رسد، نزد معتمد عباسي خليفه وقت رفت و گزارش داد که برادرم امام عسکري (عليه السلام) پسري دارد و او بر جنازه پدرش نماز خواند امام عسکري (عليه السلام) براي حفظ فرزندش حضرت حجّت (عج) از دشمنان، تولد او را به کسي نفرموده بود. خليفه، صد مأمور به فرماندهي شخصي بنام «رشيق» به خانه امام عسکري (عليه السلام) فرستاد و به او دستور اکيد داد که برو بخانه امام عسکري (عليه السلام) همه حجره ها را جستجو کن، بي آنکه اجازه بگيري وارد خانه شو.



[ صفحه 34]



رشيق با مأمورين به خانه امام عسکري (عليه السلام) آمدند و همه حجره ها را گشتند تا به آن حجره که در آن، پرده سفيد آويزان بود رسيدند، پرده را بلند کردند دريائي آنجا ديدند که در وسط آن، کودکي سجّاده انداخته و نماز مي خواند، رشيق بيکي از مأمورانش دستور داد که برو، و آن کودک را بگير. آن مأمور تا به سراغ کودک آمد در ميان آب غرق شد.

رشيق به ديگري دستور داد، ديگري وقتي خواست به طرف کودک رود در آب غرق شده با فرياد بلند تقاضاي کمک کرد، او را نجات دادند، حضرت با کمال وقار نماز را تمام کرد و سپس در پيش روي مأموران از حجره بيرون آمد. مأموران گويا چوب خشکي شده بودند. اصلا نتوانستند کوچکترين آسيبي به کودک که حضرت حجّت (عج) بود برسانند.

همين موقع بود که حضرت مهدي (عليه السلام) غايب شد و غيبت صغري به وقوع پيوست. [1] .