بازگشت

بررسي روايات اين مسأله


ما در اينجا نخست به تجزيه و تحليل و بررسي رواياتي که در اين مورد رسيده مي پردازيم و پس از نتيجه گيري نظر خود را خاطرنشان خواهيم ساخت.

رواياتي که در اين مورد به ما رسيده، پس از بررسي به چهار قسم تقسيم مي شوند:

قسم اوّل روايات:

پاره اي از رواياتي که در اين مورد رسيده، دلالت دارند که تلفظ



[ صفحه 139]



نام مبارک حضرت وليّ عصر (عج) به طور مطلق (در هر زمان و مکاني و در هر شرايطي) بي آنکه جاي تقيّه باشد حرام است و در اين قسم روايات، علّت خاصي ذکر نشده است، در اينجا بذکر چند نمونه از اين قسم روايات مي پردازيم.

1 ـ مرحوم کليني (رحمه الله) از علي بن رئاب (رحمه الله) نقل مي کند که امام صادق (عليه السلام) فرمود:

«صاحِبُ هذَا الاَْمْرِ لايُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ اِلاّ کافِراً؛

نام مبارک صاحب اين امر (حضرت ولي عصر«عج») را هيچ کس جز شخص کافر نمي برد.» [1] .

2 ـ و نيز مرحوم کليني از ريّان بن صلت نقل مي کند که گفت:

«سَمِعْتُ اَبَا الْحَسَنِ الرِّضا (عليه السلام) وَ سُئِلَ عَنِ الْقائِمِ قالَ: لايَري جِسْمُهُ وَلاَيُسَمّي اِسْمُهُ؛

از حضرت رضا (عليه السلام) در مورد سؤالي که پيرامون حضرت قائم (عج) شده بود شنيدم فرمود: جسمش ديده نمي گردد، و نامش برده نمي شود». [2] .

3 ـ مرحوم صدوق (رحمه الله) در کتاب اکمال الدين از صفوان بن مهران نقل مي کند که شخصي از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: مهدي (عج) که از فرزندان تو است کيست؟



[ صفحه 140]



فرمود:

«اَلْخامِسُ مِنْ وُلْدِيَ السَّابِعُ يَغِيبُ عَنْکُمُ شَخْصُهُ وَلاَيَحِلُّ لَکُمْ تَسْمِيَتُهُ؛

مهدي پنجمين امام از فرزند امام هفتم است وجود مقدّسش از شما پنهان مي شود و براي شما بردن نام او جايز نيست.» [3] .

4 ـ نيز مرحوم صدوق (رحمه الله) در کتاب نامبرده از محمّد بن عثمان بن عمري (رحمه الله) نقل مي کند که گفت: برايم دستخطي (توقيع) پديدار شد که با آن دستخط آشنا بودم [4] .

به اين عبارت:

«مَنْ سَمّانِي فِي مَجْمَع مِنَ النّاسِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللّهِ؛

کسي که در ميان اجتماع مردم، نام مرا ببرد، لعنت خدا بر او باد.» [5] .

5 ـ مرحوم صدوق (رحمه الله) در کتاب کمال الدّين از حضرت عبدالعظيم حسني (رحمه الله) نقل مي کند که امام محمّد تقي (عليه السلام) درباره حضرت قائم (عج) فرمود:

«يُخْفي عَلَي النَّاسِ وَلادَتِهِ وَ يُغِيبُ عَنْهُمْ شَخْصُهُ وَ تَحْرُمُ تَسْمِيَتُهُ وَ هُوَ سَمِيُّ رَسُولِ اللّهِ وَ کُنْيَتِهِ؛



[ صفحه 141]



تولّد آنحضرت بر مردم مخفي است، وجود او از انظار آنان پنهان است و بر آنان بردن نام او حرام مي باشد، او هم نام و هم کنيه، رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است». [6] .

و روايات ديگري که در اين معني به ما رسيده است.

