بازگشت

پيشرفت عميق و استوار


در برنامه ريزي لازم است، توجه کامل شود که در تمام ابعاد به طور صحيح و عميق و استوار به پيش رفت و واحدهاي اين بناي عظيم را از اساس و شالوده درست و محکم و خلل ناپذير ساخت و به همين ترتيب رگه هاي ديگر اين بنا با استواري به پيش رود و گرنه



[ صفحه 190]



کوچکترين طوفاني آن بنا را ويران خواهد کرد، بنابراين نبايد در اين کار عظيم، عجله کرد و به عبارت ديگر بايد هر چه مي توانيم بر کيفيّت کار توجه کنيم، نه کميّت بدون کيفيّت.

در اينجا بد نيست به يک فراز تاريخي عجيب «که مي توان از آن درس نيکي گرفت گر چه از بيگانگان است» اشاره کنيم.

در جنگ جهاني دوم وقتي قواي متّحدين (آلمان، ايتاليا، ژاپن) فرانسه را که جزء قواي متّفقين (انگليس، آمريکا، شوري) بود شکست دادند، و در جولاي سال 1940 ميلادي انگستان در ميدان نبرد جهاني با دشمن پيروزمند، تنها ماند، در پاريس کنفرانس سرّي بين سه نفر از سران جنگ جهاني يعني چرچيل (رهبر انگلستان)، هيتلر (رهبر آلمان) و موسوليني (رهبر ايتاليا) در قصر «فونتن بلوي» به وجود آمد. در اين کنفرانس هيتلر به چرچيل گفت: حال که سرنوشت جنگ معلوم است و بزرگترين نيروي اروپا و متفق انگليس يعني فرانسه شکست خورده است، براي جلوگيري از کشتار بيشتر، بهتر است انگلستان قرارداد شکست و تسليم را امضاء کند تا جنگ متوقّف شود و صلح به جهان بازگردد.

چرچيل در جواب گفت: بسيار متأسّفم که من نمي توانم چنين قراردادي را امضاء کنم، زيرا هنوز انگلستان شکست نخورده است و شما را فاتح نمي شناسم.



[ صفحه 191]



هيتلر و موسوليني از اين گفتار چرچيل عصباني مي شوند، به تندي با او برخورد مي کنند، چرچيل با خون سردي مي گويد: عصباني نشويد، انگليس به شرط بندي، خيلي اعتقاد دارد، آيا حاضريد براي حلّ قضيه با هم شرط ببنديم؟ در اين شرط هر که برنده شد بايد بپذيرد که فتح با او است.

سران فاشيست (هيتلر و موسوليني) با خوشروئي اين پيشنهاد را قبول کردند، در آن لحظه هر سه نفر در جلو استخر بزرگ کاخ نشسته بودند.

چرچيل گفت: آن ماهي بزرگ را در استخر مي بينيد هر کس آن ماهي را تصاحب کند برنده جنگ است، هيتلر فوراً پارابلوم خود را از کمر کشيد به اين سو و آن سوي استخر پريد و شروع به تير اندازي هاي پياپي به ماهي کرد ولي سرانجام بي نتيجه و خسته و درمانده بر صندلي خود نشست، و به موسوليني گفت حالا نوبت تو است.

موسوليني لخت شد و به استخر پريد، ساعتي تلاش و تقلاّ کرد، او نيز بي نتيجه و درمانده بيرون آمد و بر صندلي خود نشست.

همين که نوبت به چرچيل رسيد، صندلي راحت خود را کنار استخر گذاشت ليواني به دست گرفت، در حالي که با تبسم سيگار برگ خود را دود مي کرد شروع به خالي کردن آن استخر نمود.



[ صفحه 192]



رهبر آلمان و ايتاليا که مي خواستند ببينيد نخستوزير سالخورده و چاق و سنگين انگلستان در برابر آنان چه تاکتيکي جهت صيد ماهي پيش خواهد گرفت، وقتي او را در چنين وضعي ديدند با تعجّب پرسيدند: چه مي کني؟

چرچيل گفت: من عجله براي شکست ندارم با حوصله، اين روش مطمئن خود را ادامه مي دهم، سرانجام پس از تمام شدن آب استخر، بي آنکه صدمه اي به ماهي بخورد صيد از من خواهد بود. [1] .

اين واقعه عجيب گرچه از بيگانگان است ولي مي توان از آن اين درس را آموخت که: براي وصول به هدف ـ آن هم هدف بزرگ ـ نبايد عجله کرد و سطحي به پيش رفت، بلکه بايد با برنامه ريزي عميق و اطمينان بخش هر چند دراز مدت و در عين حال با کمترين ضايعات کار را ادامه داد، و اين کار نياز به طرح هاي بسيار استوار و محکم خواهد داشت. البته تحقق چنين امر مهمي نياز به طول زمان دارد، از اين رو خداوند متعال به حضرت مهدي (عليه السلام) طول عمر عنايت فرموده است (دقت کنيد) تا آمادگي در مردم جهان پيدا شود. [2] .


پاورقي

[1] قربانيان استعمار، ص 25، (به نقل از مجله ريدرزاديچست).

[2] البته ناگفته نماند که امپرياليستها اين برنامه هاي دراز مدت را به عنوان تاکتيکهاي موذيانه خود در جهت منافع استعماري خودشان به کار مي گيرند، مثلاً سالها قبل، يک فرد وجيه الملّه را در درون کشور تحت استعمار خود، به عنوان اينکه همصدا و همفکر با ملت است به طور سري نگه مي دارند تا در آينده اگر سنگي به کاسه خورد، آن مهره به ظاهر ملي را روي کار بياورند تا بتوانند به وسيله او استعمارگري خود را ادامه دهند. چنانکه فلسفه پديده «فرامانوسري» (فراموشخانه) در تاريخ معاصر همين بود.