قسم دوم از روايات:

پاره اي از روايات که در اين مورد وارد شده به روشني دلالت دارد بر ترک نام بردن آنحضرت تا موقعي که قيام مي کند و سراسر زمين را همانگونه که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد مي نمايد، اينک نظر شما را به چند نمونه از آنها جلب مي کنيم:

1 ـ علاّمه مجلسي (رحمه الله) در کتاب بحارالانوار از محمّد بن زياد ازدي (رحمه الله) نقل مي کند که امام موسي بن جعفر (عليه السلام) هنگامي که از امام قائم (عج) سخني به ميان آمد فرمود:

«خَفِيَ عَلَي النّاسِ وَلادَتُهُ وَلايَحِلُّ لَهُمْ تَسْمِيَتُهُ حَتَّي يُظْهِرَهُ عَزَّوَجَلَّ فَيَمْلاَءَ بِهِ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً، کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛

تولّد حضرت قائم (عج) بر مردم پنهان است، نام بردن او براي آنان جايز نيست تا وقتي که خداوند متعال او را ظاهر کند، و



[ صفحه 142]



به وسيله او زمين را همانگونه که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نمايد.» [7] .

2 ـ علاّمه مجلسي (رحمه الله) از حضرت عبدالعظيم حسني روايت مي کند که امام هادي (عج) درباره حضرت قائم (عج) فرمود:

«لايَحِلُّ ذِکْرُهُ بِاِسْم حَتّي يَخْرُجَ يَمْلاَُ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلَماً وَ جَوْراً...؛

ياد کردن حضرت قائم (عج) بنام جايز نيست تا وقتي که نهضت کند و زمين را همان گونه که پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نمايد.» [8] .

3 ـ مرحوم کليني (رحمه الله) به سند خود از ابن هاشم داود بن قاسم جعفري (رحمه الله) نقل مي کند که امام باقر (عليه السلام) در ضمن حديثي فرمود:

«وَ اَشْهَدُ عَلي رَجُل مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لايُسْمّي وَلايُکَنّي حَتّي يُظْهِرَ اَمْرَهُ فَيَمْلاَُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً اِنَّهُ الْقائِمُ بِاَمْرِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (عليه السلام)؛

گواهي مي دهم به آمدن مردي از فرزندان امام عسکري (عليه السلام) که نام و کنيه اش برده نمي شود تا قيامش ظاهر گردد، زمين را همان گونه که پر از جور شده پر از عدل و داد کند، اوست که به امر جانشيني از امام حسن عسکري (عليه السلام) مي پردازد.» [9] .



[ صفحه 143]



4 ـ مرحوم صدوق در کتاب اکمال الدّين به سند خود از حضرت عبدالعظيم حسني نقل مي کند که وي (حضرت عبدالعظيم) اعتقادات خودش را در محضر امام هادي (عليه السلام) عرضه داشت و (در ضمن) به امامان يکي پس از ديگري بنام اقرار کرد تا اينکه به امام دهم عرض کرد: اي سرور من! پس از اينها امام من شما هستيد؟

حضرت فرمود:

«وَ مِنْ بَعْدِي اِبْنِيَ الْحَسَنِ فَکَيْفَ لِلنّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ؟

قُلْتُ: فَکَيْفَ ذلِکَ؟

قالَ: لاَِنَّهُ لايُري شَخْصُهُ وَلايَحِلُّ ذِکْرُهُ بِاسْمِهِ حَتّي يَخْرِجَ فَيَمْلاََ الاَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً ـ اِلي اَنْ قَالَ ـ هذَا دِينِي وَ دِينِ آبائِي؛

امام بعد از من فرزندم حسن (عليه السلام) است، پس حال مردم نسبت به جانشين بعد از او چگونه است، عرض کردم: (براي چه؟) چگونه است؟

فرمود: زيرا او ديده نمي شود و بردن نامش جايز نيست تا وقتي که قيام کند و زمين را پر از عدل و داد نمايد ـ تا اينکه فرمود ـ دين و عقيده من و پدرانم همين است.» [10] .



[ صفحه 144]



قسم سوّم از روايات:

پاره اي از روايات دلالت دارند که نام بردن حضرت مهدي (عج) جايز نيست و در همين روايات عدم جواز نام بردن حضرت به خوف و ترس از ضرر تعليل شده است به عنوان نمونه به اين چند روايت ذيل دقت کنيد:

1 ـ مرحوم کليني (رحمه الله) به سند خود از علي بن محمّد از ابو عبداللّه صالحي (رحمه الله) نقل مي کند که گفت: پس از در گذشت امام حسن عسکري (عليه السلام)، اصحاب ما از من خواستند که اسم و مکان حضرت مهدي (عج) را سؤال کنم (پس از سؤال) جواب آمد:

«اِنْ دَلَلْتُمْ عَلَي الاِْسْمِ اِذاً دَعُوهُ وَ اِنْ عَرَضُو الْمَکانَ دَلُّوا عَلَيْهِ؛

اگر آنها را به اسم حضرت مهدي (عج) آگاه سازيد آن را ظاهر مي سازند، اگر مکانش را بشناسند برضد او اقدام مي کنند.» [11] .

محدّث بزرگ شيخ حرّ عاملي (رحمه الله) پس از نقل اين حديث مي گويد: اين حديث دلالت دارد که نهي ائمّه اطهار (عليهم السلام) از نام بردن حضرت مهدي (عج) مخصوص مواردي است که خوف از ضرر و بروز فساد باشد.



[ صفحه 145]



2 ـ نيز مرحوم کليني (رحمه الله) از عبداللّه بن جعفر حميري (رحمه الله) نقل مي کند: که شخصي از محمّد بن عثمان (رحمه الله) (نايب خاص دوم) پرسيد: آيا جانشين حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) را ديده اي؟ او در پاسخ گفت: آري به خدا سوگند، تا اينکه پرسيد اسمش چيست؟

در پاسخ گفت:

«فَالاِْسْمُ مَحَرَّمٌ عَلَيْکُمْ اَنْ تَسْأَلَوا عَنْ ذلِکَ مِنْ عِنْدِي فَلَيْسَ لِي اَنْ اُحَلِّلَ وَلا اُحَرِّمَ وَلکِنْ عَنْهُ (عليه السلام) فَاِنَّ الاَْمْرَ عِنْدَ السُّلْطانِ اَبا مُحَمَّد مَضي وَلَمْ يَخْلُفْ وَلَداً (اِلي اَنْ قالَ) وَ اِذا وَقَعَ الاِْسْمَ وَقَعَ الطَّلَبُ فَاتَّقُوا اللّهَ وَامْسُکُوا عَنْ ذلِکَ؛

اما در مورد نام بردن از حضرت مهدي (عج)، پرسش کردن از آن، بر شما حرام است، اين را از پيش خود نمي گويم، براي من روا نيست که پيش خود چيز حلال را حرام و يا حرام را حلال کنم ولي حکم امام را گفتم، زيرا زمامدار وقت چنين تصوّر مي کند که حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) از دنيا رفت و فرزندي بجاي نگذاشت تا اينکه گفت: هرگاه نام حضرت مهدي (عليه السلام) برده شود نتيجه اش طلب کردن (دشمنان) از اوست، بپرهيزيد از خدا و از اين مطلب دم فروبنديد.» [12] .



[ صفحه 146]



اين روايت همانند روايتي است که با صراحت و روشني دلالت دارد بر اينکه نهي از نام بردن حضرت، به خاطر خوف و رسيدن ضرر به آن بزرگوار است، چه آنکه وقتي نام او شناخته شد، دنبالش به جستجوي او خواهند پرداخت از اين رو امام (عليه السلام) از بردن نام آنحضرت نهي فرموده، بلکه از نام بردن آنحضرت بطور مبهم رد شده، تا کسي که آن را نمي داند به آن مطّلع نشود، لذا کسي که مي داند بر او اظهار آن نام حرام است.

3 ـ مرحوم صدوق (رحمه الله) در اکمال الدّين از علي بن عاصم کوفي (رحمه الله) نقل مي کند که در ميان توقيعات (دستخطهاي) امام زمان (عليه السلام) اين جملات پديدار شده:

«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ سَمّانِي فِي مَحْفِل مِنَ النّاسِ؛

مشمول لعنت است کسي که نام مرا در ميان اجتماعي از مردم ببرد.» [13] .

اينکه حضرت شمول لعنت را مقيّد بنام نموده در ميان اهل سنّت (و بني عباس) دليل آن است که در غير اجتماع آنها نام بردن آنحضرت جايز است.

بنابر اين که بگوئيم قيد در اين گونه موارد دلالت بر مفهوم دارد (بنابراين) نهي امام (عليه السلام) به خاطر رعايت تقيّه است.



[ صفحه 147]



4 ـ نيز مرحوم صدوق (رحمه الله) از محمّد بن همام (رحمه الله) نقل مي کند که: محمد بن عثمان عمري گفت:

«خَرَجَ تَوْقِيعٌ بِخَطّ عَرَفْتُهُ مَنْ سَمّانِي فِي مَجْمَعِ مِنَ النّاسِ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللّهِ؛

در توقيعي که آن را مي شناختم از حضرت ولي عصر (عج) است چنين پديدار شد: کسي که نام مرا در ميان جمعيتي از مردم ببرد لعنت خدا بر او باد.» [14] .

دلالت اين حديث بر اين که حرمت نام بردن حضرت مهدي (عج) مخصوص موارد خوف و ضرر است همانند دلالت حديث قبل است.

5 ـ علاّمه مجلسي (رحمه الله) نقل مي کند که ابن خالد کابلي (رحمه الله) گفت:

«هنگامي که امام سجّاد (عليه السلام) از دنيا رفت، به حضور امام باقر (عليه السلام) شرفياب شدم و عرض کردم قربانت گردم حتماً اخلاص و انس و الفت مرا نسبت به پدر بزرگوارت و وحشت مرا از مردم مي شناسي. [15] .

امام باقر (عليه السلام) فرمود: آري راست مي گوئي اينک منظورت چيست؟

عرض کردم: قربانت گردم، پدرت آن چنان صاحب اين



[ صفحه 148]



امر (حضرت مهدي (عج) را برايم توصيف کرده که اگر او را در راهي ببينم دستش را مي گيرم.

حضرت فرمود: اي ابو خالد منظورت چيست؟

گفتم: مي خواهم نام حضرتش را برايم بگوئي تا او را بنام بشناسم.

فرمود:

«سَأَلْتَنِي وَاللّهِ يا اَبا خالِد عَنْ سُؤال مُجْهِد وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِي بِاَمْر ما کُنْتُ مُحَدِّثاً بِهِ اَحَداً لِيُحَدِّثُکَ وَ لَقَدْ سَأَلْتَنِي عَنْ اَمْر لَّوْ اَنَّ بَنِي فاطِمَةَ عَرَفُوهُ حَرَصُوا عَلي اَنْ يُقَطِعُوا بَضْعَتَهُ؛

اي ابو خالد به خدا سوگند از من سؤال ناراحت کننده اي مي پرسي، از موضوعي مي پرسي که به کسي از آن خبر نداده ام تا بتو خبر دهم، ازمطالبي سؤال مي کني که اگر فرزندان حضرت فاطمه (عليها السلام) او را مي شناختند حرص آن داشتند که او (حضرت مهدي) را قطعه قطعه کنند.» [16] .

اين که مي گويد اگر فرزندان فاطمه (عليهم السلام) او را مي شناختند... دلالت دارد بر اين که عده اي از آنها قصد ضرر رساندن به حضرت مهدي (عج) را داشتند، تا چه رسد به غير آنها. از اين رو امام باقر (عليه السلام) آنحضرت را به نام ياد نکرد تا نامش پوشيده بماند و شناخته نشود



[ صفحه 149]



و دستهاي مخالفان به آنحضرت نرسد، از ترس آنکه مبادا به وجود مقدّسش ضرري برسد...

نتيجه اينکه: روايات قسم سوّم بيانگر اين است که پوشاندن نام حضرت مهدي (عج) به خاطر امر تعبّدي خاص نيست، بلکه تنها بملاک تقيّه (با آن شرايطي که دارد)، مي باشد.

قسم چهارم از روايات:

پاره اي از روايات که در اين مورد به ما رسيده دلالت دارند که خود ائمّه اطهار (عليهم السلام) يا اصحابشان در موارد متعدّدي حضرت مهدي (عج) را بنام ياد کرده اند.

بي آنکه ائمّه (عليهم السلام) اصحاب خود را از اين کار نهي کنند به اين چند نمونه از روايات ذيل که اين معني را تأييد مي کند دقت کنيد:

«اِنَّ اَبا مُحَمَّد الْحَسَنِ بْنِ عَلِيّ الْعَسْکَرِي بَعَثَ اِلي بَعْضِ مَنْ سَمّاهُ، شاةٌ مَذْبُوحَةٌ وَقالَ: هذِهِ مِنْ عَقِيقَةِ اِبْنِي مُحَمَّدٌ؛

حضرت امام حسن عسکري (عليه السلام) براي بعضي از افراد که نام آنها را برده، گوسفند ذبح شده اي را فرستاد و فرمود: اين گوسفند عقيقه [17] فرزندم محمد (حضرت مهدي (عج)) است.» [18] .



[ صفحه 150]



اين روايت دلالت دارد که ائمّه (عليهم السلام) صريحاً اسم حضرت مهدي (عج) را مي بردند و ضمناً اجازه به ديگران نيز داده اند.

2 ـ مرحوم صدوق نقل مي کند: ابوغانم خادم گفت:

«وُلِدَ لاَِبِي مُحَمَّد (عليه السلام) مُولُودٌ فَسَمّاهُ مُحَمَّداً وَ عَرَضَهُ عَلي اَصْحابِهِ يَوْمَ الثَّالِثِ وَ قالَ هذا صاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْکُمْ وَ هُوَالْقائِمُ

براي امام عسکري (عليه السلام) فرزندي متولد شد، او را محمّد ناميد، روز سوم او را به اصحاب خود نشان داده و فرمود: اين نوزاد بعد از من سرپرست و رهبر شما و جانشين من نسبت به شماست و قائم «عج» همين است.» [19] .

اين حديث گرچه دلالت آشکار ندارد که ائمّه اطهار (عليهم السلام) نام مبارک حضرت مهدي (عج) را برده اند، ولي اگر نام بردن آنحضرت ممنوع بود ابوغانم خادم، نام او را بر زبان نمي آورد، بلکه اين حديث «بطور اجمال» دليل آن است که امام حسن عسکري (عليه السلام) براي ابوغانم و امثال او تصريح به نام حضرت مهدي (عج) کرده است.

3 ـ مرحوم صدوق (رحمه الله) از مرحوم کليني (رحمه الله) و او از اعلان بن رازي (رحمه الله) و او از بعضي اصحاب نقل مي کند:

«وقتي همسر حضرت امام عسکري (عليه السلام) باردار شد، امام حسن (عليه السلام) به او فرمود:



[ صفحه 151]



سَتَحْمِلِينَ وَلَداً وَ اِسْمُهُ مُحَمَّدٌ وَ هُوَالْقائِمُ مِنْ بَعْدِي؛

بزودي پسري را حمل مي کني که نامش «محمّد» است قائم بعد از من اوست.» [20] .

نقل اين احاديث بطور اجمال گواه برجواز نام بردن آنحضرت است.

4 ـ نيز مرحوم صدوق (رحمه الله) از ابن نصره (رحمه الله) و او از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند که جابربن عبداللّه انصاري (رحمه الله) گفت:

«در نزد حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام) صحيفه درخشاني يافتم که در آن نام ائمّه اطهار (عليهم السلام) از فرزندانش مذکور بود، آنگاه جابر آنها را به رديف خواند تاگفت:

اَبُو الْقاسِمِ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ حُجَّةِ اللّهِ عَلي خَلْقِهِ الْقائِمِ، اُمُّهُ جارِيَةٌ اِسْمُها نَرْجِسَ؛

ابوالقاسم محمد فرزند امام حسن عسکري، حجت خدا بر آفريده هايش که قائم است، مادرش کنيز و نرجس نام داشت.»

نقل کردن همه راويان اين روايات به اضافه جابر، دليل آن است که چنين نيست که نام بردن حضرت مهدي (عج) بطور کلي در همه جا و همه حالات ممنوع مي باشد.



[ صفحه 152]



5 ـ نيز مرحوم صدوق (رحمه الله) از ابن جارود (رحمه الله) و او از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند که فرمود:

«پدرم از پدرش نقل کرد که امام علي (عليه السلام) روي منبر فرمود: در آخر زمان مردي از فرزندانم خروج و قيام مي کند سپس اوصاف و احوال حضرت قائم (عج) را تشريح کرد و آنگاه فرمود:

لَهُ اِسْمانِ،اِسْمٌ يُخْفي فَاَحْمَدٌ وَاَمَّا الَّذِي يُعْلِنُ فَمُحَمَّدٌ...؛

او دو نام دارد يک نامش پنهان است که عبارت از احمد مي باشد، اما نام ديگري که آشکار است محمّد است.» [21] .

اين روايت دلالت دارد که تصريح بنام حضرت به گفتن محمّد، حتي بالاي منبر جايز است.

6 ـ نيز مرحوم صدوق (رحمه الله) با اسناد بسيار از حسن بن محبوب (رحمه الله) و او از ابن داود (رحمه الله) و او از امام باقر (عليه السلام) نقل مي کند که جابر (رحمه الله) گفت:

«بحضور حضرت فاطمه (عليها السلام) شرفياب شده در مقابل او لوح و صفحه اي ديدم که در آن نامهاي اوصياء از فرزندان آن بانوي بزرگوار مذکور بود، شمردم دوازده نفر بودند که آخر آنها حضرت قائم (عج) بود.



[ صفحه 153]



«ثَلثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَ اَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ عَلِيٌّ؛

نام سه نفر از آنها محمّد بود (يعني امام پنجم و امام نهم و امام مهدي (عج) و نام چهار نفر آنها علي بود يعني امام اول و چهارم و هشتم و دهم).» [22] .

7 ـ نيز مرحوم صدوق (رحمه الله) از مفضّل بن عمر (رحمه الله) نقل مي کند که گفت:

به حضور امام صادق (عليه السلام) شرفياب شدم و عرض کردم: براي ما ائمّه بعد از خود را معرفي بفرمائيد، فرمود:

«اَلاِْمامُ بَعْدِي اِبْنِي مُوسي وَالْخَلَفُ الْمَأْمُولُ الْمُنْتَظَرُ مُحَمَّدُبْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسي؛

امام بعد از من فرزندم موسي (عليه السلام) است، جانشيني که مورد آرزو و انتظار مردم است، او محمّد فرزند حسن، فرزند علي، فرزند محمّد، فرزند علي، فرزند موسي مي باشد.» [23] .

8 ـ علاّمه طبرسي (رحمه الله) در کتاب اعلام الوري از محمّد بن عثمان عمري (رحمه الله) و او از پدرش نقل مي کند که امام عسکري (عليه السلام) در خبري که از پدرانش نقل مي فرمود بيان داشت:

«زمين هيچگاه خالي از حجّت خدا بر مخلوقاتش نيست



[ صفحه 154]



و کسي که از دنيا برود ولي امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است، و اين مطلب حق است همانگونه که روز، حق است.

شخصي از آنحضرت پرسيد: امام و حجت بعد از تو کيست؟

فرمود:

اِبْنِي مُحَمَّدٌ هُوَ الاِْمامُ وَ الْحُجَّةُ بَعْدِي فَمَنْ ماتَ وَلَمْ يَعْرِفْهُ ماتَ مِيتَةٌ جاهِلِيَّةٌ؛

پسرم محمّد امام و حجّت بعد از من است کسي که از دنيا برود ولي او را نشناخته باشد، مانند مردگان دوران جاهليت مرده است.» [24] .

و روايات ديگري که به اين مطلب دلالت دارند.


پاورقي

[1] وسائل الشيعه، ج 11، ص 486، باب 33، حديث 4.

[2] وسائل الشيعه، ج 11، ص 486، باب 33، حديث 5.

[3] وسائل الشيعه، ج 11، ص 486، باب 33، حديث 11.

[4] که نويسنده اش حضرت ولي عصر (عج) است.

[5] وسائل الشيعه، ج 11، ص 489، حديث 13.

[6] وسائل الشيعه، ج 11، ص 489، حديث 14.

[7] بحار، ج 51.

[8] بحار، ج 51.

[9] وسائل الشيعه، ج 11، ص 486، باب 33، حديث 3.

[10] وسائل الشيعه، ج 11، ص 488، حديث 9.

[11] وسائل الشيعه، ج 11، ص 487، حديث 7 از باب 33.

[12] وسائل الشيعه، ج 11، ص 488، حديث 8.

[13] وسائل الشيعه، ج 11، ص 487 ـ حديث 12 از باب 33.

[14] وسائل الشيعه، ج 11، ص 487 ـ حديث 13 از باب 33.

[15] معمولاً در اين گونه احاديث منظور از مردم (ناس) اکثريت مردم آن عصر که مخالفان امامان بودند مي باشد.

[16] بحارالأنوار، چاپ قديم، ج 13، ص 8.

[17] گوسفندي را که به عنوان حفظ نوزاد و طفل از گزند حوادث قرباني مي کنند عقيقه مي گويند (وسائل الشيعه، ج 11، ص 489 ـ حديث 15، باب 33).

[18] مدرک پيشين، حديث 16.

[19] مدرک پيشين، ص 487، حديث 17 از باب 33.

[20] مدرک پيشين، حديث 19.

[21] مدرک پيشين.

[22] مدرک پيشين، حديث 20.

[23] وسائل الشّيعه، ج 11، ص 489، حديث 19.

[24] مدرک پيشين، ص 489، حديث 19.